امروزه بحث پیرامون مهدویت و مسائل حاشیه ای در مورد آن فراوان است.یکی از این مسائل ، فوائد و فلسفه رفتن به مسجد جمکران و ادای نماز و دعا در این مکان می باشد. در این زمینه باید گفت که رفتن به جمکران و نماز و عبادت در آن جا سفارش شده و بزرگان و مۆمنان همواره به انجام دادن آن همت داشتهاند.
حضرت مهدی(عج) دستور خواندن دو رکعت نماز تحیت و دو رکعت نماز صاحبالزمان(عج) را به این ترتیب دادهاند:
1- دو رکعت تحیت مسجد که در هر رکعت یک بار حمد و هفت بار توحید و ذکر رکوع و سجود را هفت بار بخواند.
2- دو رکعت نماز صاحبالزمان(عج) هنگام خواندن سوره حمد، آیه «ایاک نعبد و ایاک نستعین» را صد بار بگوید و بعد از آن حمد را تا آخر بخواند و رکعت دوم نیز همینطوری بخواند و ذکر رکوع و سجود را نیز هفت بار بگوید و چون نماز تمام شد، یک بار لاالهالاالله و سپس تسبیح حضرت زهرا(س) را بخواند و بعد از آن سر به سجده بگذارد و صد مرتبه صلوات بفرستد.
محلهای منتسب به امام زمان(عج) در کجا هستند؟
براساس روایات، برخی از مکانهای مقدس برای دعا به امام زمان(عج) سفارش خاص شده است؛ از جمله:
1- مسجدالحرام و صحرای عرفات در شهر مکه
2- حرم عسکریین و سرداب مقدس در شهر سامرا
3- محلهای منسوب به حضرت در شهر کوفه از قبیل مسجد کوفه، مسجد سهله، مسجد صعصعه
4- حرم هر یک از امامان، مخصوصاً حرم امام حسین(علیه السلام) و حرم امام رضا(علیه السلام)
5- مسجد مقدس جمکران در شهر قم
در کتاب «نجمالثاقب» محدث نوری، به طور مفصل تاریخچه مسجد مقدس جمکران آمده است، اما در این جا به صورت مختصر بیان میکنیم:
شیخ حسن بن مثله جمکرانی میگوید: من شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارک رمضان سال 273 هجری در خانه خود خوابیده بودم که ناگهان عدهای از مردم به در خانه من آمدند و در حالی که نیمی از شب گذشته بود، مرا بیدار کردند و گفتند: «برخیز و خواسته امام مهدی(عج) را اجابت کن که تو را میخواند»، حسن بن مثله جمکرانی میگوید: برخاستم و به در خانه آمدم، جماعتی از بزرگان را دیدم؛ سلام کردم، جواب دادند و آنگاه مرا آوردند تا جایگاهی که اکنون مسجد است. دیدم تختی گذاشتهاند و فرشی بر آن پهن کردهاند و ...؛ جوانی سی ساله بر آن بالشها تکیه کرده و شخصی پیر در مقابل او نشسته و کتابی در دست گرفته و میخواند، آن پیرمرد حضرت خضر(علیه السلام) بود.
عدد چهل و چلهگیری، ریشه مذهب دارد و تکرار چهل بار در بعضی از اعمال مستحب، وارد شده است. بعضی از علما و مۆمنان نیز در بعضی اماکن نظیر مسجد سهله و ... برای برآوردن حاجات خود چهل شب بیتوته میکنند؛ چنان که در امتهای گذشته نیز حضرت موسی(علیه السلام) چهل شب در کوه طور به عبادت خداوند مشغول بوده است. البته دلیل روایی خاصی مبنی بر چهل بار رفتن به جمکران وجود ندارد، ولی در مجموع رفتن به جمکران و نماز و عبادت در آن جا سفارش شده و بزرگان و مۆمنان همواره به انجام دادن آن همت داشتهاند
آن پیرمرد مرا نشاند و امام(عج) به من فرمود: «برو و به حسن بن مسلم بگو که تو چند سال است که در این زمین میکاری و ما خراب میکنیم و پنج سال است که زراعت میکنی و امسال دوباره زراعت کردی، دیگر اجازه نداری که در این زمین زراعت کنی و باید هر نفعی که از این زمین بردهای، برگردانی تا در این مکان مسجد بنا کنند، به او بگو: حق تعالی این زمین را از میان زمینهای دیگر برگزیده است و تو آن را همراه زمین خود گرفتی و حال آن که خداوند به سبب این عمل تو، دو پسر جوانت را از تو گرفت و تو بیدار نشدی»!.
حسن بن مثله گفت: ای مولای من، باید لیل و نشانی بر گفته شما داشته باشم تا مردم حرف مرا تصدیق کنند.
حضرت(عج) فرمود: «ما در این جا علامتگذاری میکنیم، تا تو را تصدیق کنند، تو نزد سید ابوالحسن برو و بگو تا حسن بن مسلم را حاضر کند و درآمد چند ساله این زمین را از او بگیرد و خرج بنای مسجد کند و مابقی مخارج مسجد را از «رهق» (یکی از روستاهای کاشان) بیاورد و مسجد را تمام کند».
حضرت(عج) دستور خواندن دو رکعت نماز تحیت و دو رکعت نماز صاحبالزمان(عج) را به این ترتیب دادهاند:
1- دو رکعت تحیت مسجد که در هر رکعت یک بار حمد و هفت بار توحید و ذکر رکوع و سجود را هفت بار بخواند.
2- دو رکعت نماز صاحبالزمان(عج) هنگام خواندن سوره حمد، آیه «ایاک نعبد و ایاک نستعین» را صد بار بگوید و بعد از آن حمد را تا آخر بخواند و رکعت دوم نیز همینطوری بخواند و ذکر رکوع و سجود را نیز هفت بار بگوید و چون نماز تمام شد، یک بار لاالهالاالله و سپس تسبیح حضرت زهرا(س) را بخواند و بعد از آن سر به سجده بگذارد و صد مرتبه صلوات بفرستد.
چون در حکایت حسن بن مثله جمکرانی و سفارش حضرت مهدی(عج) به وی برای تأسیس مسجد مقدس جمکران آمده است که امام زمان(عج) فرمودند: «فردا شب (شب چهارشنبه) آن گوسفند را همین جا (مکان مسجد جمکران) بیاور و ذبح کن و روز چهارشنبه که هجدهم ماه رمضان است، گوشت آن را به بیماران انفاق کن که خداوند متعال، آنها را شفا عنایت میکند».
بنابراین این سخن و دستور امام(عج) به حسن بن مثله سبب شده تا مردم برای شب چهارشنبه ارزش خاصی قائل شوند و در این شب از شهرها دور و نزدیک به مسجد مقدس جمکران مشرف شوند.
عدد چهل و چلهگیری، ریشه مذهب دارد و تکرار چهل بار در بعضی از اعمال مستحب، وارد شده است. بعضی از علما و مۆمنان نیز در بعضی اماکن نظیر مسجد سهله و ... برای برآوردن حاجات خود چهل شب بیتوته میکنند؛ چنان که در امتهای گذشته نیز حضرت موسی(علیه السلام) چهل شب در کوه طور به عبادت خداوند مشغول بوده است. البته دلیل روایی خاصی مبنی بر چهل بار رفتن به جمکران وجود ندارد، ولی در مجموع رفتن به جمکران و نماز و عبادت در آن جا سفارش شده و بزرگان و مۆمنان همواره به انجام دادن آن همت داشتهاند.
عریضهنویسی و به عبارتی عرض توسل و تقاضای حاجت از خداوند، از روایاتی سرچشمه گرفته که در این باره نقل شده است.
«برو و به حسن بن مسلم بگو که تو چند سال است که در این زمین میکاری و ما خراب میکنیم و پنج سال است که زراعت میکنی و امسال دوباره زراعت کردی، دیگر اجازه نداری که در این زمین زراعت کنی و باید هر نفعی که از این زمین بردهای، برگردانی تا در این مکان مسجد بنا کنند، به او بگو: حق تعالی این زمین را از میان زمینهای دیگر برگزیده است و تو آن را همراه زمین خود گرفتی و حال آن که خداوند به سبب این عمل تو، دو پسر جوانت را از تو گرفت و تو بیدار نشدی»
در برخی کتابها، درباره عریضه به محضر مقدس ولی عصر(عج) متن عریضه و شیوه طرح آن، نکاتی آمده است. مرحوم محدثقمی مینویسد: «هر کس در ضریح ائمه(علیهم السلام) عریضه و کاغذی را ببندد و مهر کند و آن را در نهر یا چاه آب و یا برکهای بیندازد و به نیت حضرت صاحبالزمان(عج) حاجت خود را ذکر کند، آن بزرگوار عهدهدار برآوردن شدن حاجات وی میشود».
بر همین اساس، چاهی در مسجد مقدس جمکران وجود دارد. اما این چاه خصوصیتی ندارد و انسان میتواند برای توسل و عرض حاجت به محضر حضرت، در آن چاه یا چاه و نهر دیگری، عریضه خود را بیندازد، پس نباید تصور کرد که این چاه جزیی از مسجد جمکران به شمار میآید و به دستور حضرت حفر و به این منظور لحاظ شده است، حضرت(عج) نامههایی را که در آن انداخته میشود، حتما میخواند، بلکه رفته رفته برای آسان شدن عریضهنویسی، چاهی در مسجد جمکران حفر شد.
حضرت آیتالله فاضل فرمودند: «در دوران طلبگی، خیلی به مسجد جمکران میرفتم، شاید بیشتر از پانصد مرتبه باشد و کرامات زیادی در این مسجد مقدس دیده و شنیدهام».
برای نمونه شخصی در اثر عمل جراحی لال شده بود و دکترها جوابش کرده بودند، آقای علوی فرمود: «چهل شب چهارشنبه به مسجد جمکران برو، اگر شفایی هست در آن جاست»، او نیز تصمیم جدی میگیرد تا برای چهل هفته با هواپیما از مشهد مقدس به تهران رفته و شب چهارشنبه به مسجد جمکران بیاید، در هفته سی و هشتم در حال سجده، یک وقت میفهمد که همه جا نورانی شده است و آقایی وارد شد و مردم به دنبالش میگویند، حضرت حجت(عج) است، خیلی ناراحت میشود که نمیتواند سلام کند، لذا کنار رفته، ولیعصر(عج) نزدیک او میآید و میفرماید: «سلام کن»!
اشاره به زبان میکند که من لال هستم وگرنه بیادب نیستم، حضرت(عج) بار دوم میفرماید: «سلام کن»! بلافاصله زبانش باز میشود و سلام میکند و به برکات مسجد جمکران، حضرت(عج) او را شفا میدهد.
در این جا سۆالى مطرح است و آن این که آیا به واسطه طولانى شدن غیبت امام عصر(علیه السلام) همه شیعیان دچار شکّ و تردید نسبت به آن حضرت مى شوند؟
در پاسخ این پرسش باید بگوییم: چنانکه از روایات پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و ائمه معصومین(علیهم السلام) استفاده مى شود، چنین نیست که تمام شیعیان دچار شکّ و تردید شوند. زیرا شواهد تاریخى نیز نشان مى دهد که معمولا در مسایل اعتقادى و ایمان به خدا و پیامبران الهى، گر چه در مواردى تعداد زیادى از دین و اعتقادات صحیح منحرف مى شدند، لکن چنین نیست که به طور کلّى در همه افراد، ارتداد حاصل شود و همگان به انحراف کشیده شوند; بلکه همیشه عدّه اى ـ اگر چه اندکى از آنها ـ بر دین و اعتقادات صحیح باقى مى مانند.
قرآن کریم این حقیقت را در ماجراى طالوت و جالوت بیان مى کند و مى فرماید:
(فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِیکُم بِنَهَر فمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنّی وَمَن لَمْ یَطْعَمهُ فَإنَّه مِنّی إِلاّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرفَةً بِیدِهِ فَشرِبُوا مِنْهُ إِلاّ قَلیلا مِنْهُمْ فَلَمّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قالوا لاطَاقَةَ لَنا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِینَ یَظنُّونَ أَنَّهُم مُلاقُوا اللّهِ کَمْ مِن فِئَة قَلیلَة غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرةً بِإذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابرِینَ * وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَانْصُرنا عَلَى الْقَومِ الکَافِرِینَ * فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ وَلَوْلا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُم بِبَعض لَفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلِکنَّ اللّهَ ذُوفَضْل عَلَى الْعالَمِینَ).(1)
«هنگامى که طالوت سپاهش را با خود برد، به آنان گفت: خداوند شما را به وسیله نهر آبى آزمایش مى کند; هر کس از آن بنوشد، از من نیست و هر کس جز یک پیمانه ننوشد، از من است که جز عدّه کمى همه از آن نهر نوشیدند. آن گاه افرادى که از بوته آزمایش به سلامتى بیرون آمدند، وقتى از نهر گذشتند از کمى افراد و نفرات خود ناراحت شدند و گفتند: «ما توانایى مقابله با نیروهاى جالوت را نداریم».
«از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمودند: «بهترین زمان قرب بندگان به خدا و بهترین زمان رضایت و خشنودى خداوند از آن ها، زمانى است که آن ها حجت خدا را در میان خود نیابند و مکان وى را ندانند و در عین حال، مى دانند که حجت و برهان خداوند باطل نمى شود. و زمین از حجت خالى نمى ماند)
آنان که مى دانند خدا را ملاقات خواهند کرد، با قدرت ایمان و تکیه بر یارى خداوند گفتند: «چه بسیار گروه هاى کوچکى که به فرمان و یارى خدا بر گروه هاى بزرگ و عظیمِ دشمن غلبه یافتند و پیروز گردیدند. زیرا خداوند با صبر پیشگان است».
سپس همان گروه اندک، امّا با ایمان، در مقابل سپاهیان انبوه جالوت به استقامت پرداختند و گفتند: «پروردگارا! پیمانه صبر و استقامت را بر ما فرو ریز و ما را در مقابل دشمن ثابت قدم دار و ما را بر کافران، ظفر و پیروزى عنایت فرما».
آن ها به فرمان خدا سپاه دشمن را به هزیمت و فرار واداشتند و داود، جالوت را کشت و خداوند، حکومت و دانش را به وى بخشید و آنچه خواست به او تعلیم داد. و اگر خدا بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر، دفع نمى کرد، زمین پر از تباهى و فساد مى شد، لکن خداوند نسبت به جهانیان لطف و احسان مى نماید».
با توجه به مفهوم آیات کریمه و روایات اهل بیت(علیهم السلام) جواب پرسش فوق بیشتر روشن مى شود. زیرا درست است که طولانى شدن غیبت، در روحیه و افکار و احیاناً اعتقادات مردم تأثیر مى گذارد، لکن موجب نمى شود که تمام معتقدین به امامت امام غایب(علیه السلام) در عقیده و اعتقاد خود سست شوند، بلکه مۆمنین و معتقدینى هم وجود دارند که امتداد غیبت، ذرّه اى در ایمان راسخ آنان خلل وارد نمى کند چنانکه احادیث فراوانى نیز مۆیّد این معناست که نمونه اى از آنها را ذکر مى کنیم:
چنین نیست که تمام شیعیان دچار شکّ و تردید شوند. زیرا شواهد تاریخى نیز نشان مى دهد که معمولا در مسایل اعتقادى و ایمان به خدا و پیامبران الهى، گر چه در مواردى تعداد زیادى از دین و اعتقادات صحیح منحرف مى شدند، لکن چنین نیست که به طور کلّى در همه افراد، ارتداد حاصل شود و همگان به انحراف کشیده شوند; بلکه همیشه عدّه اى ـ اگر چه اندکى از آنها ـ بر دین و اعتقادات صحیح باقى مى مانند
عن أبی عبد اللّه(علیه السلام) قال: «أقرب ما یکون العباد من اللّه عزّوجلّ و أرضى ما یکون عنهم إذا افتقدوا حجّة اللّه عزّوجلّ، فلم یظهر لهم و لم یعلموا بمکانه، و هم فی ذلک یعلمون أنّه لم تبطل حجج اللّه ]عنهم و بیّناته [فعندها فتوقّعوا الفرج صباحاً و مساءً، وإنّ أشدَّ ما یکون غضب اللّه تعالى على أعدائه إذا افتقدوا حجّة اللّه فلم یظهر لهم، و قد علم أنّ اولیائَه لایرتابون، ولو علم أنّهم یرتابون لما غیّب عنهم حجّته طرفة عین، ولایکون ذلک إلا على رأس شرار الناس».( 2 )
«از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمودند: «بهترین زمان قرب بندگان به خدا و بهترین زمان رضایت و خشنودى خداوند از آن ها، زمانى است که آن ها حجت خدا را در میان خود نیابند و مکان وى را ندانند و در عین حال، مى دانند که حجت و برهان خداوند باطل نمى شود. و زمین از حجت خالى نمى ماند). در این هنگام است که باید شما شیعیان هر صبح و شام، منتظر فرج امام (علیه السلام) باشید. شدیدترین زمان غضب خدا بر دشمنانش نیز، زمان غیبت حجت او است. خداوند مى داند که بندگان واقعى وى به جهت غیبت حُجّتش، دچار شکّ و تردید نمى شوند. زیرا اگر چنین بود، خدا لحظه اى حجت خود را از بندگانش غایب نمى فرمود و این امر (مسئله غیبت) نمى باشد مگر به خاطر شریرترین افراد مردم».
پی نوشت ها:
1 ـ سوره بقره، آیات 249 ـ 251.
2ـ کمال الدین، ص 337، ح 10.
براساس روایات یکی از نشانههای ظهور خروج دجال است. که در باره آن آراء و احتمالات مختلفی بیان شده است در ذیل به بررسی این عنوان میپردازیم.
«دجّال» در زبان عربی به معنای «آب طلا» و طلا اندود کردن است و به همین علت، افراد بسیار دروغگو که باطل را حق جلوه میدهند «دجّال» نامیده میشوند.(1)
از روایات استفاده میشود، دجّال ستمکاری است که در آخر الزمان، مردم را گمراه خواهد کرد. البته در آموزههای هر سه دین یهودیت، مسیحیت و اسلام از آن سخن به میان آمده است. افرادی در هر سه جامعه دینی میگویند: دجّال تولد یافته و زنده است.(2)
در برخی روایات از خروج «دجّال» به عنوان نشانة ظهور و در برخی دیگر، از آن، به عنوان یکی از «اَشْراطُ السَّاعَة» (نشانههای برپایی قیامت) یاد شده است. این نشانه، در کتابهای اهل سنّت بیشتر یکی از نشانههای برپایی قیامت دانسته شده است؛(3) ولی در منابع روایی شیعه، بیشتر از آن، به عنوان حادثهای مهّم که مقارن ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف رخ خواهد داد، یاد شده است.(4)
دجال کیست؟
دربارة دجّال، چند احتمال وجود دارد:
احتمال اول: دجّال نام شخص معیّنی نیست و هر کس که با ادعاهای پوچ و بیاساس و با توسل به حیلهگری و نیرنگ، در صدد فریب مردم باشد، دجّال است. اینکه در روایات، از «دجّال»های فراوان سخن به میان آمده است، این احتمال را تقویت میکند. پیامبر اکرم- فرموده است: قیامت، برپا نمیشود، تا وقتی که مهدی از فرزندانم قیام کند. مهدی قیام نمیکند، تا وقتی که شصت دروغگو خروج کنند و هر کدام بگویند: من پیامبرم.(5) در روایات، از این «دجّال« ها و دروغگویان فراوان نام برده شده است؛ در بعضی دوازده، در برخی سی و در برخی شصت و یا هفتاد دجال آمده است.(6) از میان این دجالها فردی که در دروغگویی، حیلهگری و مردم فریبی سرآمد همة دجالان و فتنهاش از همه بزرگتر است، نشانة ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و یا برپایی قیامت است. بر این اساس، دو نوع دجّال هست: یکی همان دجّال حقیقی و واقعی است که پس از همة «دجّال»ها میآید و دیگر گروهی شیّاد و دروغگو که دست به فریب کاری و گمراهی مردم میزنند. پیامبر اکرم- میفرماید: «پیش از خروج دجّال، بیش از هفتاد دجّال خروج خواهد کرد.»(7) حقیقت داستان دجّال، بیانگر این واقعیت است که در آستانة هر انقلابی، افراد فریبکار و منافق که معتقد به نظامهای پوشالی گذشته و حافظ ضد ارزشهایند، برای نگهداشتن فرهنگ و نظام جاهلی گذشته، همة تلاش خود را به کار میگیرند و با سوء استفاده از زمینههای فکری و اجتماعی و احساسات مردم، دست به تزویر و حیلهگری میزنند.
اصل داستان «دجّال» در کتابهای مقدس مسیحیان نیز آمده است. در انجیل، واژة «دجّال» بارها به کار رفته و به کسانی که منکر حضرت مسیح علیهم السلام باشند یا «پدر و پسر» را انکار کنند، «دجّال» گفته شده است: «دروغگو کیست، جز آن که مسیح بودن عیسی را انکار کند؟ آن، دجّال است که پسر و پدر را انکار کند»
در انقلاب جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف چنین خطری پیشبینی شده است. از آنجا که این انقلاب از همة انقلابهای تاریخ بزرگتر و گستردهتر است، خطر فریبکاران دجّال صفت نیز به مراتب بیشتر و گستردهتر است. در آستانة ظهور، آنان همة تلاش خویش را به کار خواهند گرفت که مردم را فریب دهند و آنها را از نتیجة قیام حضرت، دلسرد و ناامید سازند و سرانجام از پیروزی حتمی آن جلوگیری کنند. البته در این احتمال میتوان گفت: ممکن است یکی از آن دجّالها که صفات زشت در او بیشتر از همه وجود دارد، نشانه ظهور باشد.
احتمال دوم: فردی معیّن و مشخص به نام «دجّال» در دورة غیبت ـ با همان ویژگیهایی که برای وی بیان شده است ـ خروج میکند و مردم را به انحراف میکشاند.
برخی با استناد به بعضی از روایات، او را زنده میدانند؛ برای مثال گفته میشود که او در زمان حضرت رسول اکرم-زنده بوده و تا هنگام خروج، زنده خواهد ماند.(8) برخی از کتابها و فیلمها نام «دجّال» برخود دارند. «دجّال» لقب دغلبازی است که نزد یهودیان «آرمیلوس» و نزد مسلمانان «صائدبنصید» نامیده میشود.(9)
اصل داستان «دجّال» در کتابهای مقدس مسیحیان نیز آمده است. در انجیل، واژة «دجّال» بارها به کار رفته و به کسانی که منکر حضرت مسیح علیهم السلام باشند یا «پدر و پسر» را انکار کنند، «دجّال» گفته شده است: «دروغگو کیست، جز آن که مسیح بودن عیسی را انکار کند؟ آن، دجّال است که پسر و پدر را انکار کند.»(10)
طرفداران احتمال دوم به روایتی استناد کردهاند که اصبغ بن نباته از حضرت علی علیهم السلام پرسید: ای امیر مۆمنان! دجّال کیست؟ آن حضرت فرمود: «دجّال، صائد بن صائد (صید) است. بدبخت کسی است که او را تصدیق کند و خوشبخت آن است که او را تکذیب کند... چشم راستش ممسوح [به هم چسبیده و حدقه ندارد] و چشم دیگرش بر پیشانی است و مانند ستاره صبح میدرخشد. در آن، نقطه عَلَقهای [خون بسته شده] است که با خون در آمیخته است و میان دو چشمش نوشته است: «کافر» و هر خواننده و بیسواد آن را میخواند. در دریاها فرو میرود و آفتاب با او میگردد. مقابل او کوهی از دود و عقبش کوهی سپید است که مردم تصور میکنند طعام است. در زمان قحطی سختی خروج میکند؛ در حالی که بر الاغ سپیدی سوار است. هر گام الاغش، یک میل [حدده 185 متر] است و زمین، منزل به منزل زیر پایش در نوردیده شود. بر آبی نگذرد؛ جز آنکه فرو رود. تا روز قیامت. به آوازی که همة جن و انس و شیاطین ـ در شرق و غرب ـ عالم آن را میشنوند، فریاد کند: ای دوستان من! نزد من آیید. منم آن که آفرید و تسویه کرد و تقدیر کرد و رهبری نمود. منم پروردگار شما. دشمن خدا دروغ میگوید. او یک چشمی است که غذا میخورد و در بازارها راه میرود.
حقیقت داستان دجّال، بیانگر این واقعیت است که در آستانة هر انقلابی، افراد فریبکار و منافق که معتقد به نظامهای پوشالی گذشته و حافظ ضد ارزشهایند، برای نگهداشتن فرهنگ و نظام جاهلی گذشته، همة تلاش خود را به کار میگیرند و با سوء استفاده از زمینههای فکری و اجتماعی و احساسات مردم، دست به تزویر و حیلهگری میزنند
به راستی که پروردگار شما، نه یک چشم است و نه غذا میخورد، نه راه میرود و نه زوال دارد و خدا از این اوصاف برتر است. آگاه باشید! بیشتر پیروانش در آن روزگار، ناپاک زادگاناند و صاحب پوستینهای سبز. خداوند تعالی او را در شام بر سر گردنهای که آن را افیق نامند به دست کسی که عیسی علیهم السلام پشت سرش نماز میخواند، هنگامی که سه ساعت از روز جمعه گذشته باشد، خواهد کشت. آگاه باشید پس از آن، حادثه بزرگ و قیامت کبرا باشد.»(11)
احتمال سوم: مراد از «دجّال» همان سفیانی است که در کتابهای اهل سنّت بیشتر با عنوان «دجّال» و در کتابهای شیعی با عنوان سفیانی آمده است. البته این احتمال مردود است.(12)
احتمال چهارم: دجّال، کنایه از کفر جهانی و سیطرة فرهنگ مادی بر جهان است. برخی از اهل نظر، این احتمال را تقویت کرده و همة ویژگیهایی را که برای دجّال بیان شده، با ویژگیهای استکبار جهانی برابر دانستهاند. «استکبار» به معنای واقعی، دجّال است که خود را قیّم[سرپرست] ملتها میداند و با تکیه به ثروت انبوه و قدرت عظیم، در همه جای زمین دخالت میکند و همه را به زیر سلطه خویش میآورد.(13)
از نکات شگفتآور و تأمل برانگیز در انبوه روایات شیعه و سنّی، ارتباط تنگاتنگ بین دجّال و یهودیان است. در روایات، بیشتر پیروان دجال یهودی معرفی شدهاند(14) در منابع اهل سنّت به صورت عمده، سخن از کشته شدن دجّال به دست حضرت عیسی علیهم السلام است.(15)و(16)
پی نوشت:
1. ر.ک: لسان العرب، ج4، ص294.
2. ر.ک: کنزالعمال، ج12، ص323.
3. صحیح، مسلم، باب فی الآیات التی تکون قبل الساعة؛ سنن، ترمذی، ج4، ص507.
4. کمالالدین و تمام النعمة، ج1، ص 250.
5. لاتقوم الساعة حتی یخرج المهدی من ولدی و لایخرج المهدی حتی یخرج ستون کذابا کلهم یقول انا نبی؛ الارشاد، ج2، ص371.
6. کنز العمال، ج14، ص200 -198.
7. همان، ج14، ص200.
8. الغیبة الطوسی، ص 113، ح 86.
9. هزارهگراییدر فلسفه تاریخ مسیحیت، ص26.
10. رساله یوحنا، باب2: 18 و 22.
11. همان، ص527.
12.الغیبة الطوسی، ص463.
13. تاریخ غیبت کبری، ص536ـ 532.
14. کمالالدین و تمام النعمة، ج2، ص528.
15. تفسیر طبری، ج3، ص 290.
16. فرهنگ نامه مهدویت، ص 205 -201.
ما در این مجال قصد داریم که سن حضرت در زمان ظهور را که در روایات شیعه و سنی آمده و محل مناقشه است مورد بررسی قرار دهیم .
بسیاری از ما تصور می کنیم چون ایشان دارای عمر طولانی هستند و مدت زمان زیادی از انظار غائب بوده اند ،حتما در چهره یک پیر مرد سالخورده با موهای سپید ظهور خواهند کرد ، اما روایات چیز دیگری به ما می گوید .
**علىّ بن أبى حمزه از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: «اگر قائم قیام کند حتما مردم او را انکار مىکنند، زیرا او به صورت جوانى برومند به سوى ایشان باز مىگردد، کسى بر عقیده خود نسبت به او پایدار نمىماند مگر آن کس که خداوند در عالم ذرّ نخستین از او پیمان گرفته باشد».(الغیببة (للنعمانی )/ ترجمه غفارى، ص: 269)
**در روایت دیگرى غیر از این روایت چنین است که آن حضرت فرمود: «و از بزرگترین گرفتاریها آن است که صاحب موعود ایشان به چهره جوانى بر آنان خروج مىکند در حالى که آنان مىپندارند که او باید پیرمردى کهن سال باشد».
*** علىّ بن عمر بن علىّ بن الحسین علیهما السّلام از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: «قائم فرزندان من برابر عمر حضرت ابراهیم که یک صد و بیست سال است عمر مىنماید و این، مدّتى است که او درک مىشود (یادش به فراموشى سپرده نمىشود) سپس در امتداد زمان به غیبتى طولانى دست مىزند (مدّتى طولانى غایب مىشود) و بعد به صورت جوان رشیدى سى و دو ساله آشکار مىگردد چندان که گروهى از مردم از او بازمىگردند. او زمین را همچنان که از ستمگرى و تجاوز پر شده است، لبریز از برابرى و دادگرى خواهد کرد».
همانا این فرمایش امام صادق علیه السّلام مایه عبرت و بازدارى خواهد بود از کورى و شک و دودلى، و بیدارکننده آن کس که فراموش کار و غافل است و راهنمائى است براى افراد سرسخت و سرگردان، آیا آنچه از مقدار عمر و حال قائم علیه السّلام که به هنگام ظهورش بدان حال است بیان شده و این نکته که به صورت جوانى ظهور خواهد کرد آیا همین مقدار براى صاحبان اندیشه کافى نیست؟ (الغیببة (للنعمانی )/ ترجمه غفارى، ص: 270)
(علامت او این است که او از حیث سن پیر است ولى در ظاهر جوان نشان داده مى شود به حدى که هر گاه کسى به او نظر مى افکند گمان مى کند که او سى ساله یا کمتر است و از جمله علامات او آن است که به مرور ایام و شب ها پیر نمى شوند تا آنکه مرگ او فرا رسد
شخص عاقلى را که داراى بینش است سزاوار نیست این مدّت به نظرش طولانى بیاید و خواستار پیش رسیدن و جلو افتادن امر خدا قبل از فرا رسیدن زمان آن باشد، بدون اینکه در وضع مردم تغییرى حاصل شده باشد، و نیز به خاطر داشتن وقتى که در خبر آمده که وى ظاهر نمىشود مگر پس از تمام شدن آن، همانا این گفته تنها براى آرامش خاطر بخشیدن به شیعیان و نزدیک نشان دادن آن است، زیرا ایشان خود فرمودهاند: «ما زمانى را (براى ظهور) تعیین نمىکنیم و هر کس تعیین وقتى را از ما براى شما روایت کرد او را تصدیق نکنید و از اینکه او را دروغ زن بخوانید هراس نداشته باشید و بدان گفته عمل نکنید» وظیفهاى که مومنان دارند آن است که با تسلیم در برابر همه آنچه از امامان علیهم السّلام رسیده- و آنان بدان چه گفتهاند خود آگاهترند- بر طریق دین خدا و با اعتقاد به آن گام بردارند، زیرا کسى که به امر آنان تسلیم شود و یقین داشته باشد که همان حقّ است بدان وسیله رستگار خواهد شد، و دین او برایش در امن و سلامت خواهد ماند، و هر که به معارضه برخیزد و تردید و مخالفت نماید و بر خداى تعالى از خود نسبتى دهد و اختیارى کند، از نسبت ناصوابش جلوگیرى شود و اختیارش نابود گردد و مقصود و خواسته دلش از او دریغ شود و بدان چه دوست مىدارد دست نیابد و به حیرت و گمراهى و دودلى و سست رأیى و سرگردانى و در آمدن از مذهبى به مذهب دیگر و از گفتارى به گفتار دیگر گرفتار آید و ...( الغیببة (للنعمانی )/ ترجمه غفارى، ص: 271)
در روایت دیگرى غیر از این روایت چنین است که آن حضرت فرمود: «و از بزرگترین گرفتاریها آن است که صاحب موعود ایشان به چهره جوانى بر آنان خروج مىکند در حالى که آنان مىپندارند که او باید پیرمردى کهن سال باشد»
مطابق روایات شیعه و سنى امام زمان علیه السلام در حالى که ظاهر او جوان و به سن چهل سالگى است ظهور خواهند کرد. اینک به برخى از روایات اشاره مى کنیم :
2- ابن صباغ مالکى به سندش از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل کرده که در حدیثى فرمودL(مهدى از اولاد من با سن چهل سال است …))( الفصول المهمة ، ص 217) .
2- شیخ صدوق رحمة الله علیه از اباصلت هروى نقل مى کند
که گفت : به امام رضا علیه السلام عرض کردم : قائم شما هنگام خروج چه علامتى دارد؟
حضرت فرمود : (علامت او این است که او از حیث سن پیر است ولى در ظاهر جوان نشان داده مى شود به حدى که هر گاه کسى به او نظر مى افکند گمان مى کند که او سى ساله یا کمتر است و از جمله علامات او آن است که به مرور ایام و شب ها پیر نمى شوند تا آنکه مرگ او فرا رسد))( کمال الدین ، ص 652 ، ح 12) .
نعمانى به سندش از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمودL(اگر قائم قیام کند مردم او را انکار خواهند کرد زیرا در حالى که جوان رشیدى است به سوى آنها باز مى گردد …))( الغیبة ، نعمانى ، ص 188) .
ممکن است روایاتى که اشاره به سن چهل سالگى دارد مقصود آن باشد که جسد و جسم او در حد کمال است ؛ زیرا بدن تا چهل سالگى به کمال رشد خود مى رسد. گر چه برخى روایات نیز به سن 18 سالگى و 51 سالگى اشاره کرده است ولى روایت اول از محمد بن حمیر نقل شده نه از یکى از معصومین علیهم السلام .
و روایت دوم گر چه از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل شده ولى از صحت سند برخوردار نیست خصوصا آنکه هر دو روایت با روایات مستفیضى که دلالت بر ظاهر چهل سالگى دارد مخالف است .
یکی دیگر از شهرهای کور خمس «قنسرین» است که در منطقه شام قرار دارد و گفته شده که در کوهستان اطراف آن قبر صالح پیغمبر(علیه السلام) قرار دارد و در آن جای پای شتر (ناقه صالح) نیز موجود است و البته این را هم داریم که می گویند قبر صالح در یمن است.
در منابع آمده که مردم حمص در جنگ صفین، از معاویه در برابر حضرت علی(علیه السلام) حمایت کردند. آنها در جنگ صفین با شور جنگیدند، سپس مذهب تشیع را پذیرفتند.
در زمان جنگ های صلیبی این شهر متحمل ضررهای بسیاری شد و به ویرانه مبدل گردید.
این استان در وسط سوریه واقع و مرکز آن شهر حمص است. رودخانه معروف«عاصی» که از لبنان سرچشمه می گیرد و به ترکیه می رود از این استان عبور می کند.
این استان با 41 هزار کیلومتر وسعت، بزرگترین استان سوریه از نظر مساحت می باشد و سومین استان سوریه از نظر جمعیت به حساب می آید. این استان از غرب با لبنان و از شرق با عراق و اردن همسایه است. مقبره و مسجد خالد بن ولید در این شهر قرار دارد.
با توجه به روایات، وقتی سفیانی به مناطق پنج گانه تسلط می یابد، به جز تعداد کمی از خدا پرستان واقعی، بقیه مردم پیرو سفیانی می شوند. پس در روایات هم پیش بینی شده که مردم این منطقه دوباره به خاندان محمد(صلی الله علیه و آله) خیانت خواهند کرد
هر چند اکثریت مردم این استان را اهل سنت تشکیل می دهند؛ اما تعداد قابل توجهی از پیروان مذاهب دیگر از جمله شیعیان، ارامنه و مسیحیان ارتدکس نیز در این استان و در کنار یکدیگر با صلح و دوستی زندگی می کنند.
با توجه به این ویژگی های جغرافیایی، سفیانی به قدرتی عظیم دست یافته و بر مناطق خوش آب و هوا و دارای منابع آب و غذا مسلط می شود؛ اما با این وجود باز هم به دنبال نفوذ در مناطق دیگر خواهد بود.
با توجه به روایات، وقتی سفیانی به مناطق پنج گانه تسلط می یابد، به جز تعداد کمی از خدا پرستان واقعی، بقیه مردم پیرو سفیانی می شوند. پس در روایات هم پیش بینی شده که مردم این منطقه دوباره به خاندان محمد(صلی الله علیه و آله) خیانت خواهند کرد.
گاهى مشاهده مىشود که به وجود مبارک حضرت بقیة اللَّه اعظم- عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف- «قلب عالم امکان» گفته مىشود و گاهى هم اطلاق قطب مىکنند گر چه در این خصوص روایتى ظاهراً نقل نشده امّا در این خصوص مناظرهاى از هشام بن حکم شاگرد برومند امام صادق علیه السلام با عالم بزرگ بصره عمرو بن عبید نقل شده است.
هشام آن شاگرد زبر دست امام صادق علیه السلام با دلایل ساده اما مستحکم، عمرو بن عبید را که منکر وجود حجت خدا بود. قانع کرد که جهان بدون حجت خدا همچون بدن انسان است بدون قلب. خلاصه حکایت از این قرار است که هشام به عالم بصرى گفت:
آیا تو چشم دارى؟ جواب داد: بلى. هشام پرسید: چه فایدهاى دارد؟ او فواید چشم را بیان کرد و به همین منوال سۆال از دست و پا و زبان و گوش و فواید آنها کرد و او جواب داد. در آخر پرسید: تو قلب هم دارى؟ « مراد از قلب نیروى عقل و فکر انسان است » جواب داد: بلى، هشام فرمود: قلب، چه فایدهاى دارد؟ او گفت: اگر خطائى براى اعضا رخ دهد مثلًا شبحى را از دور مىنگریم و نمىدانیم که جماد است یا نبات یا حیوان و یا انسان، به قلب مراجعه مىکنیم و آن رفع شبهه مىکند مثلًا مىگوید: چون آن شبح حرکت مىکند جماد نیست و چون روى دو پا حرکت مىکند حیوان نیست و انسان است و نیز گوش صدائى را از پشت دیوار مىشنود و نمىفهمد که صاحب صدا کیست؟ نیروى عقل بلا فاصله مىگوید: این صداى فلان شخص مىباشد.
هشام فرمود: خداوند حکیمى که براى بدن یک انسان با داشتن چند عضو مختصر، امامى قرار داده که شبهات را براى آنها رفع نماید آیا مى توان گفت براى کاروان بشریت،با این همه اختلافات و سلیقههاى متفاوت، امامى و راهنمائى معیّن ننموده است؟ عمرو بن عبید مات و مبهوت ماند و نتوانست چیزى بگوید.
امام صادق علیه السلام از این مناظره با خبر شد. روزى که عدّهاى از اصحاب در محضر حضرت بودند، فرمودند: اى هشام! مناظره خود را با عمرو بن عبید براى ما نقل کن. هشام براى رعایت ادب و حیاء ساکت شد (اشاره به اینکه در مجلسى که شما هستید، صحیح نیست من سخن بگویم) حضرت فرمود: وقتى چیزى را از شما مىخواهیم، انجام دهید.
هشام واقعه را نقل نمود « اصول كافى كتاب الحجة: ج 1، ص 170» امام فرمود: این استدلال را چه کسى به تو آموخته بود؟ عرض کرد: از شما یاد گرفتم. حضرت فرمود: بهخدا قسم این دلیل، در صحف ابراهیم و موسى مذکور است.( دوازده گفتار درباره حضرت مهدى عج، ص: 35)
بنا بر این حکایت مىتوان امام عصر را قلب و قطب، براى خلقت انسانها دانست و بلکه مىتوان بر اساس بعضى از ادلّه لزوم حجّت- که در گفتار اوّل مورد بحث قرار گرفت- امام زمان را قلب و قطب عالم امکان دانست. در دعاى عدیله هنگام ذکر نام مقدس حضرت مهدى سلام اللَّه علیه مىفرماید: الّذی بِبَقائِهِ بَقِیَتِ الدُّنیا وَبِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَبِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْارْضُ وَالسّماء آن مهدى منتظرى که با ماندگارى او جهان مانده است و از برکت وجود او تمامى آفریدگان، روزى دریافت مىکنند و بهوجود او زمین و آسمان استوار مانده
بنا بر این حکایت مىتوان امام عصر را قلب و قطب، براى خلقت انسانها دانست و بلکه مىتوان بر اساس بعضى از ادلّه لزوم حجّت- که در گفتار اوّل مورد بحث قرار گرفت- امام زمان را قلب و قطب عالم امکان دانست. در دعاى عدیله هنگام ذکر نام مقدس حضرت مهدى سلام اللَّه علیه مىفرماید: الّذی بِبَقائِهِ بَقِیَتِ الدُّنیا وَبِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَبِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْارْضُ وَالسّماء آن مهدى منتظرى که با ماندگارى او جهان مانده است و از برکت وجود او تمامى آفریدگان، روزى دریافت مىکنند و بهوجود او زمین و آسمان استوار مانده.
ملاحظه مىکنید که این جملات و معانى، با کلمه قلب و قطب کاملًا سازگار است.
محدّث نورى در رابطه با کلمه (قطب)- که معمولًا عرفا از این اسم زیاد استفاده مىکنند- جملهاى را از عالم بزرگوار کفعمى نقل مىکند و مىفرماید: ایشان در ضمن دعاى ام داود که آمده: اللَّهمَ صَلِّ عَلَى الْابْدالِ والْاوتادِ مىفرماید: دنیا خالى نیست از یک قطب و چهار اوتاد و چهل ابدال و هفتاد نجیب و سیصد و شصت صالح که قطب حضرت مهدى علیه السلام است. « نجمالثاقب، ص 46» . ملاحظه مىکنید که طبق این نقل، شخصیتى همچون کفعمى با آن عظمت و کمالات به حضرت مهدى اطلاق «قطب» نموده، بنابراین اگر حضرت را با نام (قلب و قطب) بنامیم و یا در اشعار خود بیاوریم، مانعى در کار نیست.
ابا صالح یکى از کنیههاى مشهور حضرت مهدى علیه السلام است، محدّث نورى رحمه الله نقل مىکند که در میان عرب از واژه ابا صالح زیاد استفاده مىشود، مخصوصاً در مقام استغاثه جستن به صاحب الامر و روایتى را از امام صادق علیه السلام نقل مىکند که هر گاه در راه گم شدى، ندا کن (یا صالِحُ یا أبا صالِح ارْشُدُونا إلى الطَّریقِ رَحِمَکمُ اللَّه).
شعراء این کنیه را در اشعار خود زیاد مىآورند و ما نیز در خاتمه این بحث با چند بیت شعر دست توسّل به ذیل عنایت حضرت بقیة اللَّه اعظم دراز مىکنیم، و در این ظلمات دنیا از او طلب ارشاد مىکنیم و ایشان را با کنیه ابا صالح صدا مىزنیم، امید است، مشمول عنایات ایشان قرار گیریم.(همان)
ابا صالح دلم سامان ندارد
مگر هجران تو پایان ندارد؟
ابا صالح بیا دردم دوا کن
مرا از دیدنت حاجت روا کن
ابا صالح مرا با رو سیاهى
به خود راهم بده با یک نگاهى
ابا صالح فقیرم من، فقیرم
بده دستى که دامانت بگیرم
ابا صالح تو خوبى من بدم، بد
مرا از درگهت ردّم مکن ردّ
ابا صالح چه خوش زیبنده باشد
که تو لعل لبت پر خنده باشد
ابا صالح عزیز آل یاسین
بیا در جمع ما امشب تو بنشین
شیخ صدوق در كتاب «علل الشرائع» از ابو حمزه ثمالى روایت میكند كه گفت: از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام پرسیدم یا ابن رسول اللَّه! مگر شما ائمه همه قائم بحق نیستید؟ فرمود: بلى. عرضكردم: پس چرا فقط امام زمان «قائم» نامیده شده؟ فرمود: چون جدم امام حسین علیه السّلام شهید شد، فرشتگان بدرگاه الهى نالیدند و گفتند: پروردگارا! آیا قاتلین بهترین بندگانت، و زاده اشرف برگزیدگانت را بحال خود وامیگذارى؟
هشام فرمود: خداوند حکیمى که براى بدن یک انسان با داشتن چند عضو مختصر، امامى قرار داده که شبهات را براى آنها رفع نماید آیا مى توان گفت براى کاروان بشریت،با این همه اختلافات و سلیقههاى متفاوت، امامى و راهنمائى معیّن ننموده است؟ عمرو بن عبید مات و مبهوت ماند و نتوانست چیزى بگوید
خداوند به آنها وحى فرستاد كه اى فرشتگان من آرام گیرید. به عزت و جلالم سوگند، از آنها انتقام خواهم گرفت هر چند بعد از گذشت زمان ها باشد. آنگاه پروردگار عالم امامان اولاد امام حسین علیه السّلام را به آنها نشان داد و فرشتگان مسرور گشتند. یكى از آنها ایستاده بود و نماز میگذارد. خداوند فرمود: بِذلِكَ الْقائِمُ انْتَقِمُ مِنْهُم ؛ باین قائم از آنها انتقام میگیرم. (مهدى موعود ( ترجمه بحار الأنوار)، متن، ص: 229)
از امام محمد باقر نقل شده که فرمود : او را «مهدى» گویند، زیرا خداوند بامر پوشیده، هدایتش نموده. او تورات (حقیقى) و سایر كتب آسمانى را از غارى واقع در انطاكیه بیرون مىآورد، آنگاه با پیروان تورات طبق تورات و با اهل انجیل طبق انجیل و با اهل زبور طبق زبور و با مسلمانان مطابق قرآن حكومت میكند.(همان)
صدوق در كتاب «توحید» از حضرت عبد العظیم حسنى از امام على النقى علیه السّلام نقل میكند كه فرمود: جایز نیست نام امام زمان برده شود تا گاهى كه ظهور كند و جهان را پر از عدل و داد نماید بعد از آنكه پر از ظلم و ستم شده باشد در كمال الدین از صفوان بن مهران از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت نموده كه فرمود: مهدى از فرزندان من و فرزند پنجم امام هفتم است. او از نظرها غائب شود و جایز نیست كه او را بنام یاد كنید.
در آن كتاب از عبد اللَّه ابن ابى یعفور نیز این حدیث از امام ششم منقول است. هم در آن كتاب است كه چون در محضر امام موسى بن جعفر علیهما السّلام از امام زمان سخن به میان آمد فرمود: ولادت او بر مردم پوشیده میماند و جایز نیست او را بنام یاد كنند. تا موقعى كه خداوند او را ظاهر گرداند و بوسیله او زمین را از عدل و داد پر كند از آن پس كه پر از ظلم و ستم شده باشد.( مهدى موعود ( ترجمه بحار الأنوار)، متن، ص: 235)
از جمله پرسشهایی که در ذهن بسیاری از مردم پیش میآید، این است که ابدال چه کسانی هستند؟ چند نفرند؟ ویژگیهای آنان چیست و در کجا زندگی میکنند؟
در روایات و احادیث شیعه و سنی، سخنان فراوانی از ابدال، به میان آمده است و پرسشگران نیزهمین سۆالها را از معصومان داشتهاند. ما به جهت روشنشدن این امر، آن گفتگوها را در ادامه خواهیم آورد:
علّامه طریحی مینویسد: «الأبدال قوم من الصالحین لاتخلوا الدنیا منهم، إذا مات واحداً بدل الله مکانه آخر؛ ابدال گروهی از مردم صالح و نیکوکاراند که هرگز زمین از وجودشان خالی نمیشود، هر یک از آنها که بمیرد، خداوند شخص دیگری را جایش قرار میدهد».[1] همچنین آورده است: «هر یک از آنان که بمیرد، یک نفر از دیگر مردمان به جای او قرار میدهد».[2]
خالد بن هیثم فارسی گوید: به امام رضا علیهالسلام عرض کردم : مردم گمان دارند که در روی زمین، گروهی به نام ابدال وجود دارند، آنها چه کسانیاند؟ حضرت در پاسخ فرمود: «راست گفتهاند. منظور از ابدال، همان اوصیا و جانشینان هستند که خداوند پس از مرگ و رحلت هر پیامبری، آنها را بدل و جانشین او قرار میدهد، تا اینکه به حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله آنها را خاتمه داد».[3]
از این گفتگو روشن میشود که ابدال، جانشینان انبیای الهی هستند، همچنان که از دیگر روایات نیز استفاده میشود که منظور از ابدال، امامان معصوم هستند و نیز احتمال دارد که یاران خاصّ امامان معصوم باشند.[4]
مرحوم محدّث قمی، ضمن بیان اینکه مراد ازابدال، امامان معصوم و یا طبق فرموده امام رضا علیهالسلام، اوصیای الهی هستند، ابراز تردید کرده است؛ چرا که دعای روایت شده امّداوود از امام صادق علیهالسلام که در نیمه رجب وارد شده، دلالت دارد که ابدال، غیر از امامان هستند، اگر چه صراحتی در این خصوص ندارد و ممکن است حمل بر تأکید باشد.[5] و دعا این است که حضرت میفرماید: «اللّهم صل علی الأبدال و الأوتاد و السیاح و العباد و المخلصین و الزهاد و أهل الجدّ و الاجتهاد و اخصص محمّداً و أهل بیته بأفضل صلواتک و أجزل کراماتک».[6]
آنچه که نظریه مرحوم محدّث قمی را تأیید میکند، برخی از روایاتاند که عدّهای از زنان را جزو ابدال شمردهاند[7] و یا اینکه گفته شده: هر کس چند ویژگی در او باشد، جزو ابدال شمرده خواهد شد و یا در پاسخ به اینکه ابدال از کجا به این مرتبه رسیدهاند؟ گفته شده: به وسیله جود و سخاوت و نصیحت و خیرخواهی برای مسلمانان.[8] که همه اینها دلالت بر این دارد که ابدال، کسانی غیر از معصومان میباشند.
ابدال، نه از طایفه و ملّیت خاصی هستند و نه از شهر و وطن بهخصوصی، بلکه ممکن است از یک شهر و یا کشور بهخصوصی باشند و نیز ممکن است هر یک، به مناطق مختلفی متعلق باشند؛ به ویژه که اگر ابدال را بر یاران امام زمان منطبق کنیم که بیشک در شهرهای مختلفی زندگی میکنند
و ممکن است در حال حاضر، بر خادمان و گروه سینفره همراهان حضرت مهدی علیهالسلام منطبق شود. چنانچه علّامه مجلسی رحمهالله ازامام باقر علیهالسلام نقل میکند که فرمود: «لابد لصاحب هذا الأمر من عزلة و لابد فی عزلته من قوة و ما بثلاثین من وحشته؛ صاحب عصر را غیبتی ناگزیر است و در آن غیبت، قدرت و قوّت برای او لازم است و در آن زمان، به وسیله سینفر ازهمراهانش، از وحشت و تنهایی بیرون میآید»[9] که این تعداد، با تعداد ابدال مطابق است.
با مراجعه به روایات، باید گفت که در تعداد آنها اختلاف است و تعداد آنها بین سی تا هشتاد نفر بیان شده است، که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت:
الف) سی نفر: احمدبنحنبل در مسند از عبادةبنصامت و او از پیامبر اکرم نقل کرده که فرمودند: «الأبدال فی هذه الأمة ثلاثون مثل ابراهیم خلیل الرحمن، کلّما مات رجل أبدل الله تبارک و تعالی مکانه رجلاً؛ ابدال در این امّت سینفرند، مانند ابراهیم خلیل و هر یک از اینان که از دنیا برود، خداوند متعال فرد دیگری را جایگزین میکند».[10]
ب) چهل نفر: طبرانی در المعجمالکبیر از ابنمسعود و او از رسول خدا نقل میکند که فرمود: «لا یزال أربعون رجلاً من امّتی قلوبهم علی قلب ابراهیم یدفع الله بهم عن أهل الأرض یقال لهم الأبدال؛ پیوسته چهلنفر هستند که قلبشان همانند قلب ابراهیم است که خداوند به وسیله آنها، بلاها را از اهل زمین دور میگرداند و به آنان ابدال گفته میشود».[11]
ج) هفتاد نفر: فخرالدین طریحی آورده است : «الأبدال قوم یقیم الله بهم الأرض و هم سبعون؛ ابدال، گروهی هستند که خداوند به وسیله آنان، زمین را بر پا میدارد که تعدادشان هفتاد نفر است».[12]
د) شصت نفر: مرحوم محدّث قمی در سفینةالبحار از ثعلبی و او از مردی از اهل عسقلان، در دیداری که با حضرت الیاس علیهالسلام داشته، از او میپرسد که ابدال چند نفر هستند؟ حضرت در پاسخ میفرماید: شصت نفر.[13]
ه) هشتاد نفر: در فردوسالأخبار از انسبنمالک نقل شده است: «الأبدال أربعون رجلاً و أربعون إمرأة، کلّما مات رجل منهم أبدل الله مکانه رجلاً، وکلّما ماتت امرأة أبدل الله مکانها امرأة؛ ابدال، چهل نفر مرد و چهل نفر زن هستند و هرگاه یکی از مردان بمیرد، خداوند مرد دیگری به جای او قرار میدهد و هرگاه یکی از زنان بمیرد، زن دیگری را به جای او قرار میدهد».[14]
درکتابهای شیعه و سنی به روایاتی چند، اشاره شده که در آن، پیامبر چند ویژگی از ویژگیهای ابدال رابیان فرموده است و در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود:
الف) قلبهای ابدال، همانند قلب ابراهیم علیهالسلام است؛ عبادةبنصامت از پیامبر نقل کرده که فرمود: «الأبدال ثلاثون رجلاً قلوبهم علی قلب ابراهیم».[15] شاید مراد پیامبر از این تشبیه، این است که این چند نفر از نظر شدّت و صلابت و ایستادگی و مقاومت در برابر باطل، همانند ابراهیم علیهالسلام میباشند که وی در برابر باطل سرسختانه ایستاد ومقاومت نشان داد.
ب) سپر بلای انسانها هستند؛ ابنمسعود از پیامبر نقل کرده است که فرمود: «یدفع الله بهم عن اهل الأرض؛ خداوند به وسیله آنها، بلاها را از مردم زمین دور میگرداند».[16]
ج) همچنین فرمودند که از ویژگیهای آنها این است که «الرضا بالقضاء و الصبر عن محارم الله و الغضب فی ذات الله؛ راضیبودن به حکم و قضای الهی، صبرپیشهکردن بر محارم خدا ـ خودداریکردن ازآلودهشدن به حرام ـ خشمگینشدن برای خدا».[17]
د) داشتن مواسات، احسان وعفو.
هـ) از دیگر مشخصههای ابدال، این است که پیامبر فرمودند: «یعفون عمّن ظلمهم و یحسنون إلی من أساء إلیهم و یتواسون فیما آتاهم الله عزّوجلّ؛ گذشت و عفو از کسانی که به آنان ظلم کنند، نیکی و احسان به آنان که در حقّشان بدی کنند، ایثار و مواسات در آنچه که خدای متعال به آنان داده است».[18]
و) جود و سخا و خیرخواهی؛ ابنمسعود از پیامبر چنین روایت کرده است: «لایزال أربعون رجلاً من أمّتی، قلوبهم علی قلب ابراهیم یدفع الله بهم عن أهل الأرض یقال لهم الأبدال، قال رسولالله صلیاللهعلیهوآله إنّهم لم یدرکوها بصلوة و لا بصوم و لا صدقه. قالوا یا رسول الله! فیم أدرکوها؟ قال بالسخاء و النصیحة للمسلمین؛ پیوسته چهل نفر از امّت من هستند که قلبهایشان همانند قلب حضرت ابراهیم علیهالسلام میباشد، خداوند به وسیله آنها [بلاها را] از اهل زمین دور میگرداند که به آنان ابدال گفته میشود. سپس رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: بدانید که اینان، این مقام را از نمازخواندن و روزهگرفتن و صدقهدادن بدست نیاوردهاند. عرض کردند: ای رسول خدا! پس به چه چیز، به این مقام رسیدند؟ فرمود: به وسیله جود و بخشش و خیرخواهی مسلمانان».[19]
ممکن است در حال حاضر، بر خادمان و گروه سینفره همراهان حضرت مهدی علیهالسلام منطبق شود. چنانچه علّامه مجلسی رحمهالله ازامام باقر علیهالسلام نقل میکند که فرمود: «لابد لصاحب هذا الأمر من عزلة و لابد فی عزلته من قوة و ما بثلاثین من وحشته؛ صاحب عصر را غیبتی ناگزیر است و در آن غیبت، قدرت و قوّت برای او لازم است و در آن زمان، به وسیله سینفر ازهمراهانش، از وحشت و تنهایی بیرون میآید» که این تعداد، با تعداد ابدال مطابق است
ابدال، نه از طایفه و ملّیت خاصی هستند و نه از شهر و وطن بهخصوصی، بلکه ممکن است از یک شهر و یا کشور بهخصوصی باشند و نیز ممکن است هر یک، به مناطق مختلفی متعلق باشند؛ به ویژه که اگر ابدال را بر یاران امام زمان منطبق کنیم که بیشک در شهرهای مختلفی زندگی میکنند.
فخرالدین طریحی درمجمعالبحرین، چهل نفر از ابدال را از اهل شام میداند و بقیه آنها را از دیگر شهرها میداند، به گونهای که به نقل از معصوم آورده است: «الأبدال قوم یقیم الله بهم الأرض و هم سبعون؛ اربعون بالشام و ثلاثون بغیرها؛ابدال قومی هستند که خداوند به برکت آنها زمین را برپای میدارد و عددشان هفتاد نفر است، چهل نفر در شام و سی نفر در بقیه شهرها هستند».[20]
با عنایت به اینکه ابدال، در همه دورانها و مکانها وجود دارند، بدون هیچ تردیدی میتوان یکی از آنها بود. همان گونه که پیامبر اکرم نیز، مردم را به این نکته توجه دادند که هرگز اینان، به وسیله نماز و روزه و زکات، به این مقام نرسیدهاند، بلکه به وسیله جود و سخا و خیرخواهی برای مسلمانان بوده است. همچنین در پاسخ برخی که عرض کردند: یا رسولالله! ما را بر اعمال وکردار اینان راهنمایی کن، فرمود: «گذشتکردن از کسانی که در حقشان ظلم کردهاند و نیز احسان در برابر بدی و مواسات در آنچه که خداوند به آنها داده است» و دیگر صفاتی که اگر در کسی یافت شود، جزو ابدال خواهد بود و روایات آن، از نظرتان گذشت که همه، دلیل بر این است که هر کس با داشتن چنین اوصافی، میتواند جزو ابدال باشد.
پینوشتها:
1.مجمعالبحرین، ص 425 ماده بدل.
2.همان.
3.سفینةالبحار، ج 1، ص 64.
4.همان.
5.سفینةالبحار، ج 1، ص 64.
6.مفاتیحالجنان، ص 264.
7.فردوسالأخبار، ج 1، ص 119.
8.المعجمالکبی، ج 10، ص 224.
9.بحارالانوار، ج 52، ص 153.
10.مسند احمدبنحنبل، ج 5، ص 322.
11.المعجمالکبیر طبرائی، ج 10، ص 224.
12.مجمعالبحرین، ص 425.
13.سفینةالبحار، ج 1، ص 28.
14.فردوسالأخبار، ج 1، ص 119.
15.فوائدالاصول، ص 69.
16.المعجمالکبیر، ج 1، ص 224.
17.فردوسالأخبار، ج 2، ص 84.
18.حلیةالاولیاء، ج 1، ص8.
19.معجمالکبیر، ج 10، ص 224.
20.مجمعالبحرین، ص 425.
پاسخ: در این رابطه، ما با دو دسته از روایات مواجه هستیم:
اول: روایاتى که مساله رجعت امام حسین (علیه السلام) و امامان دیگر را بیان نموده اند، از جمله روایت امام صادق (علیه السلام) است که در ذیل آیه شریفه (ثم رددنا لکم الکره علیهم) (1) مى فرماید: (مقصود زنده شدن دوباره حسین (علیه السلام) و هفتاد نفر از اصحابش در عصر امام زمان (علیه السلام) است، در حالى که کلاهخودهاى طلایى بر سر دارند، و به مردم، رجعت وزنده شدن دوباره حضرت حسین (علیه السلام) را اطلاع مى دهند، تا مۆمنان به شک و شبهه نیفتند. این در حالى است که حضرت حجت در میان مردم است. چون معرفت و ایمان به حضرتش در دلهاى مردم استقرار یافت، مرگ حضرت حجت مى رسد، پس حضرت امام حسین (علیه السلام) متولى غسل و کفن و حنوط و دفن ایشان خواهد شد، و هرگز غیر از وصى، وصى را تجهیز و آماده به خاک سپارى نمى کند). (2)
شاید چهل روز ایام رجعت باشد واین عدد اشاره به کمى دوران حضرتش باشد، چون مقدار زیاد را به هفتاد ومقدار کم را با اعداد کمتر، معرفى مى کنند، ویا این که هر روزى برابر هزار سال باشد، چنانکه مى فرماید: (یک روز نزد پروردگارت، مثل هزار سالى است که شما مى شمارید)
دوم: روایاتى که مى گویند: چون قائم آل محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) از دنیا برود و یا شهید شود، چهل روز پس از آن قیامت برپا مى گردد و مردگان از گورها به در مى آیند و براى حساب و جزاى محشر آماده گردند. و خداوند از آنچه واقع مى شود داناتر، و ولى توفیق و صواب است. (3)
شیخ حر عاملى - رحمه الله علیه - در کتاب شریف (ایقاظ) مى نویسد: شاید چهل روز ایام رجعت باشد و این عدد اشاره به کمى دوران حضرتش باشد، چون مقدار زیاد را به هفتاد و مقدار کم را با اعداد کمتر، معرفى مى کنند، و یا این که هر روزى برابر هزار سال باشد، چنانکه مى فرماید: (یک روز نزد پروردگارت، مثل هزار سالى است که شما مى شمارید).
و شاید مراد از قیامت در روایات دسته دوم قیامت صغرى یعنى رجعت باشد، و البته اطلاق قیامت بر رجعت مانعى ندارد، ممکن است قیامت بر هر دو اطلاق شود. (4)
پی نوشت ها:
(1) سوره اسراء، آیه 6.
(2) بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 3، ص 13.
(3) ارشاد شیخ مفید، با ترجمه ساعدى، ص 708.
(4) الایقاظ من الهجمه، شیخ حر عاملى، ترجمه احمد جنتى، ص 400.
مرجان صغیر، حاکم ناصبی روی تخت سلطنتش نشسته بود و صدای قاه قاهش سرا را پر کرده بود. جنون هر لحظه، بیشتر و بیشتر حاکم را فرا می گرفت و خرده فرمایشاتش بیشتر می شد.
ابو راجح حمامی، این بار هم به خاطر حب اهل بیت(علیهم السلام) و بیزاری از دشمنان آنان، دستگیر شده بود. حاکم، هوار می زد و به جلاد می گفت: هلاکش کن، آنقدر شلاقش بزن تا طرفداری از خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) از ذهنش برود، کاری کن تا همین جا جان از تنش درآید.
نامسلمان ها، آنقدر شکنجه اش کرده بودند که دیگر حتی نای فریاد زدن هم برایش نمانده بود. حاکم دلش طاقت نیاورد و از تختش پایین آمد، شلاق را از دست جلاد گرفت و محکم بر صورت ابوراجح زد، در همان لحظه تمام دندان های او در دهانش ریخت.
بعد هم به جلاد دستور داد تا بینی ابوراجح را سوراخ کند و ریسمانى از مو از آن رد کردند و آن ریسمان را به ریسمان دیگری وصل کردند و او را در کوچه های حله گرداندند.
بعد هم اوج خباثت حاکم گل کرد و دستور قتلش را صادر كرد.
اطرافیان حاکم گفتند: او پیرمردى بیش نـیـست و آن قدر جراحت دیده كه همان جراحتها او را از پاى در مى آورد و احتیاج به اعدام ندارد, به همین خاطر هم خودتان را مسئول خون او نكنید.
ابو راجح حمامی، این بار هم به خاطر حب اهل بیت(علیهم السلام) و بیزاری از دشمنان آنان، دستگیر شده بود. حاکم، هوار می زد و به جلاد می گفت: هلاکش کن، آنقدر شلاقش بزن تا طرفداری از خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) از ذهنش برود، کاری کن تا همین جا جان از تنش درآید
خانواده ابوراجح حمامی بی آنکه امیدی به زنده ماندنش داشته باشند، در حالی که او نقش زمین شده بود، به خانه بردندش.
صبح روز بعد، مردم کوچه و بازار که خبر شکنجه ی ابوراجح را شنیده بودند، برای عیادت به سراغش رفتند. اما این بار خبری عجیب تر، هر کوی و برزن را پر کرد. مرد بی آنکه کوچکترین خراشی بر بدنش باشد، صحیح و سالم ایستاده بود و مشغول نماز خواندن بود.
وقتی جریان را از او پرسیدند، گفت: مـن بـه حالى رسیدم كه مرگ را به چشم دیدم. زمانى برایم نمانده بود كه از خدا چیزى بـخـواهـم، لـذا در دلم مشغول مناجات با خدای خود شدم و به مولایم حضرت صاحب الزمان (عج) استغاثه كردم .ناگاه دیدم حضرت مهدی(عج) دست شریف خود را به روى من كشیدند و فرمودند: از خانه خارج شو و براى زن و بچه ات كار كن، چون حق تعالى به تو عافیت مرحمت كرده است .
پس چشمانم را باز کردم و خود را این طور جوان و سرحال دیدم.
خبر صحت ابوراجح به گوش حاکم رسید. او که باورش نمی شد، مامورانش را فرستاد تا ابوراجح را به دربار بیاورند. حاکم مرد را که دید، ترس تمام وجودش را گرفته و تنش به لرزه افتاده بود.
قبل از این اتفاق، حاکم ناصبی که همیشه پشت به قبله و مقام حضرت مهدی(عج) در حله می نشست، جایگاهش را عوض کرد و تختش را رو به قبله و آن مقام قرار داد و از ترس، با شیعیان با مدارای بیشتری برخورد می کرد.
بسیاری از جوانان همواره در پی این مسآله هستند که آیا قرآن به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) اشارهای داشته است یا خیر؟! باید گفت که آیات بسیاری درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در قرآن وجود دارد. و بعضی تا 250 آیه از آیات قرآن را مرتبط به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) دانسته اند.
در این یادداشت تنها به چند آیه به نقل از کتاب مهدی موعود، نوشته علامه مجلسی اشاره میشود.
سوره هود آیه 8
وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِۆُنَ؛ اگر عذاب را تا مدت معینى (ظهور امام زمان) بتأخیر بیاندازیم خواهند گفت چه چیز آن را بازداشت (و مانع ظهور امام زمان چیست؟) بدانید روزى که عذاب مىآید از آنها برداشته نمیشود، بلکه بر آنان فرود آمده و آنچه را استهزاء بآن میکردند خواهند دید.
از امیرالمۆمنین امام علی(علیه السلام) روایت شده که در تأویل این آیه شریفه فرمود: أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ اصحاب قائم آل محمد است که سیصد و سیزده نفر میباشند.
امام صادق (علیه السلام) نیز فرموده اند: این عذاب قیام امام زمان و امت معدوده یاران او می باشند. که برابر با سپاه اسلام در جنگ بدر هستند (یعنى 313 تن میباشند).
سوره ابراهیم آیه 5
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ موسى را همراه آیات خود فرستادیم تا قوم خود را از ورطه ظلمانى کفر درآورده بوادى نورانى ایمان رهبرى کند، و آنها را بروزهاى خداوندى متذکر گرداند که در آن آیاتى است براى هر صبرکننده شکرگزارى.
در خصال صدوق از امام باقر روایت نموده که فرمود «ایام اللَّه» سه روز است: روز قیام قائم آل محمد، روز رجعت و روز قیامت.
سوره انبیاء آیه 105
وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ؛ در زبور (حضرت داود پیغمبر) بعد از کتب آسمانى سابق نوشتیم که: زمین را بندگان صالح ما ارث میبرند.
و اینان قائم آل محمد و یاران او میباشند.
خداوند به پیغمبرش دستور داد که لزوم دوستى جانشین خود «امیر المۆمنین» را به مردم اعلام کند، و دوستى وصى پیغمبر «دین حق» است
سوره حج آیه 33
أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ؛ با آنان که ستم دیدهاند اگر پیکار کنند، اجازه جنگ داده شده و خداوند قدرت بر یارى آنها دارد.
ابن ابى عمیر از عبد اللَّه بن مسکان از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: او قائم آل محمد است که براى خونخواهى امام حسین علیه السّلام قیام می کند.
سوره صف آیه 8
یُرِیدُونَ لِیُطْفِۆُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ؛ مىخواهند نور خدا را به دهانهایشان خاموش کنند ولى خدا کامل کننده نور خویش است، اگر چه کافران را ناخوش آید.
از حضرت موسى بن جعفر علیه السّلام معنى آیه یُرِیدُونَ لِیُطْفِۆُا نُورَ اللَّهِ را پرسید، حضرت فرمود: مقصود دوستى امیرالمۆمنین علیه السّلام است وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ یعنى خداوند امامت را به آخر میرساند بدلیل آیه شریفه: الذین فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا که مقصود از نور همان امام است.
محمد بن فضیل میگوید: عرض کردم: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ» یعنى چه؟ فرمود: یعنى خداوند به پیغمبرش دستور داد که لزوم دوستى جانشین خود «امیرالمۆمنین» را به مردم اعلام کند، و دوستى وصى پیغمبر «دین حق» است.
عرض کردم «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» چیست؟ فرمود: یعنى خداوند بهنگام ظهور قائم ما دین حق را بر همه ادیان باطله پیروز میگرداند. چنان که خود فرموده: «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» یعنى خداوند نور خود را با ولایت قائم آل محمد تمام میکند «وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ» یعنى هر چند دشمنان على این را نخواهند.
عرض کردم: اینکه میفرمائى تنزیل و ظاهر معنى قرآن است! فرمود: آرى آنچه که گفتم تنزیل و ظاهر معنى قرآن است.
سوره ملک آیه 30
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماۆُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ؛ مَعِینٍ اى پیغمبر! به مردم بگو: به من بگوئید: اگر آبى که در دسترس دارید در زمین فرو رود کیست که آب روان براى شما بیاورد؟.
از حضرت امام رضا علیه السّلام روایت است که فرمود: «مائکم» یعنى (ابوابکم) که ائمه هستند و ائمه ابواب (ودرهاى رحمت الهى) میباشند «فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ» یعنى کیست که علم امام را براى شما بیاورد؟ (و آن درها را بروى شما بگشاید)؟
سوره صف آیه 9 و سوره توبه آیه 33
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ؛ خدا فرستاده خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا بر همه دینها غالب شود. هر چند مشرکین نخواهند.
راوی می گوید: از امام هشتم از آیه هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى ... سۆال کردم. فرمود هنوز موقع تأویل این آیه نرسیده است گفتم: قربانت گردم! کى موقع آن فرا می رسد؟
فرمود: ان شاء اللَّه هنگامى که قائم قیام کند و چون قیام کند هر جا کافر و مشرکى باشد، ظهور او را ناخوش دارد تا جایى که اگر کافرى در دل سنگى پنهان شود سنگ صدا میزند اى مۆمن! کافرى یا مشرکى در من پنهان شده او را بکش. خداوند او را بیرون مىآورد و یاران قائم او را بقتل میرسانند.
در غیبت شیخ از امیر المۆمنین علی (علیه السلام) روایت میکند که در تفسیر این آیه فرمود: اینان که در زمین ضعیف گشتهاند آل پیغمبرند که خداوند مهدى آنها را برانگیزد تا آنان را عزیز و دشمنانشان را ذلیل گرداند
و هم در آن کتاب از ابن عباس روایت نموده که وى در باره آیه لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ گفت: این در زمانى است که تمام یهودیان و نصارى و پیروان هر کیشى به دین حنیف اسلام بگروند و گرگ و میش و گاو و شیر و انسان و مار از جان خود ایمن باشند، موقعى که دیگر موش انبانى(کیسه ای) را پاره نمی کند وقتى که حکم جزیه گرفتن از اهل کتاب ساقط مىشود و هر جا صلیبى است شکسته می گردد و خوکها معدوم مىشود و این به هنگام قیام قائم آل محمد خواهد بود.
سوره نور آیه 55
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً؛ خداوند به کسانى- که از شما ایمان آورده و عمل صالح پیشه ساختهاند وعده داده که آنها را در زمین نماینده خود گرداند چنان که همانند آنها را سابقا خلیفه کرد. و ثابت می دارد دین آنها را که براى آنان برگزید، ترس آنها را تبدیل به أمن کنیم و اینان هیچ گاه به من شرک نیاورند.
در غیبت شیخ روایت میکند که این آیه نیز در باره مهدى موعود و یاران او نازل شده است.
سوره قصص آیه 5
وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ؛ و ما بر آن هستیم که بر مستضعفان روى زمین نعمت دهیم و آنان را پیشوایان سازیم و وارثان گردانیم.
در غیبت شیخ از امیر المۆمنین علی(علیه السلام) روایت میکند که در تفسیر این آیه فرمود: اینان که در زمین ضعیف گشتهاند آل پیغمبرند که خداوند مهدى آنها را برانگیزد تا آنان را عزیز و دشمنانشان را ذلیل گرداند.
ظهور حضرت حجت چنان واقعه عظیمی است که نشانه عظمتی بس سترگ را می طلبد. از طرفی این نشان باید راه را بر ادعاهای دروغین مدعیان بربندد. واقعه "صیحه آسمانی"، "فریاد آسمانی"، "دست اشارتی از آسمان" و . . . همگی مصداق های این امر عظیم اند. سیطره تکنولوژیکی انسان عصر فضا نیز بیشک نشانه ای عظیم را می طلبد تا مرهم دردهای رنج دیدگان زمین باشد! و چنین امری در ظهور نواده پاک رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) مهدی موعود(علیه السلام) رخ می نماید. به طوری که شیاطین زمینی و آسمانی به دست و پا افتاده و درصدد تخطیه ندای آسمانی برمی آیند. ولی "حقیقت ماندنی و باطل رفتنی است".
این مقاله مختصر کنکاشی در این بزرگترین نشانه ظهور پاک مهدی(عج) است که از سایت اینترنتی شبکه امام مهدی ارواحنا فداه برگرفته شده است. نگارنده کنکاشی را نیز در آینده نزدیک تقدیم خواهدکرد "قل کل متربّص فتربّصوا بگو همه منتظرند پس منتظر باشید".
حضرت امام رضا(علیه السلام) می فرماید: "هفوَ الَّذى یفنادى مفناد مفنَ السَّماءف بفافسْمفه، یَسْمَعفهف جَمیعف اَهْلف الاَْرْضف بفالدفعاءف افلَیْهف."(1) "او کسى است که منادى از آسمان نام او را فریاد مى کند، و به سوى او مى خواند که همه اهل زمین مى شنوند."
چون راه طولانى غیبت به انتها برسد و روزگار نشستن پایان پذیرد و پرده هاى حجاب، دامن از چشم خلق برچیند و هنگام ظهور و تجلى نور فرا رسد، از فراز گنبد گردون و از میان آسمان نیلگون صداى دلرباى امین وحى و سیّد اهل آسمان ها حضرت جبرئیل(علیه السلام) در مشرق و مغرب عالم طنین انداز شود و عالمیان را بر سر سفره بیعت الهى صلا زند.(2) و نام بلند آن حجت الهى و خلیفه حضرت رسالت پناهى را با نام نامى پدر مطهرشان بر عالمیان گوشزد نماید، انشاء الله.(3) و این است دعوت او: اى منتظران بپا خیزید که آن ذخیره الهى قیام کرده، به سوى او آیید که اینک وقت قیام است و پایان انتظار. اى دلسوختگان! زمان خونخواهى حسین(علیه السلام) فرارسیده.(4) و اى اهل ایمان وعده الهى تحقق یافته.(5) و هر قومى به زبان خویش ندا را متوجه شود، تا حجت بر همه تمام گردد و هیچ کس را عذر و بهانه اى نباشد. زیرا اوست که تمام ادیان را محو و نابود مى کند، و دین خدا را بر همه عالم غالب مى کند.(6) و این ندا را رمزى دیگر نیز مى باشد، که علامت حتمى ظهور باشد.
چون راه طولانى غیبت به انتها برسد و روزگار نشستن پایان پذیرد و پرده هاى حجاب، دامن از چشم خلق برچیند و هنگام ظهور و تجلى نور فرا رسد، از فراز گنبد گردون و از میان آسمان نیلگون صداى دلرباى امین وحى و سیّد اهل آسمان ها حضرت جبرئیل(علیه السلام) در مشرق و مغرب عالم طنین انداز شود و عالمیان را بر سر سفره بیعت الهى صلا زند
امام صادق(علیه السلام) فرمودند: "علامت را بشناس"(7) تا به گمراهى نیفتى و در ضلالت قدم ننهى، دزدان راه و مدعیان دروغین نتوانند تو را به سوى خویش دعوت کنند، و این نشانى روشن براى حقیقت است. و این ندا نداى فجرصادق است که در صبح صادق دمیده خواهد شد، و در آخر روز، شیطان آخرین تلاش خویش را براى گمراهى خلق مى نماید، و مردم را به کفر و شرک مى خواند.(8) (افنَّ الشَّیْطانَ لفلاْفنْسانف عَدفوٌّ مفبینٌ)(9)
پی نوشت ها:
1 ــ بحار الانوار ج 52 ص 322 حدیث 29.
2 ــ بحار الانوار: ج 52 ص 290 حدیث 32.
3 ــ بحار الانوار ج 51 ص 38.
4 ــ «ثم یخرج المنتصر و یطلب بدم الحسین و دماء أصحابه.» بحار الانوار ج 53 ص 145 حدیث 2.
5 ــ(وَعَدَالله الَّذینَ آمَنفوا مفنْکفمْ وَعَمفلفواالصّالفحات لَیَسْتَخْلفَنَّهفمْ فی الأرْضف....) سوره نور آیه: 55
6 ــ ( هفوَ الّذی اَرسَلَ رَسفولَهف بفالْهفدى وَدینف الحَقّف لفیفظْهفرَهف عَلَى الدّینف کفلّفهف...)سوره توبه، آیه: 33.
7 ــ «اعرف العلامة.»
8 ــ «ثمّ ینادى ابلیس فی آخرالنهار من الأرض: ألا إنّ الحق مع عثمان وشیعته» ارشادمفید: باب 40 ح3.
9 ــ یعنى: بدرستى که شیطان دشمن آشکارى براى انسان است. سوره یوسف: 5.
زمانی حضرت مهدی(عج) ظهور می کند که جهان را ظلم و فساد گرفته است، به خوبی روشن می شود در این زمان حکومت ها از درون سست و پوسیده شده اند و همین امر نیز عاملی برای جنگها و کشمکشهای میان قدرتمندان است.
در اغلب مکاتب برای هنگام ظهور منجی حوادث مختلفی را ذکر کرده اند اما در همه آنها یک امر مشترک است و آن این است که در آن هنگام جنگ و خونریزی صورت خواهد پذیرفت. این مساله در برخی مکاتب با شدت بسیار و در برخی کمتر ذکر شده است. در مسیحیت جنگ های بزرگ آرماگدون بیان شده است که گفته می شود در این جنگ ها بیش از دو سوم مردم جهان کشته خواهند شد و تنها گروه قلیلی زنده می مانند. در دیگر مکاتب نیز در هنگام ظهور جنگ های بسیاری را پیش بینی کرده اند. اما مساله درباره حضرت مهدی (عج) چگونه است؟
گروهی با تکیه بر برخی احادیث گفته اند که در زمان قیام حضرت جنگ های بزرگی رخ خواهد داد که در آن بسیاری از مردم خواهند مرد و گروه باقیمانده نیز از ترس مرگ تابع حکومت می شوند. در این برداشت، حکومت حضرت با تکیه بر خشونت و جنگ برپا می شود. آیا حکومت جهانی حضرت بر قدرت و شمشیر استوار می شود؟ در این رابطه لازم است به حدیثی از امام صادق(علیه السلام) اشاره شود. حضرت درباره چگونگی فروپاشی قدرت باطل و به حاکمیت رسیدن حضرت مهدی میفرمایند: در آن هنگام قدرت های ستمگر و قطب های ظلم و جنایت، به قدری با یکدیگر می جنگند که نیرو و قدرتشان فرسوده می شود و به حدی از درون به فساد خواهند رفت که مقاومتشان را از دست می دهند و آنگاه شما به خود آمده و چون به ایمان و منطق و آگاهی مسلح هستید بر آن قدرت های از درون پوسیده و از بیرون فرسوده پیروز می شوید و این پیروزی براساس منطق و سنت های اجتماعی است که در اسلام و قوانین خداوند وجود دارد. (بحارالانوار، ج 52، ص 254)
اولا، در قیام حضرت از امکانات و سنتهای اجتماعی جاری در دنیا بهره گرفته می شود و نیاز به استفاده از نیروهای غیبی به نحو معجزه نیست زیرا خداوند در جهان خواسته است که جریان امور به طور طبیعی و با توجه به مشیت های ثابت اداره شود " ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها" بنابراین جریان قیام حضرت نیز براساس همان مشیت های ثابت و با استفاده از سنتهای جاری در عالم اتفاق می افتد که در آن بهره مندی از یاری خداوند در چارچوب عادی خواهد بود. ثانیا، اگر بنا بود که از نیروهای غیر طبیعی و معجزه در این پیروزی استفاده شود دیگر هیچ کس نمی توانست با آن مقابله کند و در این صورت دلیلی برای تاخیر آن وجود نداشت.
قابل ذکر است که چنین انقلابی بدون شک مورد تنفر عده ای از ظالمان و قدرتمندان قرار خواهد گرفت و بر این اساس با حضرت به مقابله خواهند پرداخت و در نتیجه جنگهایی نیز برپا خواهد شد ولی این امر به معنای برپایی جنگهایی که درآن اغلب انسانها کشته شوند نیست خصوصا اینکه حضرت با آمدن خود عقول مردم را تجمیع میکند و حقایق دین را بر مردم آشکار می سازد و علم را توسعه می دهد
ثالثا، در این صورت نیازی به 313 یاور آن حضرت هم نبود و حال آنکه در برخی روایات یکی از علت های تاخیر ظهور حضرت نبود یاورانی برای ایشان شمرده شده است. رابعا، طرح این مساله که در برپایی حکومت عدل باید معجزه صورت بگیرد حاوی این مساله است که بنابراین برپایی حکومت عدل بدون معجزه امکان ندارد و یا به تعبیر دیگر احکام الهی بدون معجزه قادر به برپایی عدالت در جهان نیست و این برداشت بسیار غلطی از دین است. خامسا، اساسا با توجه به مضمون روایات و همینطور توجه به ادله عقلی در می یابیم که نیازی هم به معجزه در این راه نیست اگر چه بهره مندی از عنایات خداوند همواره باید وجود داشته باشد ولی حضرت در برپایی حکومت عدل نیازی به عنایت خارق العاده ندارد.
آنگاه که حضرت قیام می کنند پیام آور عدالت، ظلم ستیزی، عقلانیت، آزادی، و ایمان و مهر و عطوفت است. چنین فردی همواره مورد توجه وخواست توده های مردم می باشد. و مردم از آمدن چنین منجی نجات بخشی خوشحال و مسرور خواهند شد. و چون عدالت منجی عالم فراگیر است همه کائنات از این امر به وجد خواهند آمد. لذا پیامبر اکرم در روایتی می فرمایند: همه اهل آسمان و زمین، پرندگان، حیوانات، ماهیان دریا از ظهور حضرت مهدی شاد و خرسند می شوند. ( البیان ، ص118)
همچنین امیر مومنان علی(علیه السلام) در این زمینه می فرمایند: هنگامی که حضرت مهدی ظهور کند نام مبارکش بر سر زبانها خواهد بود و وجود مردم سرشار از عشق به مهدی است به گونه ای که جز نام او هیج نامی در یاد و زبان آنها نیست و با دوستی او روح خود را سیراب می کنند.( احقاق الحق ، ج 13 ، ص 324). حتی امام رضا (علیه السلام) می فرمایند حتی مردگان در قبر آرزوی زندگی دوباره کنند. (الغیبه، شیخ طوسی، ص 268). بنابراین آن حضرت پایه های حکومت خود را مبتنی بر منطق، عشق، آزادی طلبی معنویت و مبارزه با ظلم قرار می دهد اموری که همواره حمایت مردمی را به دنبال خود خواهد داشت.
حجت الاسلام معصومی با تاکید بر اینکه در عصر ظهور، مردم جهان بیش از هر چیز نیازمند اینگونه امور هستند گفت: همانگونه که امام صادق(علیه السلام) نیز در این زمینه تاکید می فرمایند که علت پیروزی قیام منجی ایمان، منطق و آگاهی مردم است. همچنین حضرت صادق(علیه السلام) در این روایت از سنت مهمی در عالم پرده برداری می کنند و آن اینکه فساد و گناه حکومت ها را از درون سست و پوسیده می کند. این امر همواره به عنوان یک روال طبیعی و غیرقابل تغییر در جوامع جاری بوده است و همین امر نیز یکی از عوامل شکست جبهه باطل در مقابل ایمان آورندگان آگاه به شمار می آید. و اگر در روایاتی آمده است که زمانی حضرت مهدی(عج) ظهور می کند که جهان را ظلم و فساد گرفته است به خوبی روشن می شود در این زمان حکومتها از درون سست و پوسیده شده اند و طبیعی است که غلبه بر این حکومتها کار چندان بزرگی نیست که نیاز به معجزه داشته باشد خصوصا اینکه اساسا آلوده شده به فساد در درون خود زیاده طلبی و دست اندازی به حقوق دیگران و ندیده گرفتن مصالح آنان را به دنبال دارد و همین امر نیز عاملی برای جنگها و کشمکشهای میان قدرتمندان است و همین امر قدرتهای فاسد را گرفتار جنگهای طولانی در عرصه های مختلف می کند و در نتیجه موجب می گردد این حکومتها از بعد بیرونی نیز تضعیف شوند و این ضعف به ناچار در کشورها بر عهده مردم گذاشته می شود همانگونه که امروز شاهد آن هستیم.
آنگاه که حضرت قیام می کنند پیام آور عدالت، ظلم ستیزی، عقلانیت، آزادی، و ایمان و مهر و عطوفت است. چنین فردی همواره مورد توجه وخواست توده های مردم می باشد. و مردم از آمدن چنین منجی نجات بخشی خوشحال و مسرور خواهند شد. و چون عدالت منجی عالم فراگیر است همه کائنات از این امر به وجد خواهند آمد
و در نتیجه حکومتها پایگاه مردمی خود را بیش از پیش از دست می دهند و قدرتهای آنان در تضارب میان خودشان فرسوده می شود به همین دلیل حضرت می فرماید از خصوصیات حکومت های زمان ظهور این است که از درون پوسیده و از بیرون فرسوده هستند.
بدیهی است وقتی اغلب مردم به سوی عدالت و آزادی و معنویت گرایش پیدا کنند و بفهمند که منجی ظهور کرده است همه دستاوردهای علمی خود را در اختیار آن انقلاب خواهند گذاشت و در واقع همه دستاوردهای بشر در زمان غیبت در هنگام ظهور در خدمت امام زمان قرار خواهد گرفت. و یا می توان گفت مردم امروز با دست آوردهای علمی و اکتشافات خود در حال تهیه ابزار لازم برای برپایی حکومت عدل هستند.
قابل ذکر است که چنین انقلابی بدون شک مورد تنفر عده ای از ظالمان و قدرتمندان قرار خواهد گرفت و بر این اساس با حضرت به مقابله خواهند پرداخت و در نتیجه جنگهایی نیز برپا خواهد شد ولی این امر به معنای برپایی جنگهایی که در آن اغلب انسانها کشته شوند نیست خصوصا اینکه حضرت با آمدن خود عقول مردم را تجمیع میکند و حقایق دین را بر مردم آشکار می سازد و علم را توسعه می دهد.
امام برای هدایت ،تربیت و رحمت مردم می آید. چشم انداز حکومت حضرت این طور است که با دست امام عقل ها کامل می شود ،ایمان ها شکوفا می شود ،اخلاق های انسانی به نهایت درجه می رسد وعلوم گسترده می شود.
انسان برای رسیدن به حقیقت هستی و هدف خلقت خودش، باید از زندگی شیطانی عبور کند و وارد زندگی رحمانی بشود. یعنی باید از ولایت شیاطین خارج بشود و به ولایت خدای رحمان وارد بشود. در این راه انسان نیاز به رهبر راه دارد تا این رهبر ما را از پرتگاههای شیطانی نجات بدهد. و با سلامت انسان را از همه ی پرتگاهها عبور بدهد و را به اوج زندگی رحمانی برساند. ابتدا اعوذ بالله من الشیطان الرجیم سپس بسم الله الرحمن الرحیم. درتمام راه ما نیاز به یک رهبر رحمانی داریم که خودمان را به او بسپاریم .خدا از روی رحمت وعطوفت خودش، برای انسان یک رهبر کامل قرار داده است که قلب آن رهبر پر از مهر و عطوفت است. وجود رهبر راه ،تجلی رحمت خداوند است. خداوند خواسته است که دست انسان را بگیرد و در مقابل شیطان از آن حمایت بکند.
بزرگترین حمایتی که خدا قرار داده است وجود رهبری است که قلب او مالامال از عشق به انسان است. و می خواهد انسان را به کمال و حقیقت خودش برساند. این وجود سراسر رحمانی است و هیچ خودیتی در او نیست و شائبه ی هوای نفس در او نیست.
جنس محبت امام زمان (عج) با جنس همه فرق می کند. این محبت کمی به محبت پدر و مادر به فرزندان شباهت دارد. امام رضا(علیه السلام) می فرماید: رفیق تر، مهربان تر و بامحبت تر از تمام پدران و مادران یعنی مهر تمام پدران و مادران عالم جلوه ای از محبت امام زمان(عج) است. این عشق امام قابل تحلیل نیست و برای رساندن ما به سعادت است. این عشق به بلندای ابدیت است .امام ما را، هم برای سعادت دنیا و هم برای سعادت آخرت می خواهد. این محبت فقط بخاطر خداست .
جلوه های محبت امام زمان(عج) به مردم از سنخ فهم و درک است. محبان امام زمان(عج) که باب محبتی بین آنها و امام باز شده است ، در ابتدا سعی کرده اند که امام را بشناسند و شیطان سعی می کند که مردم را از این شناخت باز دارد یا این شناخت را مورد دستبرد قرار بدهد. یکی از جلوه های رحمانی حضرت این است که بساط ولایت شیطان را درعالم بهم بریزد. یعنی ریشه ی بدبختی انسان شیطان است و انسان های شیطان شده و شیطان صفت که نمی خواهند مردم به سعادت برسند همان مستکبران و کافران هستند. یکی از هدف های رحمانی امام زمان(عج) در هم ریختن این نظام شیطانی است. شیطان در عالم با نمایندگان انسانی خودش نظام شیطانی را برپا کرده است.
در زمان ابتدای ظهور حضرت، جنگ هایی با سپاهیان کفر و نفاق و نظام های طغیانگر شیطانی اتفاق می افتد که این نباید برای عموم مردم باعث ترس و وحشت بشود. این شمشیر قهر حضرت جلوه ای از مهر و محبت حضرت است . پیامبر رحمت بیکران رحمانی است اما قریب هشتاد و چهار جنگ از پیامبر در تاریخ گزارش شده است.
شمشیر قهر حضرت برای برداشتن یک درصدی است که اگر بمانند جز طغیان، چپاول و انحصار طلبی های شیطانی کار دیگری نمی کنند. یک عطش جهانی برای منجی عالم بوجود آمده است
بله. اما کافرانی هستند که موانع رحمت هستند. اگر صخره ای بین مردم و دریا فاصله انداخته است باید این صخره ها برداشته بشود .این دریا رحمت است ولی صخره ها مانع رحمت مردم است و باید برداشته شود. ما جلوه ی قهر الهی را در سیمای امام زمان(عج) می بینیم. سیره ی امام همان سیره ی پیامبر است. پس رحمت امام زمان اقتضا می کند که عده ای برداشته شوند تا این رحمت به همه برسد.
در دعای ندبه داریم :کجاست آن کسی که آماده شده است تا پشت ظالمان را در هم بشکند، کجاست درهم شکننده این شوکت پوشالی مفسدان و مستکبران عالم ،کجاست آن کسی که نابود می کند بنیان های شرک و نفاق ، کجاست درهم کوبنده ی اهل طغیان؟(شیطان در جامعه ی انسانی دجال هایی دارد که به جایی می رسند که فرعونی می شوند و می گویند که ما خدا هستیم) این عبارت های دعای ندبه، مقام امام زمان(علیه السلام) را می رساند و کسانی که داعیه ی یاوری امام را دارند برای ستیز با تمام جلوه های ولایت شیطان در جامعه انسان خودشان را آماده می کنند. جلوه های ولایت شیطان موانع رحمت هستند و باید از میان برداشته بشوند. پس این قهر امام جلوه ی رحمت است .امام ، امام مهر و عطوفت است .
نمایندگان شیاطین در جامعه ی انسانی بیکار نمی مانند و می خواهند ارتباط عاطفی بین امام و مردم شان را قطع بکنند. حکومت بنی عباس پول ها خرج کردند که تا حدیث هایی جعل کنند که امام رحمت را خشن جلوه بدهند. تا پیوندعاطفی بین شیعیان و امام زمان شان قطع کنند. این کار صحنه گردانی شیطان است.
گزارش هایی می دهند که امام زمان (عج) جوی خون راه می اندازد، حدود پنجاه حدیث از این نوع احادیث وجود دارد که جعلی بودن آنها ثابت شده است که اینها توطئه ی شیطان برای قطع ارتباط عاطفی شیعیان با امام شان بوده است. این روایات این طور نشان می دهند که هر کسی که گناهی در خلوت خودش هم انجام داده است باید گردن زده بشود .
این طور نیست، امام برای هدایت ،تربیت و رحمت مردم می آید. چشم انداز حکومت حضرت این طور است که با دست امام عقل ها کامل می شود ،ایمان ها شکوفا می شود ،اخلاق های انسانی به نهایت درجه می رسد وعلوم گسترده می شود.
در زمان ابتدای ظهور حضرت، جنگ هایی با سپاهیان کفر و نفاق و نظام های طغیانگر شیطانی اتفاق می افتد که این نباید برای عموم مردم باعث ترس و وحشت بشود. این شمشیر قهر حضرت جلوه ای از مهر و محبت حضرت است .پیامبر رحمت بیکران رحمانی است اما قریب هشتاد و چهار جنگ از پیامبر در تاریخ گزارش شده است
( در قرآن داریم که اکثریت مردم را شکرگزار خودت نمی یابی و بیشتر درغفلت شیطانی هستند) موج جنبش 99 درصدی ضد استکباری که الان در جهان ایجاد شده است ما را به زمان ظهور نزدیک می کند. اندیشه ی انسانی درعالم بارور شده است و مردم فهمیده اند که یک صدر مردم قارونی دارند حیثیت تمام مردمان عالم را زیر سوال می برند. این اتفاقات فضای ظهور را برای ما شفاف می کند. شمشیر قهر حضرت برای برداشتن یک درصدی است که اگر بمانند جز طغیان، چپاول و انحصار طلبی های شیطانی کار دیگری نمی کنند. یک عطش جهانی برای منجی عالم بوجود آمده است .
در جامعه ی دینی ما کمتر به جلوه های رحمانی حضرت پرداخته اند. یکی از جلوه ای مظلومیت امام زمان(عج) هم، همین است. وجود رحمانی او باعث برپایی عالم است.
در پرسشنامه ای برای دانش آموزان مطرح شده بود: آیا شما آمادگی دارید که این جمعه، زمان ظوهر امام زمان(عج) باشد ؟ بالای 75 درصد ازدانش آموزان دبیرستانی گفته بودند که ما آمادگی ظهور حضرت را نداریم زیرا ما گناهانی داشته ایم که هنوز موفق به توبه نشده ایم و آقا هم گناه کاران را از میان برمی دارد. هنوز رحمت وعطوفت حضرت نسبت به گناهکاران جا نیفتاده است .اگر آنهایی که از خدا و امام روی برگردانده اند اشتیاق آنها را می دانستند، هر لحظه قالب تهی می کردند. رسالت رسانه ،مبلغان ،اساتید دینی و ...است که یک جلوه ی زیبایی از جلوه ی رحمانی حضرت را برای مردم بیان کنند.
نویسنده "مکیال المکارم" می گوید : از جمله اثرات دعا برای مولای ما حضرت مهدی اروحناه فدا آن است ، که دعای آن بزرگوار شامل حال کسی می شود که برای آن حضرت دعا کند. دلیل این مطلب آن است که علاوه بر این که ایشان بیش از هر کس نسبت به سپاسگزاری از کسی که به وی نیکی و احسان کند ، اهتمام دارند.
... هر کسی را که برای پیروزی آیین تو از من پیروی می نماید ، تایید فرما و در راه خودت از مجاهدین و جهادکنندگان قرار بده و بر کسانی که سوء قصدی نسبت به من و ایشان کرده اند، یاری فرما .. .
بدون شک، دعا برای آن حضرت و تعجیل در فرج با کفایتش ، نوعی پیروی و یاری کردن آن بزرگوار است ؛ زیرا یکی از نمونه های یاری دین و ایمان و یاری امام زمان اروحناه فدا، یاری کردن زبانی است ، و دعا برای آن حضرت از اقسام یاری کردن زبانی به حساب می آید و این چیزی نیست که بر کسی پنهان باشد.
همچنین بیان علی بن ابراهیم قمی در تفسیرش ، گفتار ما را تایید می کند. ایشان در تفسیر آیه شریفه " اگر به شما احترام شد ، شما نیز بهتر از آن یا به همان شکل ادای احترام را پاسخ دهید." (نساء 86) ؛ فرموده است : منظور از تحیّت، سلام و موارد دیگری از کارهای نیک است، زیرا که دعا از برترین نوع احسان و نیکی است. بنابراین هنگامی که بنده مومن برای مولایش امام عصر (اروحناه فداه) دعا کند ، و این کار را خالصانه انجام دهد، مولای بزرگوارش نیز در پاداش او دعایی خالص برای او خواهد کرد. بدیهی است ، دعای امام زمان (عج) برای شخص، کلید تمام خیرات و خوبی ها ، و نابود کننده همه بدی ها است.
گواهی و تایید این گفتار، سخن مرحوم قطب راوندی در کتاب "خرائج" است؛ وی می گوید:
گروهی از اهل اصفهان - که از جمله ایشان ابوالعبّاس احمد بن نصر، و ابوجعفر محمد بن علویه هستند - برایم بازگو کردند که مردی به نام عبدالرحمان در اصفهان بود و از شیعیان به حساب می آمد.
از او پرسیده شد که به چه دلیل تو از بین تمام مردم روزگار خود، امام هادی (علیه السلام) را انتخاب کرده و او را امام و پیشوای خود قرار دادی ؟!
وی گفته است: چیزی را مشاهده کردم که برایم واجب شده است تا او را امام خود بدانم. من مردی فقیر و بی چیز بودم ، ولی زبانی گویا داشتم و پر جرأت بودم. در یکی از سال ها مردم اصفهان مرا از شهر بیرون کردند ؛ من نیز به همراه عده ایی برای شکایت و دادخواهی به دیار متوکل عباسی (حاکم وقت) می رفتند، به راه افتادم؛ تا آنکه به قصر حکومتی او رسیدیم. در این هنگام ، دستور احضار امام هادی (علیه السلام) را صادر کرد.
ای خردمند ، با دقت اندیشه کن و ببین چگونه مولای ما امام هادی (علیه السلام) ، پاداش دعا و احسان این مرد اصفهانی را داد و آن گونه برایش فرمود ! با این که وقتی آن شخص برای امام (علیه السلام) دعا کرد ، هنوز جزو پیروان امام (علیه السلام) نبود. آیا با وجود این جریان ، می توانی گمان کنی در مورد امام عصر و مولایمان حضرت مهدی (عج) با اینکه تو از شیعیان او هستی ، که اگر دعایش کنی ، او در مقابل برای تو دعای خیر نمی کند ؟
از بعضی از حاضران پرسیدم: این مردی که دستور احضارش را داده اند، کیست ؟
گفتند: او یکی از فرزندان علی (علیه السلام) است که شیعیان او را امام و پیشوای خود می دانند. و من حتم دارم که متوکل او را برای کشتن احضار کرده است.
من گفتم : من از اینجا نمی روم تا ببینم او چگونه مردی است!
پس از مدتی آن حضرت را در حالی که سوار بر اسب بود مشاهده کردم ، مردم در سمت راست و چپ آن حضرت صف کشیده بودند و به سویش می نگریستند. با دیدن او ، محبت و دوستیش در قلبم قرار گرفت و برای او در درون خود مشغول دعا شدم تا خداوند او را از شر ّ متوکل (لعین) در امام بدارد.
آن بزرگوار نگاهش را به یال اسب دوخته بود و از بین مردم حرکت می کرد ، و به راست و چپ خود نیز نگاه نمی کرد. من نیز در درون پیوسته برای او دعا می کردم.
هنگامی که خواست از کنار من عبور کند ، رو به من کرد و فرمود:
خداوند ، دعایت را اجابت فرماید ، عمرت را طولانی و دارایی و فرزندانت را بسیار گرداند.
آنگاه من از شکوه و هیبت او بر خود لرزیدم و بین دوستانم افتادم ، پرسیدند : چه اتفاقی برایت افتاده است ؟
گفتم : خوبم (وای هیچ چیزی در مورد آن جریان به هیچ کس نگفتم)
پس از این جریان به اصفهان بازگشتیم و به واسطه دعای آن بزرگوار، خداوند نیز راه های درآمد را به رویم گشود ، به گونه ایی که در حال حاضر هزار هزار درهم ارزش خانه و اموال درون خانه ام می باشد و بیرون از منزلم نیز ثروت و دارایی دارم.
ده فرزند نصیبم شده و پیش از هفتاد سال از عمرم می گذرد. من، این مرد بزرگوار را به عنوان پیشوای خود برگزیدم و او را امام خود می دانم، چرا که او چیزی را که در خاطر من می گذشت، متوجه شد و برایم دعا کرد، و خداوند نیز دعایش را در حقم مستجاب فرمود.
عرض می کنم: ای خردمند، با دقت اندیشه کن و ببین چگونه مولای ما امام هادی (علیه السلام) ، پاداش دعا و احسان این مرد اصفهانی را داد و آن گونه برایش فرمود ! با این که وقتی آن شخص برای امام (علیه السلام) دعا کرد ، هنوز جزو پیروان امام (علیه السلام) نبود. آیا با وجود این جریان ، می توانی گمان کنی در مورد امام عصر و مولایمان حضرت مهدی (عج) با اینکه تو از شیعیان او هستی ، که اگر دعایش کنی ، او در مقابل برای تو دعای خیر نمی کند؟
نه ! به خدایی که جن و بشر را آفرید، چنین نیست، بلکه آن حضرت - اگر چه مومنان نسبت به این جهت بی توجهی می کنند - برای مومنان و شیعیانش دعا می کند، زیرا تمام احسان ها و نیکی ها از ناحیه آن حضرت است.
از جمله اموری که تاکید بر مدّعای ما می نماید این است که یکی از برادران شایسته و بزرگوارم به من گفت که در عالم رویا حضرت مهدی (عج) را ملاقات کرده و آن حضرت به او فرموده اند :
من حتما برای هر مومنی که در مجلس عزا ، بعد از یاد مصیبت های سیدالشهدا (علیه السلام) برایم دعا کند ، دعا می کنم.از خداوند درخواست توفیق دعا برای آن حضرت را داریم ، همانا او شنوای داناست. (مکیال المکارم 333/1)
در ایّام تحصیل علوم دینی و فقه اهل بیت«علیهمالسلام» در نجف اشرف، شوق زیادی جهت دیدار جمال مولایمان بقیّه الله الأعظم«علیه السلام» داشتم. با خود عهد كردم كه چهل شب چهارشنبه پیاده به «مسجد سهله» بروم، به این نیّت كه جمال آقا صاحب الأمر «علیه السلام» را زیارت كنم و به این فوز بزرگ نائل شوم.
ترس و وحشت به كلّی از وجودم رفت و اطمینان و سكون نفس پیدا كردم و تعجّب آور بود كه چگونه این شخص در تاریكی شدید، متوجه سیادت من شد؟ و در آن حال، من از این مطلب غافل بودم!
به هر حال؛ سخن میگفتیم و میرفتیم، از من سۆال كرد: « كجا قصد داری؟»
گفتم: «مسجد سهله.»
فرمود: « به چه جهت؟»
گفتم: «به قصد تشرّف زیارت ولیّ عصر«علیه السلام»
مقداری كه رفتیم به مسجد «زید بن صوحان» كه مسجد كوچكی نزدیك مسجد سهله است، رسیدیم؛ داخل مسجد شدیم و نماز خواندیم و بعد از دعایی كه سیّد خواند – كه گویا دیوار و سنگها آن دعا را با او می خواندند – احساس انقلابی عجیب در خود نمودم كه از وصف آن عاجزم . بعد از دعا، سیّد فرمود :« سیّد! تو گرسنهای، چه خوبست شام بخوری.»
پس سفرهای را كه زیر عبا داشت بیرون آورد و در آن مثل اینكه سه قرص نان و دو یا سه خیار سبز بود، كه گویا تازه از باغ چیدهاند و آن وقت چلّه زمستان و سرمای شدیدی بود و من به این معنا منتقل نشدم كه این آقا این خیار تازة سبز را در این فصل زمستان از كجا آورده است؟ طبق دستور آقا شام خوردم. سپس فرمود: «بلند شو تا به مسجد سهله برویم.» داخل مسجد شدیم. آقا مشغول اعمال وارده در مقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت انجام وظیفه میكردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشا را به آقا اقتدا كردم و متوجّه نبودم كه این آقا كیست.
بعد از آنكه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود: «ای سیّد ! آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد كوفه میروی یا در همین جا میمانی؟»
پرسیدم:« نمیدانم آیا عاقبت كارم خیر است و آیا من نزد صاحب شرع مقدس رو سفیدم؟! » فرمود: عاقبت تو خیر و سعیت مشكور است و رو سفید هستی . گفتم: نمیدانم آیا پدر و مادر و اساتید و ذوی الحقوق از من راضی هستند یانه؟ فرمود: «تمام آنها از تو راضیاند و دربارهات دعا میكنند». استدعای دعا كردم برای خودم كه موفق باشم برای تألیف و تصنیف ، و آن بزرگوار دعا فرمودند. در اینجا مطالب دیگری است كه مجال تفصیل و بیان آن نیست
گفتم: «میمانم». در وسط مسجد در مقام صادق«علیه السلام» نشستم و به سیّد گفتم: «چای یا قهوه یا دخانیات میل دارید تا آماده كنم؟»
در جواب، كلام جامعی را فرمود: « این امور از فضول زندگی است و ما از این فضولات دوریم!» این كلام در اعماق وجودم اثر گذاشت به گونهای كه هرگاه یادم میآید، اركان وجودم میلرزد.
به هر حال؛ مجلس نزدیك به دو ساعت طول كشید و در این مدّت ، مطالبی ردّ و بدل شد كه به بعضی آنها اشاره میكنم.
1 – درباره «استخاره » سخن به میان آمد ، سیّد عرب فرمود: «ای سیّد با تسبیح به چه نحو استخاره می كنی؟»
گفتم: سه مرتبه صلوات میفرستم و سه مرتبه میگویم: « اَسْتَخیرُ اللهَ بِرَحْمَتِهِ خِیَرةً فی عافِیةٍ » پس قبضهای از تسبیح را میگیرم و دو تا، دو تا میشمارم، اگر دو تا ماند، بد است. اگر یكی ماند، خوب است .
فرمود: «برای این استخاره، باقی ماندهای است كه به شما نرسیده و آن این است كه هرگاه یكی باقی ماند فوراً حكم به خوبی استخاره نكنید؛ بلكه توقف كنید و دوباره برای ترک عمل استخاره كنید، اگر زوج آمد، كشف میشود كه استخاره اوّل خوب است امّا اگر یكی آمد، كشف می شود كه استخاره اوّل میانه است.»
به حسب قواعد علمیه میبایست دلیل بخواهم و آقا جواب دهد، به جای دقیق و باریكی رسیده بودیم، اما به مجرّد این قول، تسلیم و منقاد شدم؛ با آنكه متوجه نیستم كه این آقا كیست.
2 – از جمله مطالب این جلسه، تأكید سیّد عرب بر تلاوت و قرائت این سورهها بعد از نمازهای واجب بود: بعد از نماز صبح سوره یس، بعد از نماز ظهر سوره عمّ، بعد از نماز عصر سوره نوح ، بعد از مغرب سوره الواقعه و بعد از نماز عشاء سوره ملك.
3 – دیگر اینكه تأكید فرمودند بر دو ركعت نماز بین مغرب و عشاء كه در ركعت اوّل بعد از حمد، هر سورهای خواستی میخوانی و در ركعت دوّم بعد از حمد«سوره واقعه» را میخوانی و فرمود: كفایت میكند این از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب، چنان كه گذشت.
4 – تأكید فرمود كه بعد از نمازهای پنجگانه این دعا را بخوان: اللهُمَّ سَرِّحْنی عَنِ الْهُمُومِ وَ الْغُمُومِ وَ وَحْشَتِ الصَّدرِ وَ وَسْوَسَةِ الشَیْطانِ بِرَحْمَتِكَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
5 – و دیگر تأكید داشتند بر خواندن این دعا بعد از ذكر ركوع در نمازهای یومیه خصوصاً ركعت آخر: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَرَحَّمْ عَلی عَجْزِنا وَ أًَغِثْنا بِحَقِّهِمْ.
«برای این استخاره، باقی ماندهای است كه به شما نرسیده و آن این است كه هرگاه یكی باقی ماند فوراً حكم به خوبی استخاره نكنید؛ بلكه توقف كنید و دوباره برای ترک عمل استخاره كنید، اگر زوج آمد، كشف میشود كه استخارة اوّل خوب است امّا اگر یكی آمد، كشف می شود كه استخارة اوّل میانه است»
6 – در تعریف و تمجید از «شرایع الاسلام» مرحوم محقّق حلّی فرمود: تمام آن مطابق با واقع است مگر كمی از مسائل آن.
7 – تأكید فرمودند بر خواندن قرآن و هدیه كردن ثواب آن، برای شیعیانی كه وارثی ندارند یا دارند و لكن یادی از آنها نمیكنند.
8 – تأكید كردند بر تحت الحنك را زیر حنك دور دادن و سر آن را در عمامه قرار دادن، چنان كه علمای عرب به همین نحو عمل میكنند و فرمود: در شرع، چنین رسیده است.
9- تأكید بر زیارت سیّد الشهداء«علیه السلام»
10- پرسیدم:« نمیدانم آیا عاقبت كارم خیر است و آیا من نزد صاحب شرع مقدس رو سفیدم؟! » فرمود: عاقبت تو خیر و سعیت مشكور است و رو سفید هستی. گفتم: نمیدانم آیا پدر و مادر و اساتید و ذوی الحقوق از من راضی هستند یانه؟ فرمود: «تمام آنها از تو راضیاند و دربارهات دعا میكنند». استدعای دعا كردم برای خودم كه موفق باشم برای تألیف و تصنیف ، و آن بزرگوار دعا فرمودند. در اینجا مطالب دیگری است كه مجال تفصیل و بیان آن نیست.
پس خواستم به خاطر حاجتی از مسجد بیرون روم، آمدم نزد حوضی كه در وسط راه، قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد. به ذهنم رسید چه شبی بود و این سیّد عرب كیست كه این همه با فضیلت است؟! شاید همان مقصود و معشوقم باشد! تا این مطلب به ذهنم خطور كرد، مضطربانه برگشتم و آن آقا را ندیدم و كسی هم در مسجد نبود. یقین پیدا كردم كه آقا را زیارت كردم و غافل بود. مشغول گریه شدم و همچون دیوانه اطراف مسجد گردش میكردم تا صبح شد، چون عاشقی كه بعد از وصال، مبتلا به هجران شده باشد. این بود اجمالی از تفصیل كه هر وقت آن شب به یادم میآید، بهت زده می شوم.
( شیفتگان حضرت مهدی «علیه السلام» ، ج 1، ص 130)
دیدگاهی که معتقد است فقط وقتی ظلم و ستم به بیشترین حد خود برسد، زمینه ظهور فراهم میشود و در این میان مردم نقش خاصی در فراهم شدن زمینههای عدالتطلبی و ظلمستیزی مهدوی ندارند، دیدگاهی است که انفجاری بودن ظهور را اقتضا میکند. یعنی بدون آن که زمینههای اجتماعی عدالتگستری و ظلمستیزی جهانی حضرت مهدی(علیه السلام)، توسط مردم فراهم شده باشد، صرفاً تیره روزی و ظلم و ستم فراگیر و غیر قابل اجتناب شود و حضرت مهدی (علیه السلام) به اذن الهی ظهور کند و جهان را پر از عدل و دادکند. در حالی که از دیدگاه شهید مطهری فراگیر شدن ظلم و ستم، صرف نظر از وجود زمینههای اجتماعی حقطلبی و ظلمستیزی مردمی، نمیتواند آبستن یک انقلاب جهانی عدالت گستر باشد و این مساله مخالف حرکت منطقی تاریخ در تحولات جامعه جهانی است. شهید مطهری میفرماید: «از قرآن استفاده میشود که ظهور مهدی(علیه السلام) حلقهای است از حلقات مبارزه اهل حق و اهل باطل که به پیروزی نهایی اهل حق منتهی میشود، سهیم بودن یک فرد در این سعادت موقوف به این است که آن فرد عملا در گروه اهل حق باشد.» [1]
از دیدگاه شهید مطهری: «حرکت به سوی کمال، لازمه «ذات» اجزای طبیعت و از آن جمله تاریخ است.»[2] ایشان همچنین عامل اصلی این حرکت را فطرت تکاملجو و قناعتناپذیر انسان میداند که به هر مرحلهای برسد، مرحله بالاتر را آرزو و جستجو میکند.[3] بنابراین حرکت تکاملی تاریخ بر اساس فطرت انسانی غیر قابل اجتناب است، در واقع مقصد نهایی تاریخ همان نقطهای است که در دیدگاه شیعی از آن به «حکومت حضرت مهدی(علیه السلام)» تعبیر شده است. فطرت انسان به گونهای است که تا وقتی که به آن نقطه تاریخ نرسد، به معنای واقعی احساس تکامل اجتماعی و تاریخی نمیکند ولی با این همه رسیدن هر چه سریعتر تاریخ به آن نقطه، به خودی خود اتفاق نمیافتد: «تاریخ ساخته انسان است نه انسان ساخته تاریخ. اگر طرحی برای آینده تاریخ نداشته باشیم و اگر مسئولیت خودمان را برای آینده تاریخ درک نکنیم کسی نمیتواند به ما قول بدهد که این کشتی خود به خود به طور خودکار به مقصد و هدف خودش برسد، لااقل قابل جلو افتادن و عقب افتادن است.»[4]
از دیدگاه شهید مطهری: «حرکت به سوی کمال، لازمه «ذات» اجزای طبیعت و از آن جمله تاریخ است.» ایشان همچنین عامل اصلی این حرکت را فطرت تکاملجو و قناعتناپذیر انسان میداند که به هر مرحلهای برسد، مرحله بالاتر را آرزو و جستجو میکند
به عبارت دیگر اگر روحیه و عملکرد انسانها در جهت زمینهسازی برای انقلاب جهانی حضرت مهدی(عج) حرکت نکند، طبق قوانین الهی حاکم بر عالم، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که به مقصد نهایی تاریخ نزدیک شویم و نباید توقع داشته باشیم که جهان «به خودی خود» و یا «صرفاً به اذن و اشاره الهی» پر از عدل و داد شود، چرا که خداوند عالم، ارادهاش را از طریق همین قوانین و روابط جبری اعمال میکند. ضمن این که به جریان افتادن کمکهای غیبی الهی هم بستگی به روحیه و رفتار انسانها دارد. بنابراین انسانها بایستی با اختیار و اراده خود برای رسیدن تاریخ به سرمنزل مقصود زمینهسازی کنند. طبق عقیده شهید مطهری در واقع اصلاحات جزئی و آرام به نوبه خود کمک به مبارزه انسان حقجو و حقطلب با انسان منحط است و آهنگ حرکت تاریخ را به سود اهل حق تند مینماید و بر عکس فسادها و تباهیها و فسق و فجورها کمک به نیروی مقابل است و آهنگ حرکت تاریخ را به زیان اهل حق، کند مینماید.[5]
به عبارت دیگر تقابل و جدال میان انسانهای حقجو و انسانهای پست و پیروزی اهل حق که به اصلاحاتی حتی در ابعاد جزئی منجر شود، رفته رفته زمینههای عدالتطلبی جهانی و همهجانبه را برای انقلاب بزرگ حضرت مهدی (علیه السلام) فراهم میکند و حرکت تاریخ را جبراً به نفع اهل حق و به سوی نقطه مطلوب نهایی پیش میبرد. شهید مطهری در این زمینه میگوید: «نبردهای تاریخ دارای شکلها و ماهیتهای مختلف و معلول علل متفاوتی بوده است، ولی نبردهای پیش برنده که تاریخ و انسانیت را به جلو برده و تکامل بخشیده است نبرد میان انسان متعالی مسلکی وارسته از خودخواهی و منفعتپرستی و وابسته به عقیده و ایمان و ایدئولوژی با انسان بی مسلک خودخواه منحط حیوانصفت و فاقد حیات عقلایی و آرمانی بوده است.»[6] به نظر میرسد همچنین از دیدگاه ایشان نبردهای ایدوئولوژیک در طول تاریخ رو به تکامل جهان رو به افزایش است:
«در طول تاریخ گذشته و آینده نبردهای انسان تدریجا بیشتر جنبه ایدئولوژیک پیدا کرده و میکند و انسان تدریجا از لحاظ ارزشهای انسانی به مراحل کمال خود یعنی به مرحله انسان ایدهآل و جامعه ایدهآل نزدیک تر میشود تا آن جا که در نهایت امر، حکومت عدالت، یعنی حکومت کامل ارزشهای انسانی که در تعبیرات اسلامی از آن به «حکومت مهدی» تعبیر شده است مستقر خواهد شد و از حکومت نیروهای باطل و حیوانمآبانه و خودخواهانه و خودگرایانه اثری نخواهد بود.»[7]
تاریخ ساخته انسان است نه انسان ساخته تاریخ. اگر طرحی برای آینده تاریخ نداشته باشیم و اگر مسئولیت خودمان را برای آینده تاریخ درک نکنیم کسی نمیتواند به ما قول بدهد که این کشتی خود به خود به طور خودکار به مقصد و هدف خودش برسد، لااقل قابل جلو افتادن و عقب افتادن است
بنابراین همان طور که گفته شد از دیدگاه شهید مطهری، ظهور حضرت مهدی(عج)، آخرین حلقه از مجموعه حلقات مبارزات دو جبهه حق و باطل است که از آغاز جهان بر پا بوده است و بدون مقدمه حرکتهای مردمی و ابتدا به ساکن صورت نمیگیرد. از نظر روایات اسلامی نیز، در مقدمه قیام حضرت مهدی (علیه السلام)، یک سلسله قیامهای دیگر از طرف اهل حق به وقوع میپیوندد، آن چه در روایات به نام «قیام یمانی» و «قیام خراسانی»، قبل از ظهور بیان شده است، نمونهای از این قیامهاست. ضمن این که همین دسته قیامها نیز بدون مقدمه صورت نمیگیرد، یکی از صاحب نظران در این باره میگوید:
«با تامل در احادیث روشن میشود که منتظران [ ظهور حضرت مهدی (علیه السلام)]، تا حدودی سازمان یافتهاند و دارای تشکیلات و قدرت، و غیر از این نتواند بود. یعنی حکمت تکلیف و سیر اراده الهی و سنتهای جاری خدایی و همچنین قوانین اجتماعی چنین اقتضایی دارد، در چند روایت -که شیعه و سنی نقل کرده اند - آمده است که حتی پیش از ظهور امام مهدی (علیه السلام) مردمی قیام میکنند و مقدمات حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) را فراهم میکنند.»(8)
مختصرترین روایتی که به صراحت این دیدگاه را بیان میکند، روایتی است که از پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسیده است: «یَخْرُجُ أُنَاسٌ مِنَ الْمَشْرِقِ فَیُوطِئُونَ لِلْمَهْدِیِّ یَعْنِی سُلْطَانَهُ؛ مردمى از جانب مشرق قیام نمایند و زمینه حکومت حضرت مهدی(عج) را فراهم سازند.»[9] روایات رسیده درباره این قبیل قیامها متعدد است[10]. در این روایتها معمولا از مجموعهای از شخصیتهای خاص، مانند «شعیب بن صالح» و از مجموعهای از نمادهای ویژهای برای قیام، مانند «پرچمهای سیاه»، سخن گفته شده است، ضمن این که منطقه قیامها هم تا حدی مشخص شده است.
پی نوشت:
[1] . مطهری، قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، چاپ پنجم، قم، انتشارات صدرا، 1398 ق، ص64.
[2] . همان، ص 37.
[3] . ر.ک: همان، ص46.
[4] . مطهری، مرتضی، تکامل اجتماعی انسان، چاپ یازدهم، تهران، انتشارات صدرا، 1376 ش، ص15.
[5] . ر.ک: مطهری، قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص46 و47.
[6] . همان، ص 43.
[7] . همان،ص 44.
[8] . حکیمی، محمد رضا، خورشید مغرب، چاپ چهاردهم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378 ش، ص 319 و320.
[9] . مجلسی، بحار الانوار، تهران، انتشارات اسلامیه، ج51، ص87.
[10] . ر.ک: سید بن طاووس، الملاحم و الفتن فی ظهور الغایب المنتظر، چاپ اول، قم، شریف رضی، 1370 ش،
ص 52 تا ص 55، باب 92 تا 104.
توصیفاتی که در روایات و اخبار متعدد از اوضاع جهان در آخرالزمان شده است همه حاکی از آن است که دنیا را شومی و تیرگی فرا خواهد گرفت ، ظهور که اتفاق مبارکی است چرا باید نشانه هایش همه تیرگی و خون و مرگ و نفاق باشد؟
1. آخرالزمان دوره خوبی نیست تا از آن به خوبی صحبت شود. دوره ای است که زمین از فساد و ظلم و تباهی مملو شده و مردم به خاطر دوری از معصوم و عدم ظهور معصوم، به خود اکتفا کرده و از معصوم دور مانده اند.
2. دوران آخرالزمان نیاز به اصلاح دارد، و علی القاعده سران فساد و ظلم در برابر این اصلاح خواهند ایستاد؛ و لذا این اصلاح و درمان انحرافات نیاز به مبارزه و جنگ دارد.
3. علائم ظهوری اگر مربوط به قبل از ظهور است ناظر به اوضاع بد آن زمان دارد؛ و اگر مربوط به بعد از ظهور است ناظر به جنگ و مبارزه با سران و حکومت های ظالم و فاسد است و ناظر به مردم عادی نیست.
بنابر این با توجه به لسان روایات که از آخرالزمان حکایت می کنند، آخرالزمان را دوره خوبی معرفی نمی کنند زیرا دوره ای است که مردم از معصوم دورمانده اند و به همان میزان از معیارها و ارزشهای اصیل دینی فاصله گرفته اند.
خوب نبودن و بد بودن دوران آخرالزمان، نیاز انسان ها به معصوم را ثابت می کند.
اگر هم روایات بیشتر راجع به جنگ و نبرد و مبارزه صحبت می کنند ناظر به مردم عادی نیست بلکه ناظر به حکومت ها و سران ظلم و فساد است که در برابر حق می ایستند و از پذیرش آن سر باز می زنند.
روایت مفصلی از امام صادق(علیه السلام) كه گرچه هر یك از این علائم حتمی الوقوع نیست، ولی به طور كلی احوال آخرالزمان را به ما معرفی می كند.
چه بسا کسی به صلاح و مصلحتش بوده که در این موقع از دنیا برود، چرا که اگر می ماند او هم به همین انحراف دچار شده و بیراهه می رفت. لذا خداوند با علم به این مطلب، به صلاح او دیده که او این موقع و در این سن از دنیا برود
در این روایت به ذكر گوشهای از مفاسد جهان در آستانه قیام و انقلاب بزرگ حضرت مهدی(عج) اشاره شده است. (1)
سۆال: در این دوره تر و خشک با هم می سوزند؟ مثلا وقتی قرار است زلزله ای بیاید که شهر رو نابود کند آدمهای خوب هم می میرند ، برای آنها هم عذاب محسوب می شود یا نه ؟
پاسخ: یک بلا و اتفاق واحد می تواند نسبت به افراد مختلف، عناوین متفاوت داشته باشد:
بلا و مصیبت برای برخی به عنوان عذاب الهی است.
بلا و مصیبت برای برخی به عنوان کفاره گناهانشان است.
بلا و مصیبت برای برخی به عنوان امتحان و آزمایش است.
بلا و مصیبت برای برخی به مصلحت و صلاح آنها است.
بتابر این نسبت به همه، به عنوان عذاب نیست تا اشکال شود پس این بی عدالتی است.
چه بسا کسی به صلاح و مصلحتش بوده که در این موقع از دنیا برود، چرا که اگر می ماند او هم به همین انحراف دچار شده و بیراهه می رفت. لذا خداوند با علم به این مطلب، به صلاح او دیده که او این موقع و در این سن از دنیا برود.
این مطالب مضمون روایتی است از امام علی(علیه السلام) که می فرمایند: "ان البلاء للظالم ادب، و للمومن امتحان، و للانبیاء درجة، و للاولیاء كرامة"؛ بلاها برای ظالم تادیب است و برای مومنان امتحان و برای پیامبران درجه و برای اولیاء كرامت و مقام است.(2)
پی نوشت ها:
(1) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج52، ص260 ـ 256.
(2) بحارالانوار، جلد 81، صفحه 198.
سیستم حکومتی حضرت مهدی(عج) !!
دلائل الامامه از انس بن مالک آورده است: روزى رسول خدا بر ما وارد شد و على را دید. دست بر شانه اش گذاشت و فرمود: اى على! اگر از دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد، خدا آن را طولانى مى کند تا مردى از خاندان تو که به او مهدى مى گویند، حکمرانى کند. به سوى خداى عزوجل هدایت مى کند و همانطور که تو کفار و مشرکان را هدایت کردى، او نیز عرب را هدایت مى کند. سپس فرمود: بر کف دستش نوشته شده: با او بیعت کنید، که بیعت با خداست.
نعمانى از عبد خیر نقل مى کند: شنیدم امیرمۆمنان على بن ابى طالب(علیه السلام) فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود: اى على! یازده امام هدایتگر و هدایت شده و معصوم، از فرزندان تواند. اوّلین شان تویى و آخرینشان هم نام من است. قیام مى کند و زمین را پُر از عدالت مى نماید، پس از آنکه از ستم و بیداد آکنده شده بود. اموال بسیار دارد و مردم نزد او مى آیند و مى گویند: اى مهدى! به ما ببخش، و او مى گوید: برگیرید و ببرید. (الغیبة طوسى)
نعمانى از حسن بن ابوالحسن بصرى با سند مرفوع روایت کرده است: جبرئیل خدمت پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسید و عرض کرد: اى محمد! خداى عزّوجلّ به تو دستور مى دهد که فاطمه را به ازدواج برادرت( على) درآورى. رسول الله(صلی الله علیه و آله)على را فراخواند و فرمود: اى على! دخترم فاطمه، سرور زنان جهان را به ازدواجت درمى آورم. او محبوب ترین فرد پس از تو، نزد من است. سروران جوانان اهل بهشت، از شما به وجود مى آیند. همچنین شهدایى که در خون خود غلتیده و پس از من به آنان ظلم و ستم خواهد شد! همان نجیب زادگان نورانى که خدا به برکت وجودشان، ستم را از بین مى بَرَد، حق را توسط آنها زنده مى کند و باطل را مى زداید و مى می راند. شمارشان به اندازه ماه هاى سال]12 تن [است و "عیسى بن مریم" پشت سر آخرینشان نماز مى گزارد.
او(حضرت مهدی«عج») خواسته ها را تابع هدایت وحی می کند، هنگامی که مردم هدایت را تابع هوس های خویش قرار می دهند، در حالی که به نام تفسیر نظریه های گوناگون خود را بر قرآن تحمیل می کنند، او نظریه ها را تابع قرآن می سازد...
بدانید آن کس از ما(حضرت مهدی«عج») که فتنه های آینده را دریابد،با چراغی روشنگر در آن گام می نهد و برهمان سیره و روش پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امامان(علیه السلام) رفتارمی کند تا گره ها را بگشاید،بردگان و ملّت های اسیر را آزاد سازد، جمعیت های گمراه و ستمگر را پراکنده و حق جویان پراکنده را جمع آوری می کند. حضرت مهدی«عج» سال های طولانی در پنهانی از مردم به سر می برد آنچنان که اثر شناسان، اثر قدمش را نمی شناسند، گرچه در یافتن اثر و نشانه ها تلاش فراوان کنند
در آینده آتش جنگ میان شما برافروخته می گردد و چنگ و دندان نشان می دهد، با پستان هایی پر شیر، که مکیدن آن شیرین، امّا پایانی تلخ و زهرآگین دارد، به سوی شما می آید. آگاه باشید! فردایی که شما را از آن هیچ شناختی نیست، زمامداری حاکمیت پیدا می کند که غیر از خاندان حکومت های امروزی است(حضرت مهدی«عج»)عمّال و کارگزاران حکومتها را بر اعمال بدشان کیفر خواهد داد، زمین میوه های دل خود(معادن طلا و نقره) را برای او بیرون می ریزد و کلید هایش را به او می سپارد، او روش عادلانه در حکومت حق را به شما می نمایاند و کتاب خدا و سنّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را که تا آنروز متروک ماندند. (خطبه 138/1)
بدانید آن کس از ما(حضرت مهدی«عج») که فتنه های آینده را دریابد،با چراغی روشنگر در آن گام می نهد و برهمان سیره و روش پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امامان(علیه السلام) رفتارمی کند تا گره ها را بگشاید،بردگان و ملّت های اسیر را آزاد سازد، جمعیت های گمراه و ستمگر را پراکنده و حق جویان پراکنده را جمع آوری می کند. حضرت مهدی«عج» سال های طولانی در پنهانی از مردم به سر می برد آنچنان که اثر شناسان، اثر قدمش را نمی شناسند، گرچه در یافتن اثر و نشانه ها تلاش فراوان کنند. سپس گروهی برای در هم کوبیدن فتنه ها آماده می گردند و چونان شمشیرها صیقل می خورند، دیده هاشان با قرآن روشنایی گیرد ودر گوش هاشان تفسیر قرآن طنین افکند و در صبحگاهان و شامگاهان جام های حکمت سر می کشند. (خطبه 150/2)
در روایات اسلامی عنوان شده است که 4 دسته از افراد همراه با امام مهدی(عج) باز میگردند و امام را یاری میکنند. امام حسین(علیه السلام) یکی از رجعتکنندگان است که 5 تن از پیامبران نیز ایشان را همراهی میکنند.
معارف عمیق مهدویت ضامن سلامت و سعادت جامعه و فرد فرد انسانهاست، اعتقاد به بشارتهای پیامبران گذشته و ائمه دین(علیه السلام) افراد با انگیزه و پرتوانی را در جامعه میتواند پرورش دهد، باور به حضور امامی ناظر بر اعمال، از جنبه فردی موجب پاک نگاه داشتن روح و پیراستن اعمال از زشتیهاست و از جنبه اجتماعی باعث همدلی مۆمنان و ایستادگی در برابر ظالمان میشود، کارکرد وسیع و عمیق آموزههای مهدوی، جذابیت خاص موضوع را نشان میدهد، به همین دلیل، قشرهای مختلف جامعه پرسشهای بسیاری در این موضوع دارند که لزوم پاسخگویی صحیح به آنها از راهی مطمئن بر کسی پوشیده نیست.
رجعتکنندگان چند دستهاند؟
میتوان گفت به طور کلی چهار دسته از مردم رجعت میکنند:
1ـ پیامبران: تمام پیامبران از آدم تا پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به دنیا باز میگردند، امام صادق(علیه السلام) میفرماید: خداوند هیچ پیامبری را از حضرت آدم تا خاتم مبعوث نکرد، مگر اینکه به دنیا باز میگردند، دین را یاری کنند و با دشمنان بجنگند، همچنین بر رجعت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) روایات معتبری دلالت دارند.
از میان پیامبران رجعتکننده، به برخی از آنان اشاره میشود:
«اسماعیل بن حزقیل»* که همراه امام حسین(علیه السلام) رجعت میکند، حضرت عیسی(علیه السلام) هم از رجعتکنندگان است، یکی دیگر از پیامبران رجعتکننده، حضرت خضر(علیه السلام) است؛ البته از آنجا که حضرت عیسی و خضر(علیه السلام) وفات نکردهاند، شاید نام این بازگشت را نتوان رجعت اصطلاحی گذاشت، روایات متعددی رجعت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را بیان میکنند. نام حضرت ادریس و الیاس نیز در میان رجعتکنندگان هست.
فرهنگ حسینی (قیام و شهادت) و فرهنگ مهدوی (انتظار) در روز ظهور و با رجعت امام حسین(علیه السلام) به هم میپیوندند، بذری که امام حسین(علیه السلام) در کربلا کاشت و دیگر امامان آن را بارور کردند و امام مهدی(عج) در دوران غیبت به حراست آن همت گماشت، روز ظهور شکوفا میشود و رجعت امام حسین(علیه السلام) یعنی برافراشتن شکوه ثمرات درخت بارور و تنومند اسلام
2 ـ امامان: در تعدادی از روایات تصریح شده است که تمام امامان رجعت میکنند. امام سجاد(علیه السلام) فرمود: پیامبرتان و امیرمۆمنان علی(علیه السلام) و ائمه به سوی شما باز میگردند، ولی طبق برخی روایات، رجعت امامان به ترتیب نیست؛ زیرا در بعضی از روایات تصریح شده است که اولین رجعت برای امام حسین(علیه السلام) اتفاق میافتد، در روایات فراوانی وارد شده است که حضرت علی(علیه السلام) چندین بار رجعت میکند.
3 ـ مۆمنان خالص: برخی روایات با عنوان کلی مۆمنان خالص، رجعتکنندگان را معرفی میکنند، امام صادق(علیه السلام) میفرماید: رجعت عمومی نیست و فقط مۆمنان خالص و مشرکان خالص به دنیا باز میگردند.
در تعدادی از روایات تعبیر به ولایت مداران و شیعیان شده است. شیعیان راستین امام مهدی(عج) باز میگردند و امام را یاری میکنند، در بعضی روایات معصومان به افراد خاصی بشارت رجعت دادهاند، مانند سلمان فارسی، مقداد بن اسود، جابربن عبدالله انصاری، ابودجانه انصاری، مالک اشتر، مفضل بن عمر، حمران بن اعین، داود رقّی و مۆمن طاق.
در میان رجعتکنندگان، یاران پیامبران پیشین به چشم میخورد. امام صادق(علیه السلام) در این باره میفرماید: 15 نفر از قوم موسی(علیه السلام)، 7 تن از اصحاب کهف، یوشع وصی حضرت موسی(علیه السلام)، مۆمن آل فرعون و ...
4 ـ کافران خالص: در روایات تصریح شده است که کافران خالص به این دنیا باز میگردند تا به سزای ابدی اعمال خود برسند و از آنان انتقام گرفته شود.
*ویژگی رجعتکنندگان چیست؟
مهمترین ویژگی رجعتکنندگان مۆمن عبارت است از:
1 ـ ایمان خالص: بنابر آنچه در روایات بسیاری آمده، مهمترین ویژگی رجعتکنندگان ایمان محض است. در روایتی میخوانیم: رجعت عمومی نیست و تنها افرادی بر میگردند که مۆمن خالص یا مشرک خالص باشند.
مۆمن خالص کسی است که تنها خداوند را در نظر دارد و هرگز از ایمان خود دست بر نمیدارد و تا آخرین نفس در راه خداوند تلاش میکند.
2 ـ ولایتپذیری آگاهانه: سلمان از پیامبر پرسید: آیا رجعت امامان را درک میکنم؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: تو آنها را درک میکنی و هر کس مثل تو باشد و هر کس با این شناخت، ولایت آنها را بپذیرد.
براساس روایت بالا، شناخت امامان به عنوان تنها الگوی کامل فردی و اجتماعی و اطاعت از آنها در تمامی ابعاد زندگی شرط لازم برای رجعت کردن در دولت کریمه آنان است.
3 ـ ستمکشی و جهاد در راه دین: در تعدادی از روایات، یکی از ویژگیهای رجعتکنندگان، آزار دیدن در راه حق هست، کسانی که در راه دین و اهل بیت(علیهم السلام) جهاد کردند و مظلومانه به شهادت رسیدند، میتوانند به دنیا بازگردند تا تعدادی از پاداش تلاش خود را ببینند و از ستمگران انتقام گیرند.
در روایتی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمده است: تمام کسانی که از ما هستند و در راه اهل بیت(علیهم السلام) ظلم دیدهاند، در دوران ظهور حضور خواهند یافت.
در روایت دیگر امام صادق(علیه السلام) میفرماید: خداوند گروهی را زنده میگرداند که غلاف شمشیرشان بر گردن آنهاست.
*برنامههای امام حسین(علیه السلام) در رجعت چیست؟
برخی از مهمترین برنامههای امام حسین(علیه السلام) عبارتاند از:
1ـ انتقام از دشمنان: در روایتی از امام صادق(علیه السلام) آمده است: امام حسین(علیه السلام) و یزید با یارانشان میآیند و امام(علیه السلام) آنان را میکشد، البته انتقامگیری در زمان قیام امام زمان(عج) است؛ از این رو در دعای ندبه میخوانیم: کجاست کسی (امام زمان) که به خونخواهی امام حسین(علیه السلام) بر میخیزد، پس انتقامگیری به هر دو امام نسبت داده شده است.
2ـ کمک به امام مهدی(عج): امام حسین(علیه السلام) به امام مهدی(عج) برای جهانیسازی اسلام یاری میرساند. در روایتی امام حسین(علیه السلام) میفرماید: حضرت امیر شمشیر پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به من میدهد و مرا به شرق و غرب عالم میفرستد.
3ـ به خاکسپاری امام مهدی(عج): براساس روایات، مراسم غسل و دفن هر امام فقط توسط امام دیگر انجام میشود، رجعت دوم امام حسین(علیه السلام) در اواخر عمر امام زمان(عج) است، همچنین حاکم بعد از امام مهدی(عج) امام حسین(علیه السلام) است، طبق روایات، امام حسین(علیه السلام) امام مهدی(عج) را غسل، کفن، حنوط و دفن میکند.
4ـ تشکیل حکومت جهانی: مهمترین برنامه امام حسین(علیه السلام) تشکیل حکومت پس از امام مهدی(عج) است. مدت حکومت آن حضرت طبق روایت مۆثق، 309 سال است، چندین روایت نقل شده است که امام حسین(علیه السلام) آن قدر حکومت میکند که به واسطه پیری ابروهایش روی چشمانش قرار میگیرد، برخی از این روایات مۆثق هستند.
در تعدادی از روایات، یکی از ویژگیهای رجعتکنندگان، آزار دیدن در راه حق هست، کسانی که در راه دین و اهل بیت(علیه السلام) جهاد کردند و مظلومانه به شهادت رسیدند، میتوانند به دنیا بازگردند تا تعدادی از پاداش تلاش خود را ببینند و از ستمگران انتقام گیرند
*چه ارتباطی بین ظهور و رجعت امام حسین(علیه السلام) وجود دارد؟
بین امام مهدی(عج) و جد بزرگوارش امام حسین(علیه السلام) ارتباط و پیوندهای بسیاری وجود دارد، نویسنده کتاب «عاشورا و انتظار» 26 گونه ارتباط بین امام حسین(علیه السلام) و امام مهدی(عج) فرزند گرامیاش، ذکر کرده که یکی از آنها مسئله رجعت است.
ایشان با توجه به این پیوندها، 18 تحلیل ارائه میکند، برای روشن شدن پاسخ سۆال، به چند نمونه از تحلیلهای این کتاب اشاره میشود:
1ـ عاشورا؛ پشتوانه فرهنگی انتظار: فرهنگ عاشورا، زمینه فرهنگ انتظار را میسازد، انتظار، ادامه عاشورا و چشم به راه حسین دیگری است. رجعت امام حسین(علیه السلام) هم یعنی ظهور پشتوانه نهضت مهدوی.
2ـ اشتراک اهداف: هدف امام حسین(علیه السلام) نجات انسانها از گمراهی و نادانی بود، امام مهدی(عج) هم انسانها را از گمراهی و نادانی نجات میدهد، بنابراین یکی از حکمتهای رجعت امام حسین(علیه السلام) همین مسئله است، امام مهدی(عج) زمینه را برای تبلور اهداف قیام عاشورا و هدف نهضت حسینی مهیا میکند و رجعت امام حسین(علیه السلام) حرکت در راستای هدف کربلاست.
3ـ الهامپذیری هر دو فرهنگ: فرهنگ حسینی (قیام و شهادت) و فرهنگ مهدوی (انتظار) در روز ظهور و با رجعت امام حسین(علیه السلام) به هم میپیوندند، بذری که امام حسین(علیه السلام) در کربلا کاشت و دیگر امامان آن را بارور کردند و امام مهدی(عج) در دوران غیبت به حراست آن همت گماشت، روز ظهور شکوفا میشود و رجعت امام حسین(علیه السلام) یعنی برافراشتن شکوه ثمرات درخت بارور و تنومند اسلام.
دنیاخواهی و اسیر دنیا بودن یکی از عوامل جداکننده حقیقت طلبان از باطل جویان است. از آنجا که حکومت حضرت مهدی(عج) عالم گیر است و منفعت طلبان به عدالت سوق داده می شوند و بر آمال دنیا خواهی شان تازیانه عدالت و حقیقت نواخته خواهد شد؛ بنابراین بیشترین مخالفت ها از سوی دنیاطلبان و دنیاخواهانی است که در هراس از دست دادن آن یا به شوق و عشق زیاده خواهی آنند. پس مبارزه شان جدی تر و کراهت و ناپسندی شان از آن حادثه و از آن واقعه، بیشتر و جدی تر است.
عدم فهم جایگاه امام و ولایت
این افراد که دلبسته دنیایند و برای رسیدن به آن همواره در تلاش و کوشش، نسبت به جایگاه امام و ولایت نه تنها هیچ شناختی ندارند؛ بلکه از درک و فهم آن نیز عاجزند. در زیارت حضرت امیر(علیه السلام) می خوانیم: "خدایا شکرت که مرا بر این زیارت موفق ساختی ... در حالی که اهل دنیا و آنانی که آیات خدا را به تمسخر گرفته و فریفته دنیا شدند، از زیارت او سر باز زدند. شکر تو را که مرا معرفتی دادی که اهل دنیا جاهل آنند و به دیگران روی آوردند."(1)
ترجیح دنیا به آخرت
خداوند از این ویژگی آنان چنین سخن می گوید: "ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ"؛ این به خاطر آن است که زندگی دنیا(و پست را) بر آخرت ترجیح دادند و خداوند افراد بی ایمان (لجوج) را هدایت نمی کند."(2)
کفر به آیات الهی
در آیه دیگری درباره این ویژگی آنان می خوانیم: "(در آن روز به آن ها می گوید:) ای گروه جن و انس! آیا رسولانی از شما به سوی شما نیامدند که آیات مرا برایتان بازگو می کردند و شما را از ملاقات چنین روزی بیم می دادند؟ آن ها می گویند: "بر ضد خودمان گواهی می دهیم، (آری) ما بد کردیم" و زندگی (پر زرق و برق) دنیا آن ها را فریب داد و به زیان خود گواهی میدهند که کافر بودند."(3)
فریفته دنیا شدن
از دیگر ویژگی های آنان این است که دنیا آن ها را فریفته و اسیر خود کرده است: "همان ها که دین و آیین خود را سرگرمی و بازیچه گرفتند و زندگی دنیا آنان را مغرور ساخت. امروز ما آن ها را فراموش می کنیم، همان گونه که لقای چنین روزی را فراموش کردند و آیات ما را انکار نمودند."(4)
این افراد که خود را برتر از دیگران و به خصوص مۆمنان می پندارند، همواره به تمسخر آنان می پردازند. قرآن در این باره می فرماید: "زندگی دنیا برای کافران زینت داده شده است، از این رو افراد باایمان را (که گاهی دستشان تهی است) مسخره می کنند، درحالی که پرهیزگاران در قیامت، بالاتر از آنان هستند (چرا که ارزش های حقیقی در آنجا آشکار می شود و صورت عینی به خود می گیرد) و خداوند هرکس را بخواهد، بدون حساب روزی می دهد
دل بسته دنیا و ماندن در آن
آیه دیگری از این صفت آنان چنین نام برده است: "و آن ها را حریص ترین مردم ـ حتی حریص تر از مشرکان ـ بر زندگی (این دنیا و اندوختن ثروت) خواهی یافت (تا آنجا) که هر یک از آن ها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود؛ درحالی که این عمر طولانی او را از کیفر (الهی) باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آن ها بیناست."(5)
سستی و تنبلی
نیم نگاهی به این آیه شریفه که می فرماید: "ای کسانی که ایمان آورده اید، چرا هنگامی که به شما گفته می شود: "به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید" بر زمین سنگینی می کنید (و سستی به خرج می دهید)؟ آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شده اید؟ با اینکه متاع زندگی دنیا در برابر آخرت، جز اندکی نیست"(6) بیانگر آن است که این افراد در امور معنوی و تکالیف خود سست و کسل اند؛ زیرا تمام همت و عشق شان رسیدن بیشتر به دنیاست.
تمسخر مۆمنین
این افراد که خود را برتر از دیگران و به خصوص مۆمنان می پندارند، همواره به تمسخر آنان می پردازند. قرآن در این باره میفرماید: "زندگی دنیا برای کافران زینت داده شده است، از این رو افراد باایمان را (که گاهی دستشان تهی است) مسخره می کنند، در حالی که پرهیزگاران در قیامت، بالاتر از آنان هستند (چرا که ارزش های حقیقی در آنجا آشکار میشود و صورت عینی به خود می گیرد) و خداوند هر کس را بخواهد، بدون حساب روزی می دهد."(7)
رویگردانی از راه خدا و تحریف
از آنجا که افق دید دلبستگان دنیا تنها همین دنیای فانی را می بیند، می کوشند که دیگران را نیز با خود همسو کنند و آن ها را از انجام تکالیف خود باز دارند تا بیشتر از دنیا بهره گیرند یا آنان را بیشتر استثمار کنند. قرآن در توصیف آنان می فرماید: "همان ها که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند و (مردم را) از راه خدا باز می دارند و می خواهند راه حق را منحرف سازند، آن ها در گمراهی دوری هستند."(8)
متظاهر به انتظار امام
امام صادق(علیه السلام) در سخنی حال و روز این افراد متظاهر کوفی صفت را این گونه بیان می کند: "مردم درباره ما سه گروهند: گروهی ما را دوست دارند، سخن ما را می گویند و منتظر فرج ما هستند، ولی عمل ما را انجام نمی دهند؛ اینان اهل دوزخند. گروه دوم نیز ما را دوست دارند، سخن ما را می گویند، منتظر فرج ما هم هستند، عمل ما را انجام می دهند، اما برای رسیدن به دنیا و دریدن مردمان. اینان نیز جایگاهشان دوزخ است و گروه سوم ما را دوست دارند، سخن ما را گفته، منتظر فرج ما هستند و عمل میکنند (برای خدا) اینان از ما و ما از آنانیم."(9)
از دیگر صفات و ویژگی های آنان می توان به مواردی همچون عدم یاری راه حق، عدم ادای حقوق الهی چون زکات و خمس، عدم زمینه سازی همراهی و یاری بیشتر افراد به خاطر ثروت اندوزی شان، عدم اطاعت و همراهی و گاه نفرت از نواب عام امام نیز همراهی با دشمنان دین و ولایت نام برد.
ای کسانی که ایمان آورده اید، چرا هنگامی که به شما گفته می شود: "به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید" بر زمین سنگینی می کنید (و سستی به خرج می دهید)؟ آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شده اید؟ با اینکه متاع زندگی دنیا در برابر آخرت، جز اندکی نیست.
پذیرفتن دیگران به جای ائمه(علیه السلام)
امام حسن مجتبی(علیه السلام) در پاسخ حسن بصری که در نامه ای به حضرت از حیرت و سردرگمی امت نوشته و از حضرت خواسته بود به او آنچه از خدا آموخته، بیاموزد؛ نوشت: "بله چنان که نوشتی ما اهل بیتیم. نزد خدا و پیامبر(ص)، اما پیش تو و اصحابت. اگر چنان که گفتی بود، دیگران را بر ما مقدم نمی داشتید. به جانم سوگند خداوند شما را در قرآن چنین مثال زده: "أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنی بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ" ؛ "این درباره شما و اصحاب توست".(10)
از دیگر ویژگی های آنان این است که دنیا آن ها را فریفته و اسیر خود کرده است: "همان ها که دین و آیین خود را سرگرمی و بازیچه گرفتند و زندگی دنیا آنان را مغرور ساخت. امروز ما آن ها را فراموش می کنیم، همان گونه که لقای چنین روزی را فراموش کردند و آیات ما را انکار نمودند
انکار ولایت
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه "فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ"؛ "امروز ما آن ها را فراموش می کنیم، همان گونه که لقای چنین روزی را فراموش کردند و آیات ما را انکار نمودند"(11) به شیوه مبارزاتی این افراد اشاره کرده و به جابر فرمود: "قسم به خدا آیات ما را انکار کردند. ای جابر! چه می گویی درباره آنانی که سنت و راه ما را نابود کرده و دشمنان ما را اطاعت نموده و حرمت ما را هتک کردند. به ما ظلم روا داشته و حق ما را غصب نمودند. سنت و روش ظالمان را به پا داشته و راه و مسیر فاسقان را پیمودند."(12)
رویارویی و مبارزه با امام
در احادیث کربلا افرادی چون شبث بن ربعی، حماد بن ابجر، یزید بن حارث، قیس بن الاشعث، عمرو بن حجاج زیدی و ... تمام گفته ها و نوشته های خود برای امام و عهد و سوگندها را فراموش کرده و در مقابل سخن و احتجاج امام حسین علیهالسلام نامه را انکار کردند. اینان به خیال پست و مقام و مسئولیت آمده بودند؛ بنابراین به خیل نامه نگاران پیوستند و روزی با آمدن ابن زیاد، از این فرقه برون آمده و خرقه و لباس جنگ با امام حسین(علیه السلام) را به تن کردند. اینان بندگان دنیا بودند و هر کس که ذره ای از آن را داشت یا به آن ها وعده آن را می داد، بندگی می نمودند.
یاری نکردن و سستی در کارها
خداوند در قرآن می فرماید: "یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ أَ رَضیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ قَلیلٌ"؛ "ای کسانی که ایمان آورده اید، چرا هنگامی که به شما گفته می شود: "به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید" بر زمین سنگینی می کنید (و سستی به خرج میدهید)؟ آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شده اید؟ با اینکه متاع زندگی دنیا در برابر آخرت، جز اندکی نیست."(13)
پی نوشت ها :
1. بحارالانوار، ج97، ص336.
2. نحل، 107.
3. انعام،130.
4. اعراف، 51.
5. بقره، 96.
6. توبه، 38.
7. بقره، 212.
8. ابراهیم، 3.
9. تحفالعقول، ص513.
10. بحارالأنوار، ج10، ص136 .
11. اعراف، 51.
12. بحارالأنوار، ج26، ص12 .
13. توبه، 38.
هوا به شدت گرم شد. صحرای سوزان حجاز، زیر تابش آفتاب، بوی تفتیدگی می داد. همه جا خشک و داغ بود.
مرد بیچاره از قافله عقب مانده و راه را گم کرده است. او انسانی شایسته و از شیعیان پاکدلی است که دیارش را به قصد انجام حج، پشت سر گذاشته و آهنگ مکه نموده است. اما میان بیابان ماند و سرگردان شد.
از بس این طرف و آن طرف دوید، خسته شد و از پای افتاد. از بس این و آن سو نگاه کرد و به امید نجات، به هر جانب چشم دوخت دیدگانش بی رمق شد و از کار افتاد.
زبانش از تشنگی خشک گردید. جگرش از عطش می سوخت. جز حرارت خورشید، بیابان بی رحم، فرسودگی شدید، چیزی نمی دید و غیر از رنج طاقت فرسا، زانوهای لرزان، چشم های بی فروغ، دهان خشک و قلبی ناامید، چیزی در خود نمی یافت.
فقط عطش را می دید که هر لحظه بیشتر می شد تا او را از پای درآورد و مرگ را می یافت که دهان باز کرده بود تا وی را ببلعد.
سرانجام زار و بی رمق بر زمین افتاد و در آستانه ی نابودی قرار گرفت. پلکهایش روی هم نشست و می رفت تا با آخرین نفس، روحش از تن پرواز کند و جان به جان آفرین تسلیم نماید.
در همین لحظه ی حساس، صدای شیهه ی اسبی در فضای ساکت صحرا طنین انداخت و گوش های او را نوازش داد.
قلبش تکانی خورد و به هیجان آمد، دیدگانش فروغ تازه یی یافت و به آرامی باز شد. وقتی نگاه کرد، چشمش به جوانی افتاد با چهره ئی جذاب و دلربا و عطری خوشبو و دلپذیر که بر اسبی خاکستری رنگ نشسته و از رخسار تابناک و عطر وجودش، عظمت و شکوه وصف ناپذیری جلوه گر شده است.
او که بود؟ در این بیابان خشک و سوزان چه می کرد؟! از کجا پیدا شد و چه منظوری داشت؟!
آیا برای نجات این مرد آمده بود؟ آیا می خواست این انسان درمانده و راه گم کرده را از مرگ برهاند و به قافله برساند؟
دنباله ی این داستان را از زبان خود آن مرد بشنوید:
جوان اسب سوار جلو آمد. آب گوارایی به کامم ریخت که از برف، خنک تر و از عسل، شیرین تر مینمود. او مرا از مرگ حتمی نجات داد.
پرسیدم: سرورم، شما کیستید که نسبت به من چنین لطفی نموده و مورد احسان و محبتم قرار داده اید؟
فرمود: من حجت خدا بر بندگانش هستم، من بقیة الله در زمینش هستم. من همان موعودی هستم که زمین را سرشار از عدالت و انصاف سازم چنانکه مالامال از ظلم و ستم شده باشد. من فرزند حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین، پسر امیر مومنان علی بن ابی طالب علیهم السلام هستم.
سپس به من فرمان داد و گفت: چشم هایت را ببند.
من به امر آن حضرت دیدگانم را فرو بستم. هنوز لحظه ای نگذشته بود که دستور داد: چشم هایت را باز کن.
من بی درنگ دیدگانم را گشودم. وقتی نگاه کردم ناگهان خود را جلوی قافله یافتم و دیدم پیشاپیش کاروان قرار دارم، اما همین که روی از قافله برگرداندم تا امام زمان حضرت بقیة الله علیه السلام را بنگرم، متوجه شدم غایب گردیده و از نظرم ناپدید شده است. درودهای خدا بر او.
این ماجرا در کتاب «کفایة المهتدی»، از کتاب «غیبت» حسن بن حمزه ی علوی که از دانشمندان نامدار شیعه و بزرگان فقه و حدیث در قرن چهارم هجری است گزارش شده و در کتاب «النجم الثاقب»، ثبت گردیده است.
گرچه لبه ی تیز سخن در این گفتار، پیرامون معرفت و شناخت قرار گرفت و بر محور عقیده و باور چرخید، اما این نکته شایان توجه است که اعتقاد، جدای از عمل نیست و معرفت، خواه ناخواه بر اندیشه و رفتار آدمی تاثیر فراوان می نهد.
به دیگر بیان، شناختن پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، به عنوان پیشوایان برگزیده ی الهی و صاحبان دانش و توانائی آسمانی، علاوه بر آنکه خود، هدف است و موضوعیت دارد، راه تربیت و تزکیه هم هست و طریق نیل به افکار و اعمال شایسته نیز می باشد. یعنی همین اعتقاد، خود از تکالیف قلبی و واجبات قطعی است که کلید رستگاری آخرت و رهائی نهائی از دوزخ بوده، بدون باور داشتن امامت و مقام ولایت آنان، بهشت بر هیچکس گشوده نمی شود و هیچ یک از منکرینشان از خشم خدا و عذاب جهنم ایمن نمی ماند، و در عین حال که خود، تکلیف مستقل قلبی است، زمینه ساز حرکت در جهت پرورش صفات انسانی و کمالات روحی بوده و عامل بازدارنده از گناهان و زشتی ها نیز می باشد.
بنابراین معرفت به امام زمان علیه السلام و اعتقاد به علم و قدرت وهبی و مقام ولایت او، هم باور حقی محسوب می شود که رمز خوشبختی جاودان است، هم آثار روانی و عملی دارد که خودسازی معنوی و پاکی روح می آورد.
کارت دعوت به عروسی برای امام زمان(عج)
یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند.
هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند.
لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود...
اگر در عشق به قرآن و عترت صادق هستید، برنامه های عروسی تان را تغییر دهید و اگر كسی مخالفت كرد، با ادب و مهربانی محكم جلوی او بایستید و بگویید:
«هركس از چیزی لذت می برد، ماهم از قرآن و مدح اهل بیت علیهم السلام لذت می بریم و شاد می شویم و می خواهیم عروسی خودمان را با اذكار معنوی برگزار كنیم و از این لذائذ شادی ها در شب عروسی بی بهره نمانیم.»
آن وقت یكی از كارت های دعوت چنین عروسی را خطاب به آقا امام زمان(علیه السلام)بنویسید و بگویید: « آقا ما آدرسی نداشتیم كه این كارت را برایتان ارسال كنیم، ولی دوست داریم شما هم تشریف بیاورید.»
بعد هم كارت دعوت را به عنوان یادگاری پیش خودتان نگه دارید.
مطمئن باشید این اظهار ارادت شما به ساحت مقدس ولی الله الاعظم بی جواب نخواهد ماند.
برای عروس بسیارمهم بود كه چه كسانی حتما در عروسی اش باشند.
از اینكه داییش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخور بود...
کاش می آمد ...
خیلی از كارت ها مخصوص بودند.
مثلا فلان دوست و فلان فامیل
فلان مدیر ...
خود و همسرش کارتها را می بردند
و سفارش هم میكردند كه حتما تشریف بیاورید
خوشحال میشویم
اگر نیایید دلخور میشوم.
دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد. همه باشند و
حسابی خوش بگذرانند.
همه چیز هم تدارک دیده بود.
آهنگ – گروههای ارکست – و بسیاری چیزها و افراد و وسایل دیگر
آنها حتما باید باشند، بدون آنها که خوش نمی گذرد.
بهترین تالار شهر را آذین بسته بودند
چند تا از دوستانشان که خوب میرقصند هم
حتما باید باشند تا مجلس گرم شود.
آخر شوخی نبود که- شب عروسی بود...
همان شبی که هزار شب نمیشود.
همان شبی که همه به هم محرمند.
همان شبی که وقتی عروس بله میگوید
به تمام مردان شهر محرم میشود
این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم...
همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست.
اما نه یادم آمد.
این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید.
همان شبی که حتی داماد هم آرایش میکند.
همه و همه آمدند
حتی دایی که مسافرت بود همه بودند ...
اما .....................
اما کاش امام زمان "عج" هم حضور داشتند.
حق پدری دارد بر ما...
مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عروس برایشان كارت دعوت نفرستاده بود،
اما آقا آمده بودند.
اما متاسفانه
به تالار كه رسیدند سر در تالار نوشته بود:
(ورود امام زمان"عج" اكیدا ممنوع!)
آقا دورترها ایستادند و فرمودند: دخترم عروسیت مبارک!
ولی ای كاش كاری میكردی تا من هم می توانستم بیایم ....
مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید.
(آخر امامان پدر معنوی ما هستند)
دخترم من آمدم اما ...
گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت
و برای خوشبختی دختر دعا کرد....
یا صاحب الزمان شرمنده ایم ...
در آیین هندو كتب مختلفی به چشم میخورد كه ظهور منجی را بشارت داده است و حتی باید ذكر كرد كه بعضی از نشانههایی كه این كتب میدهند، با همان نشانه هایی که برخی از ادیان ابراهیمی درباره ظهور منجی ذکر می کنند،تا حدودی منطبق است .
در این نوشتار برآنیم تا ماهیت حقیقی کلکی و مختصات پادشاهی وی درآخرالزمان را در کتب مقدس هندویان بررسی نموده، و توضیح دهیم .
1) مردم هند وكیش و همه كسانی كه به آئین هندو معتقدند، بر اساس متون کهن دینی خود، منتظر ظهور منجی آخرالزمان میباشند آنها معتقدند که ظهور مظهر آخر ویشنو به تمامی نابسامانیهای جهان پایان داده و دنیا را از هرگونه آلودگی پاک می سازد، که در نتیجه آن صلح و آرامش و پاکی، تمام جهان را فرا می گیرد یکی از کتابهای مقدس هندویان اوپانیشاد(به معناى کتاب نزدیك نشستن) می باشد، این نام به كنایه از آشنایی با اسرار و رموز دین بر این کتاب نهاده شده که برای نخستین بار، ترجمه این اثر در سال 1067 ه .ق . به زبان فارسى برگردانده شد و با عنوان «سر اکبر» در اختیار فارسی زبانان قرار گرفت. اوپانیشاد به نام ودانتا (Vedanta) به معناى پایان وداها (ادعیه و آئینهای هندو) نیز خوانده مى شود. این كتاب بطون وداها را مى شكافد و توجه مردم را از آداب و رسوم ظاهرى به اسرار درونى و مفاهیم باطنى جلب مى كند. بخشهایی از این کتاب به پیشگوئی هایی از آخرالزمان و ظهور منجی اختصاص یافته است. بر این اساس: «کلکی، آخرین مظهر ویشنو، در زمان انقضای كلی یا به پایان رسیدن عصرآهن، به صورت جنگجویی سوار بر اسب سفیدی که شمشیر برهنه درخشانی به صورت ستاره دنبالهدار در دست دارد، ظاهر میشود، ظهور وی آغازگر نبردی است که شریران را تماماً هلاك ساخته خلقتی دوباره را شروع نموده و پاكی را دوباره به جهان باز خواهد گرداند. بر این اساس دوران دنیا به پادشاه عادلی در آخرالزمان كه پیشوای ملائكه و پریان و آدمیان باشد، تمام می شود ».(1). در نتیجه در روزهای واپسین تاریخ، پادشاه عادلی كه پیشوای ملائكه ،جنیان و آدمیان باشد، حکومت مطلق زمین را در دست گرفته و صلح و عدالت را در همه جای زمین می گستراند.
2) از دیگر کتب مقدس هندویان کتاب «دید» است که هندویان آنرا در زمره کتابهای مقدس خویش بر می شمرند.، این کتاب با عنوان منصور، از منجی آخرالزمان حکایت شده است: «پس از خرابی دنیا پادشاهی در آخرالزمان پیدا شود كه پیشوای خلائق باشد و نام او«منصور» باشد تمام عالم را بگیرد و به دین خود درآورد و همه كس را از مومن و كافر بشناسد و هر چه از خدا خواهد سرآید». (2)
از این رو می توان گفت که این مطالب اشاره به نقاط مشترکی میان ادیان ابراهیمی و این مکتب دارد، و آن نكات عبارتند از:
الف: خرابی دنیا قبل از ظهور حضرت در آخرالزمان.
ب: تمام مردم را میشناسد یعنی به واقع آنها آگاهی دارد، میداند مۆمن كدام است و كافر كدام است، وبه ظاهر افراد نمینگرد.
ج: منجی از مقربین بوده و مستجاب الدعوه میباشد.
3) «شاكمونی» ، كه از اعظم کتب هندویان بوده و بنا به عقیده برخی از آنها، وی پیامبر و صاحب كتاب آسمانی است، او در کتاب خویش، ظهور منجی موعود را موجب وحدت دیانت، و حکومتی فراگیر و یکپارچه در جهان دانسته است.
چنانکه وی می گوید:« در پادشاهی دنیا به دوست فرزند سید خلایق دو جهان«كشن» (3)بزرگوار تمام شود، وی كسی باشد كه بر كوههای مشرق و مغرب دنیا حكم براند و فرمان دهد و بر ابرها سوار شود و فرشتگان كاركنان او باشند، جن و انس در خدمت او شوند و از «سودان» كه زیر خط استوا است تا سرزمین«تسعین» كه زیر قطب شمالی است، و ماورای بحار را صاحب شود و دین خداوند گردد و نام او ایستاده باشد و خداشناس باشد». (4)
4) از دیگر کتابهای به جای مانده از آئین هندو کتاب «روشن جوك» چنین آمده است: «سرانجام دنیا به كسی برگردد كه خدا را دوست دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او فرخنده و خجسته باشد.»(5)
5) در كتاب «باسك» نیز به این مهم تاکید شده که میراث آینده زمین، حکومتی است که منجی با ظهور خود، آغازگر این حاکمیت در تمام عرصه زمین است «همه آن دور دنیا تمام شود و به پادشاهی عادلی در آخرالزمان كه پیشوای ملائكه و پریان و آدمیان باشد و حق و راستی با او باشد و آنچه در دریا و زمینها و كوهها پنهان باشد، همه را به دست آورد و از آسمانها و زمین و آنچه باشد خبر دهد و از او بزرگتر كسی به دنیا نیاید...». (6)
6): وقتی در برخی از کتابهای مکتب هندو، نشانه های منجی را با باورهای منجی گرایانه اسلامی، به صورت تطبیقی مقایسه می کنیم، در می یابیم؛ که شاخصه های منجی گرایی در آئین هندو، با اوصافی از این دست که در متون اسلامی آمده است، بسیار همخوانی و شباهت دارد مثلا در كتاب «پاتیكل» كه در نزد بزرگان هندو به عنوان كتاب آسمانی است، آمده است:
«چون مدت زمان تمام شود، دنیای كهنه، نو شود و زنده گردد و صاحب ملك تازه پیدا شود از فرزندان دو پیشوای جهان یكی ناموس آخرالزمان و دیگری صدیق اكبر، یعنی وصی بزرگ وی كه «پشن»(7) نام دارد و نام آن صاحب ملك تازه راهنما است، به حق پادشاه شود و خلیفه رام (خدا) باشد و حكم براند و او را معجزه بسیار باشد و هر كه پناه به او برد و دین پدران او اختیار كند سرخ رو باشد در نزد رام... ». (8)
مطالبی كه در اینجا ذكر شده است عبارت از:
الف: آمدن صاحب ملك تازه بعد از كهنه شدن دنیا. که از آن در شیعه با عبارت صاحب الزمان(عج) یاد می شود.
ب: ناموس آخرالزمان را می توان اشاره به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) ، و عبارت (پشن) وصی بزرگ را می توان به امیرمومنان علی (علیه السلام) تاویل نمود .
ج: فرزند دو پیشوای بزرگ را نیز می توان به این تاویل نمود که وجود مقدس منجی فرزند دو بزرگوار (پیامبرگرامی اسلام و حضرت علی(علیه السلام) ) می باشد.
د: اسامی حضرت غیر از صاحبالزمان(صاحب ملك تازه) مهدی ـ هادی و قائم بالحق میباشد و خلیفه الله است.
ه: اطاعت او و اختیار دین پدرانش سرخ روی بودن نزد خدا را به دنبال دارد.
و: آخرین حاكم و پادشاه در دنیا میباشد و بعد از ایشان دنیا تمام میشود. و بر جهان تسلط پیدا میكند و باطل را از بین می برد.
ز: این شباهت روایت درباره منجی ممکن است به دلیل ورود اسلام در سرزمین هند بوده باشد، چرا که ادبیات غنی اسلامی با ورود به هر سرزمینی تاثیر مستقیم بر بافت اعتقادی و باورهای مردم داشته و برخی از مکاتب لاجرم برای باقی ماندن مجبور به وام گیری مطالب بیشماری از ادبیات دینی اسلامی شدند. در نهایت آنچه که از بررسی و مطالعه متون کهن این مکتب به دست می آید اینست که مساله هزاره گرایی در این مکتب به نوعی نمود پیدا می کند که می تواند وام گیری این مفهوم از تفکرات مسیحی و یهودی باشد. از سویی دیگر آنچه در تفکر ظهور منجی در این مکتب جلب توجه می کند، مساله ظهور انسان کامل و تجلی جانشین خدا بر روی زمین است که در مراتب مختلف و در افراد متفاوت در هر عصری جلوه می کند، که این مطلب با توجه به تاویلاتی که در روایات و احادیث اسلامی مبنی بر مقام خلیفه اللهی انسان کامل و ظهور این مرتبه در مقام ولایت خاصه وجود دارد، بعید نیست برگرفته از آنچه اسلام و ادیان دیگر در مورد اهل بیت و مهدی موعود (عج) پیش گویی نموده اند، بوده باشد.
پی نوشتها:
1- ترجمه اوپانیشاد، ص737
2- خورشید مغرب،ص54.
3- كشن، در لغت هندی نام پیامبر اسلام است كه در بشارت فوق فرزند برومندش را به نام ایستاده (قائم)و خداشناس نامیده است.
4- ادیان و مهدویت، ص50
5- مهدی انقلاب بزرگ، ص68
6- حضرت مهدی(عج) در بشارتهای آسمانی، ص41.
7- پشن بنابر بررسیهای برخی از مورخین می تواند اشاره به وجود مقدس حضرت علی (ع) باشد.
8- حضرت مهدی(عج) در بشارتهای آسمانی، ص26
شب سه شنبه بود که بانو گرفتار سردرد شد. او ملکه نام داشت، فرزند عبدالرحمن و همسر مردی به اسم امین بود. آنها در نجف زندگی می کردند و عامی مذهب بودند. یعنی حضرت علی علیه السلام را خلیفه ی چهارم پنداشته و از مذهب حق که تشیع است و بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله، امیر المومنین و یازده فرزند معصومش را امامان برگزیده ی الهی و جانشینان راستین پیامبر می داند، منحرف بودند.
سردرد ملکه خانم شدید شد. هر چه از شب می گذشت بر شدتش افزون می گشت. ملکه آن شب را با درد و رنج سپری کرد و ناله زد و اشک ریخت.
بالاخره صبح شد. اشعه ی خورشید تاریکی شب را درید و صفحه ی زمین را روشن ساخت. اما بانو هر دو چشمش را از دست داد و بر اثر یک بیماری موموز به کلی نابینا شد.
ملکه خانم سخت متاثر گردید، دیگر هیچ چیز را نمی دید. از غم کوری سردرد را فراموش کرد و نمی دانست آیا دیدگانش قابل معالجه است و درمان می پذیرد یا خیر؟
سید محمد سعید افندی که خود از اساتید و سخنوران عامه در نجف به شمار می رفت و در مدرسه ئی نزدیک باب وادی السلام تدریس می نمود، گوید: شوهر این زن، ملا امین در کتابخانه ی حمیدی با من همکاری داشت. او روز سه شنبه نزد من آمد و با افسردگی و پریشانی حادثه ی نابینا شدن همسرش را برایم شرح داد و گفت: دیشب بعد از یک سردرد شدید و طولانی هر دو چشم ملکه کور شده و هیچکس و هیچ چیز را نمی بیند.
من از این پیش آمد اظهار تاثر کردم و گفتم: اگر می خواهی همسرت شفا پیدا کند و بینائی اش را باز یابد، امشب او را حرم مطهر مرتضی علی علیه السلام ببر و به حضرتش توسل جسته، شفای وی را طلب کن و آن بزرگوار را در درگاه الهی واسطه قرار بده شاید خداوند به برکت امیر المومنین علیه السلام شفایش بخشد.
شب چهارشنبه فرا رسید. ملکه همچنان دردمند و مضطرب است با آنکه می خواستند او را به حرم شریف مولا برده و متوسل شوند، اما از شدت درد و ناراحتی چنان بی تاب و ناآرام بود که از تشرف و زیارت منصرف گردیدند.
پاسی از شب گذشت، هنوز زن بیچاره ناله می کرد و درد می کشید. بی قراری او آرامش دیگران را نیز بر هم زد. همه متاثر و ناراحت بودند.
اواخر شب اندکی آرام گرفت و ساعتی به خواب رفت. اما چیزی نگذشت که از خواب پرید و اظهار خرسندی نمود. خواب عجیبی دیده بود. او با خوشحالی و انبساط خاطر رویای نوید بخش و اعجاز آمیزش را تعریف کرد و گفت:
در خواب دیدم شوهرم با خانمی به نام زینب، مرا برای رفتن به حرم حضرت امیر علیه السلام و زیارت مرقد مطهر آن بزرگوار کمک نمودند. همراه آندو حرکت کردم تا مشرف شوم و توسل جویم. در راه، مسجد بزرگ و با عظمتی دیدیم که مملو از جمعیت بود. تصمیم گرفتیم به آن مسجد برویم و ببینیم چه خبر است.
وقتی وارد مسجد شدم صدای مردی را شنیدم که از میان انبوه جمعیت مرا شناخت و خطاب به من فرمود: ای زنی که هر دو چشمت را از دست داده ای، نترس و نگران نباش، ان شاء الله هر دو دیده ات شفا می یابد.
من که نابینا بودم و هیچکس را نمی دیدم بعد از شنیدن این صدا پرسیدم: شما کیستید؟ خدا در وجودتان برکت افزاید.
ایشان فرمودند: «انا المهدی».
من صاحب الزمان، مهدی هستم.
ملکه رویای مسرت بخش خود را بدینگونه شرح داد و گفت:
در این هنگام با خوشحالی از خواب پریدم و احساس کردم نشاط روحی و لذت خاصی وجودم را فراگرفته است.
سپس بی صبرانه در انتظار طلوع صبح نشست تا برای زیارت و توسل شرفیاب شود.
خورشید بامداد چهارشنبه از افق سرزد و برای آن بانوی دردمند و نابینا گرمی شادی آفرین و نشاط انگیزی به ارمغان آورد.
آن روز سوم ماه ربیع الاول سال یکهزار و سیصد و هفده هجری بود که ملکه با شوهرش همراه عده ی زیادی از زنان به راه افتادند.
اما قبل از زیارت مرقد امیر مومنان علیه السلام به طرف خارج شهر حرکت کردند تا به جایگاهی که «مقام حضرت مهدی علیه السلام» گفته می شود مشرف شوند و توسل جویند.
آنها دسته جمعی شهر را پشت سر نهادند و راهی مقام حضرت صاحب الزمان علیه السلام شدند. این مقام که داخل وادی السلام می باشد و بیرون نجف قرار گرفته دارای یک صحن و گنبد است و در آن محرابی است که به حضرت مهدی علیه السلام منسوب می باشد.
وقتی به مقام رسیدند، ملکه به تنهائی وارد شد. میان محراب نشست و با حال عجیبی به توسل و دعا پرداخت. او سخت منقلب بود، از سوز دل ناله می زد، مثل ابر بهار اشک می ریخت، با صدای بلند گریه می کرد، آنقدر گریست و زاری نمود که بی حال بر زمین افتاد و از هوش رفت.
زنان همراهش که از دور مراقب وی بودند و وضعش را نظاره می کردند، دورش را گرفتند و منتظر ماندند تا به حال طبیعی برگردد.
ناگهان ملکه به هوش آمد و اطرافش را نگریست. او شفا یافته بود و همه جا را می دید. زن های عرب با مشاهده ی این کرامت هلهله کنان، غریو شادی برآوردند و مژده افشانی نمودند.
ملکه گفت: وقتی از حال رفتم و بی هوش افتادم دو مرد بزرگوار را دیدم که نزد من آمدند. یکی از آندو سن بیشتری داشت.
آن آقائی که سنش زیادتر بود جلو قرار داشت و آن دیگری که جوان بود پشت سر او ایستاده بود. او که سن بیشتری داشت رو به من نمود و فرمود: نترس، بیم نداشته باش.
از ایشان پرسیدم: شما کیستید؟
فرمودند: من علی بن ابی طالب هستم و این شخصی که پشت سرم ایستاده، فرزندم مهدی است.
سپس حضرت علی علیه السلام بانوئی را که آنجا نشسته بود به نام خواندند و فرمودند: ای خدیجه برخیز و دستت را بر دو چشم این زن بیچاره بکش.
آن بانو فرمان امام را امتثال کرد و بی درنگ برخاست. نزد من آمد، دستش را روی دیدگانم کشید که ناگهان به هوش آمدم و حال طبیعی ام را بازیافتم.
وقتی به خود آمدم متوجه شدم شفا پیدا کرده ام و چنان دیدگانم پرنور و سالم گشته که از سابق بیناتر شده و همه جا را بهتر از اول می بینم. آنگاه دیدم زنها دورم را گرفته و هلهله کنان، فریاد شادی سر داده اند.
ملکه شفا یافت. او با توسل به امام عصر از درد جانکاه و کوری رنج آور نجات پیدا کرد و مورد لطف حضرت بقیة الله علیه السلام قرار گرفت.
پس از ظهور این کرامت، ملکه با شوهر و زنان همراهش در حالیکه آهنگ درود بر محمد و آل محمد سر می دادند، رهسپار نجف شدند تا تربت پاک و مرقد تابناک امیر مومنان علیه السلام را زیارت کنند.
آنها در حالیکه صدایشان را به صلوات بلند نموده و خوشحال و مسرور بر پیامبر و آل رسول الله درود می فرستادند وارد حرم مطهر شدند و به زیارت حضرتش مشرف گردیدند.
این کرامت که در جلد دوم کتاب «عبقری الحسان» نیز نوشته شده نشانگر آن است که هرگاه درمانده ای به اهل بیت روآورد و از امام زمان حاجت بخواهد، این بزرگواران با مهر و عطوفتی که نمایانگر رحمانیت خداوند است به یاری اش شتافته و با قدرتی که از جانب خدا به آنان موهبت گردیده خواسته اش را برآورده می سازند.
وقتی حضرت بقیة الله علیه السلام نسبت به یک زن غیر شیعه چنان کرامت روا داشته و امیر مومنان علیه السلام یک فرد عامی مسلک را چنین شفا بخشند، مسلم است نسبت به شیعیان و پیروانشان لطف بیشتری داشته و هرگز آنان را محروم نمی سازند.
رجعت ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ از امور قطعی و یقینی است اما در مورد كیفیت رجعت و نحوه حكومت آنها اطلاعات آنچنانه ای در دست نیست فقط در مورد حضرت امام حسین ـ علیه السلام ـ وارد شده كه به اندازه ای پادشاهی خواهند كرد كه از پیری موی ابروهایش بر روی چشمانش آویخته شود.
رجعت در اصطلاح علم کلام و در عقیده شیعیان عبارت است از اینکه خداوند گروهی از مردگان را در هنگام ظهور امام مهدی علیه السلام به همان صورتی که قبلا در دنیا بودهاند به دنیا بر میگرداند، گروهی را عزیز و گروهی را ذلیل میکند و اهل حق را بر اهل باطل غلبه داده، داد مظلومان را از ستمگران میگیرد. (بحارالانوار/ ج 53 ص 42) شیعیان معتقدند انسانهای بسیار نیکو و انسانهای بسیار پلید در آخرالزمان و پس از ظهور مهدی به اذن خداوند به دنیا باز میگردند.
در حدیثی از علی چنین آمدهاست: «رجعت علم خاص و ویژهای است که اکثر مردم قدرت درک و تحمل آن را ندارند.» (بحار الانوار جلد 53 ص 74)
همچنین در حدیث دیگری چنین آمدهاست: «رجعت تجلی قدرت خداوند است، پس آن را انکار نکنید.»
به اعتقاد شیخ مفید"امامیه اتفاق کردهاند که بازگشت بسیاری از مردهها به دنیا قطعی است".
«کسی که به رجعت ما ایمان نداشته باشد از ما نیست».
طبرسی و حرّ عاملی و ابن المظفّر و غیره گفتهاند: «اعتقاد به رجعت محل اجماع همه شیعیان است» و بلکه از ضروریات تشیع است.
همچنین به اعتقاد مجلسی: «همه پیامبرانی که خداوند آنان را مبعوث کرده به دنیا باز گردانده میشوند تا همراه علی بن ابی طالب بجنگد». (بحار الانوار 53 / 41)
درباره كیفیت رجعت ائمه و حكومت ایشان بحثهای تفصیلی در اخبار و روایات وارد نگردیده است. فقط آنچه قطعی است رجعت آنان می باشد و نیز وارد گردید كه نوزده سال بعد از قیام صاحب الامر رجعت ائمه با رجعت امام حسین ـ علیه السلام ـ شروع می شود و سپس حضرت علی ـ علیه السلام ـ می آیند آنگاه پیامبر اكرم ـ صلی اله علیه و آله و سلم ـ .
اما آیا همه معصومین در عصر امام زمان می آیند یا به ترتیب یكی یكی می آیند و از دنیا می روند قطعی نیست و درباره كیفیت حكومت ایشان نیز تفصیلاً بیان نشده است فقط از روایات می شود استفاده نمود كه ادامه همان حكومت امام عصر است فقط در یك روایات به كلیاتی از حكومت حضرت علی آمده است، در اینجا ابتداء نمونه هایی از این روایات را ذكر می كنیم آنگاه به جمع بندی آنها و نیز به نظر علامه مجلسی در این زمینه می پردازیم.
1- از امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ روایت شده است كه: بعد از گذشت نوزده سال از قیام امام عصر ـ عج الله تعالی فرجه الشریف ـ امام حسین ـ علیه السلام ـ بیرون خواهد آمد و به خونخواهی و انتقام خون خود و اصحابش می پردازد و دشمنانش را می كشد و اسیر می كند تا اینكه حضرت امیر مۆمنان ـ علیه السلام ـ بیرون خواهد آمد.
2- اولین كسی كه رجعت می نماید امام حسین است.
3- در حدیثی كه معروف به حدیث مفضل می باشد بعد از بیان اموری كه امام عصر در تثبیت حكومتش انجام می دهند می فرماید: پس حضرت امام حسین با یارانش و دوازده هزار صدیق ظاهر می شوند و رجعتی از این خوشتر نباشد، آنگاه صدیق اكبر امیر المۆمنین بیرون می آید سپس بیرون می آید سید اكبر محمد رسول اللَّه ـ صلی اله علیه و آله و سلم ـ با هر كه به ادیان آورده از مهاج رو انصار و هر كه در جنگهای ایشان به شهادت رسیده اند و....
4- درباره حكومت حضرت علی ـ علیه السلام ـ در روایتی چنین آمده است كه همه انبیاء و مۆمنین در حكومت او رجعت می كنند و پیامبر اكرم ـ صلی اله علیه و آله و سلم ـ پرچم حكومت را به دست حضرت علی ـ علیه السلام ـ می دهد و همه انبیاء و مۆمنین و خلایق تحت امر او در می آیند و او امیر همه می شود.
ملاحظه می فرمایید كه در این روایات فقط اشاره شده كه در عصر حكومت امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه الشریف ـ رجعت ائمه شروع می شود بنابراین می شود استفاده كرد كه حكومت آنها ادامه حكومت جهانی امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه الشریف ـ است. فقط در حكومت حضرت علی ـ علیه السلام ـ همه انبیاء و مۆمنان رجعت می كنند و تحت امر او قرار می گیرند.
شایسته می دانیم در اینجا نظر مرحوم علامه مجلسی را در این زمینه ذكر نماییم:
"خصوصیت این رجعت ها معلوم نیست كه آیا با ظهور امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه الشریف ـ رجعت آنان در یك زمان خواهد بود یا بعد خواهد بود و از بعضی احادیث ظاهر می شود كه به ترتیب زمان امامت رجعت خواهند كرد و شیخ حسن بن سلیمان قائل شده است به آنكه هر امامی زمان امامتی دارد و هر امامی زمان مهدی بودن دارد و حضرت صاحب الامر اول كه ظاهر می شود زمان امامت اوست و بعد از آباء و اجداد كرام خود باز آن حضرت رجعت خواهد كرد و به این وجه تأویل كرده است آن حدیثی را كه گفته: از ما دوازده امام دوازده مهدی است، و این قول اگرچه بعید از صواب نیست اما مجمل اقرار كردن و تفاصیلش را به علم ایشان رد كردن احوط است"
بنابراین همانگونه كه مرحوم مجلسی فرموده اند احتیاط این است كه تفصیل رجعت و حكومت ائمه را به علم خودشان واگذار نمائیم و فقط اجمالاً معتقد باشیم كه آن بزرگواران رجعت خواهند كرد.
علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار نقل فرموده است:
مردی از اهل کاشان قصد عزیمت به سفر حج نموده و با دوستان خود به قصد مکه راه افتادند.
به شهر نجف اشرف که رسیدند آن مرد به بیماری سختی مبتلا شده و پاهایش خشک گردید به طوری که دیگر قادر به راه رفتن نبود.
هرچه کرد قدرتی برای راه رفتن به دست نیاورد تا بتواند با دوستانش در این سفر همراه شود.
دوستان با مشاهده ی این امر، او را در همان شهر به یکی از افراد صالح سپردند و خود راهی بیت الله الحرام گردیدند.
شخص میزبان در صحن مقدس امیرمۆمنان (علیه السلام) حجره ای داشت و هر روز او را در این حجره تنها می گذاشت و درب حجره را به رویش می بست و برای کسب روزی به صحرا می رفت.
یکی از روزها که مهیای رفتن می شد به او گفت: از کثرت بی تحرکی و توقف در این مکان دلم به تنگ آمده و از این مکان وحشت دارم. اگر برایت ممکن است امروز مرا با خودت ببر و در بین مسیر مرا رها کن و خودت هر جا که خواستی برو.
پس قبول کرده و او را با خود برد تا در بیرون شهر نجف به مکانی رسیدند که معروف بود به «مقام حضرت قائم ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف و علیه السلام».
در گوشه ای از آن مقام شریف او را نشاند و لباسش را در حوض آبی که در آنجا بود شست و بر روی درختی انداخت تا خشک شود و او را به حال خویش واگذاشت و خودش راهی صحرا شد.
بقیه ی ماجرا را از زبان خودش بخوانید:
بسیار اندوهگین بودم و فکرم به شدت مشغول بود. دائم در این اندیشه بودم که در نهایت کار من به کجا خواهد انجامید و برای حل مشکلم به چه کسی باید پناه برم؟!
در همین حال جوانی خوشرو و گندمگون داخل صحن شده و بر من سلام کرد و به اتاقی که در آن مقام بود داخل شده و در نزد محراب چند رکعت نماز در نهایت خضوع و خشوع به جا آورد که تا آن زمان هرگز نمازی مثل آن ندیده بودم.
زمانی که نمازش تمام شد، نزد من آمد و احوالم را جویا شد. عرض کردم: به بلایی دچار شده ام که سینه ام از آن تنگ گردیده و خداوند نه مرا شفا می دهد تا سلامتی ام برگردد و نه مرا از این دنیا می برد تااین گرفتاری و بیماری خلاص شوم.
پس فرمود: اندوهگین نباش. به زودی خداوند هر دو را به تو مرحمت می کند. سپس از آن مکان بیرون رفت.
در این هنگام متوجه شدم پیراهنی که روی درخت بود روی زمین افتاده است. از جای خود برخاستم و پیراهن را برداشته و شستم و بار دیگر بر روی درخت پهن کردم.
ناگاه به خود آمدم و با خود گفتم من که قدرتی بر ایستادن و تحرک نداشتم! پس چگونه توانستم حرکت کنم؟!
فی الحال یقین کردم که آن شخص حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. پس برای یافتن او از آن مقام شریف خارج شدم و به اطراف آن صحرا نگاه انداختم ولی کسی را نیافتم. پس بسیار نادم شدم و حسرت خوردم که چرا آن حضرت را نشناختم.
وقتی آن مرد صاحب حجره از صحرا برگشت و مرا در آن حال دید متحیر شد و پس از شنیدن آنچه در غیابش رخ داده بود به جهت توفیقی که از دست داده بودیم بسیار حسرت خورد.
پس به برکت عنایت حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف و علیه السلام)، این مرد مجددا سلامتی خود را به دست آورد و زمانی که دوستانش از حج بر گشتند، تا مدت کوتاهی با آنان بود. ولی پس از مدتی بیمار شد و از دنیا رفت و در صحن مقدس به خاک سپرده شد.
و اینچنین صحت آن دو خبری که حضرت حجت بن الحسن (صلوات الله علیه) به او داده بود واقع گردید.
از جمله سوالاتی که ممکن است در باب مهدویت مطرح گردد این است که پس از ظهور پایگاه اصلی فعالیّتها و مرکز فرمانروایی امام زمان علیه السلام کجا خواهد بود؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت: از مجموع روایات چنین فهمیده میشود که شهر کوفه پایگاه اصلی فعالیّتها و مرکز فرمانروایی امام زمان (علیه السلام) است. روایات فراوانی در این زمینه وجود دارد از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
ابوبصیر میگوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: «ای ابا محمد! گویا میبینم که قائم آل محمد با خانوادهاش در مسجد سهله فرود آمده است». گفتم: آیا خانه او مسجد سهله است؟ فرمود: «آری؛ همانجا که منزلگاه ادریس پیامبر بوده است و هیچ پیامبری برانگیخته نشده، مگر آنکه در آن مسجد نماز گزارده است. کسی که در آن اقامت کند، مانند کسی است که در خیمه رسولخدا (صلی الله علیه) بوده است. هیچ مرد و زن مۆمنی نیست، مگر آنکه دلش بهسوی آن مسجد است. هر شب و روزی که میگذرد، فرشتگان الهی به آن مسجد پناهمیبرند و خدا را میپرستند. ای ابا محمد! اگر من هم نزدیک شما بودم، هیچ نمازی را جز در آن مسجد بهجا نمیآوردم.آنگاه که قائم ما قیام کند، خداوند انتقام رسولش و همه ما را از دشمنان خواهد گرفت«. (1).
امام صادق (علیه السلام) از مسجد سهله یاد کرد و فرمود: «آن خانه صاحب ما (حضرت مهدی) است؛ زمانی که با خاندانش در آنجا سکونت گزیند». (2).
امام باقر (علیه السلام) میفرماید: «مهدی (عج) قیام میکند و به سوی کوفه میرود و منزلش را آنجا قرار میدهد». (3). نیز آن حضرت میفرماید: «هنگامی که قائم ما قیام کند و به کوفه برود، هیچ مۆمنی نیست، مگر آن که در آن شهر در کنار مهدی (عج) سکونت میگزیند یا به آن شهر میآید». (4). حضرت امیر (علیه السلام) در این باره میفرماید: «روزگاری فرا رسد که اینجا (مسجد کوفه) نمازگاه و مصلای مهدی (عج) گردد». (5).
ابوبکر حضرمی میگوید: به امام باقر (علیه السلام) یا به امام صادق (علیه السلام) گفتم: کدام سرزمین پس از حرم خدا و حرم پیامبرش با فضیلتتر است؟ فرمود: «ای ابابکر! سرزمین کوفه که جایگاه پاکی است و در آن مسجد سهله قرار دارد و مسجدی که همه پیامبران در آن نماز خواندهاند و از آنجا عدالت الهی پدیدار میگردد و قائم خداوند و قیام کنندگان پس از او از همانجا خواهند بود. آنجا جایگاه پیامبران و جانشینان صالح آنان است». (6). محمدبنفضیل میگوید: قیامت بر پا نمیشود تا این که همه مۆمنان در کوفه گردآیند. (7). رسول خدا (صلی الله علیه) میفرماید: «حضرت مهدی (عج) نُه یا ده سال حکومت میکند و خوشبختترین مردم نسبت به او مردم کوفه هستند». (8).
امام علی(علیه السلام) افضل همه ائمه هستند و تمام اهل بیت(علیهم السلام) به ایشان در هر کاری اقتدا کرده و حضرت را الگوی خود قرار داده اند. سیره ائمه طاهرین بر این بود که از حریم امام علی(علیه السلام) دفاع کنند و تبلیغ ساحت مقدس ایشان را داشته باشند، در این راستا نیز عملکرد رفتار و سیره خود را براساس امیرالمونین مطابق می نمایند. ائمه نیز در سیاست، فرهنگ و جامعه زمان خود، خود را زیر مجموعه امام می دانستند و امام را در هر زمینه ای محور معرفی می کردند. امام زمان(علیه السلام) نیز به پیروی از امام علی(علیه السلام) پایتخت را در کوفه قرار خواهند داد، امامان بعد از امام علی(علیه السلام) زمینه محور قراردادن کوفه برایشان فراهم نشد که اگر می شد آنها این کار را انجام داده و کوفه را مرکز قرار می دادند. با توجه به اینکه امام زمان(عج) حکومت جهانی تشکیل می دهند. به تبعیت از امام علی(علیه السلام) کوفه را پایتخت خود قرار می دهند. علاوه بر این موقعیت جغرافیایی و منابع انسانی نیز در این امر دخیل است.
کوفه در تاریخ 12 رجب سال 36ق. با ورود مولای متقیان امیر مۆمنان(علیه السلام) به عنوان پایتخت حکومت علوی درآمد و پس از شهادت آن حضرت، حدود شش ماه، پایتخت حکومت امام حسن مجتبی(علیه السلام) بود و اینک در انتظار ظهور حضرت مهدی(عج) است تا یک بار دیگر تداوم بخش حکومت عدل علوی، بر سریر عدالت تکیه داده، طومار عمر ظالمان را در هم پیچد و حکومت واحد جهانی را براساس عدل و داد بنیان نهد اما اینکه چرا این شهر به چنین سعادتهایی دست یافته و می یابد شاید به دلیل قداست و شرافت ذاتی این سرزمین باشد. چنان که می دانید روایات فراوانی در فضیلت شهر کوفه وارد شده است. رسول اکرم(صلی الله علیه) در یک حدیث طولانی خطاب به امیر مۆمنان(علیه السلام) فرمود:
خداوند ولایت تو را به آسمانها عرضه نمود. (از میان آسمانها) آسمان هفتم سبقت جست؛ پس آن را با عرش زینت بخشید؛ سپس... از میان شهرها کوفه سبقت جست، پس آن را با وجود تو زینت بخشید.(9)
ساکنان کوفه ای که مرکز حکومت حضرت قرار می گیرد، اهالی سابق آن نیستند بلکه مۆمنانی هستند که از اقصی نقاط جهان به مرکز حکومت حضرت ولی عصر(علیه السلام) می آیند. چنان که حدیث شریف می فرماید:
هنگامی که قائم(عج) وارد کوفه شود، هیچ مۆمنی نمی ماند، جزاینکه در آن جا باشد و یا به سوی آن عزیمت نماید.(10)
و با توجه به آمار انسانها، طول مدت و گستره حکومت آن حضرت به شرق و غرب عالم، گرد آمدن همه مۆمنان در پایتخت حکومت مهدوی، از وسعت، شکوه و عظمت بی نظیر و بیرون از حد تصور شهر کوفه در عصر ظهور حکایت می کند. به طوری که برخی روایات قطر کوفه را در آن زمان 54 میل (در حدود 110 کیلومتر) عنوان کرده اند.(11) بنابراین شهر کوفه به عنوان پایتخت در زمان حکومت امام زمان(علیه السلام) شهری خالص از شیعیان واقعی حضرت بود و در دوران ظهور کانون توجه مسلمانان قرار خواهد گرفت.
پی نوشت:
(1). کافی، ج3، ص495؛ کامل الزیارات، ص30؛ راوندی، قصصالانبیاء، ص80؛ التهذیب، ج6، ص31؛ اثبات الهداة، ج3، ص583؛ وسائل الشیعه، ج3، ص524؛ بحارالانوار، ج52، ص317، 376؛ مستدرک الوسائل، ج3، ص414.
(2). کافی، ج3، ص495؛ ارشاد، ص362؛ التهذیب، ج3، ص252؛ طوسی، غیبة، ص282؛ وسائل الشیعه، ج3، ص532؛ بحارالانوار، ج52، ص331؛ ملاذ الاخیار، ج5، ص475.
(3). راوندی، قصصالانبیاء، ص80؛ بحارالانوار، ج52، ص225.
(4). بحارالانوار، ج52، ص385؛ طوسی، غیبة، ص275 با اندکی تفاوت.
(5). روضة الواعظین، ج2، ص337؛ اثبات الهداة، ج3، ص452.
(6). کامل الزیارات، ص30؛ مستدرک الوسائل، ج3، ص416.
(7). طوسی، غیبة، ص273؛ بحارالانوار، ج52، ص330.
(8). فضل الکوفه، ص25؛ اثبات الهداة، ج3، ص609؛ حلیة الابرار، ج2، ص719؛ اعیان الشیعه، ج2، ص51.
(9) محمدباقرمجلسی، بحارالأنوار، ج27، ص262
(10)شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص455.
(11).بحارالأنوار، ج53، ص12.
حکومت و دولت حضرت مهدی(علیه السلام)، فراگیر و جهانی خواهد بود و قدرت و سلطه او از شرق تا غرب دنیا را فرا خواهد گرفت؛ چنان که محدث نوری مینویسد: «از صفات و ویژگیهای مهدی(علیه السلام)، فرا گرفتن سلطنت آن حضرت تمام روی زمین را از شرق تا غرب، برّ و بحر، معموره و خراب و کوه و دشت است. نماند جایی که حکمش جاری و امرش نافذ شود و اخبار در این معنا متواتر است». آری مهمترین ویژگی حکومت جهانی حضرت مهدی، قرار گرفتن جهان تحت یک مدیریت واحد و کارآمد است؛ به طوری که خود رأییها، مقام پرستیها و خود محوریها از بین خواهد رفت و همه بر اطاعت از یک حاکم مقتدر جهانی، اتفاق خواهند داشت. با توجه به بعضی از روایات، به دست میآید که جهان در آن زمان به 313 بخش تقسیم شده و آن حضرت، 313 تن از یاران نزدیک خود را بر آنها حاکم خواهد ساخت.
در این میان گاه موضوعی ذهن آدمی را به خود مشغول می دارد و آن این است که چرا حکومت عدل جهانی در پایان تاریخ و آخرالزمان اجرا میگردد؟ آیا این امر اتفاقی است یا اینکه وجه و دلیلی دارد؟ میگوییم: تکامل فرد و در نتیجه ایجاد مجتمع کامل و نیز دولت و حکومت عدل در جامعه با دو عامل اساسی تحققپذیر است:
1 - عامل خارجی: به این معنا که هر فرد از افراد جامعه، معنای عدل و کمالی را که هدف خلقت در اوست بداند و نیز راهی را برای رسیدن به آن بیابد، و از آنجا که فهم بشر قاصر از درک این امور است لذا بشر در طول تاریخ محتاج به انبیا برای هدایت و رسیدن به اهداف خود بوده است.
2 - عامل داخلی: که همان شعور بشر به این مسئولیّت و هدف بزرگ است. لذا برای رسیدن به هدف، تحقق این عامل داخلی در وجود انسان لازم است. این شعور به مسئولیّت تحقق نمییابد مگر به اینکه:
الف. عقل، اهمیّت اطاعت خداوند و خضوع و خشوع نسبت به او را درک کند.
ب. بداند که اطاعت خدا ضامن حقیقی برای سعادت خود و جامعه و ایجاد عدل مطلق در جامعه خواهد بود.
ج. حقیقت عدل و قسط و آثار و برکات آن را بداند.
این عامل داخلی با انواعش از چند طریق قابل پیاده شدن است:
1 - اینکه این ایمان و اخلاص در افراد جامعه به صورت معجزه تحقق یابد.
این احتمال با قانون معجزات منافات دارد، زیرا معجزه طریق انحصاری است، در حالی که برای رسیدن به نتیجه و هدف راههای دیگر غیر از طریق معجزه وجود دارد. و نیز با اختیار انسان - که کمال او در گرو آن است - منافات دارد.
2 - بشر بدون جبر و با تجربه و ارشاد به سطحی عالی از فهم و شعور برسد تا بتواند آن هدف عالی را با رهبری الهی پیاده کند.
با ملاحظه حالات و خصوصیات بشر پی میبریم که هنوز انسان به آن سطح عالی از فهم و شعور برای رسیدن به این هدف کامل نرسیده است، زیرا بشر از ابتدای خلقت، دو شرط اساسی از شرایط تطبیق عدل کامل را نداشته است:
الف. شناخت عدل به صورت کامل.
ب. آمادگی برای فداکاری در راه تطبیق و پیاده کردن عدالت بعد از شناخت آن.
اگر بر فرض، بشر شرط اوّل را دارا باشد، هنوز آمادگی کامل برای شرط دوّم را پیدا نکرده است. و لذا حتی در عصر صحابه رسول اکرم که آن را بهترین عصر میدانند آن حضرت مشکلاتی با صحابه در زمینه فداکاری آنان در راه اسلام داشته است.
خداوند متعال در اعتراض به جماعتی از صحابه میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثّاقَلْتُمْ إِلَی الأَرْضِ أَ رَضِیتُمْ بِالحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الآخِرَةِ فَما مَتاعُ الحَیاةِ الدُّنْیا فِی الآخِرَةِ إِلّا قَلِیلٌ؛ (1) «ای کسانی که ایمان آوردهاید! چرا هنگامی که به شما گفته میشود: به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید بر زمین سنگینی میکنید [و سستی به خرج میدهید] ؟! آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شدهاید؟! با اینکه متاع زندگی دنیا، در برابر آخرت، جز اندکی نیست.
حال به این نتیجه میرسیم که بشر تاکنون به شروط اساسی برای تشکیل حکومت جهانی دست نیافته و زمینه را برای ظهور فراهم نساخته است. سید رضا صدررحمه الله میگوید: «روزی خواهد رسید که بشر قابلیت پیدا کند که دادگستری توانا و بینا بر او حکومت کند و قابلیّت پیدا کردن بشر برای چنین حکومت عبارت است از تکامل او. بشر تکامل نیافته شایستگی و لیاقت حکومت عدل را ندارد و آن را نمیپذیرد، و اگر با جبر و زور بر او تحمیل شود نقض غرض خواهد بود. جبر و زور ظلم است و ظلم نردبان عدل نخواهد بود. عدلی که به وسیله ظلم برقرار شود عدل نیست، هر چند نام عدل بر آن گذارند. بشر تکامل نیافته حاکم عدل را نمیپسندد و دوست میدارد که او برکنار شود. حضرت علیعلیه السلام میفرماید: »این مردم از من ملول شدهاند و من هم از آنها ملول هستم«، سپس در حقّ آنها نفرینی کرده، فرمود: «خدایا مرا از اینها بگیر.» حکومت عدل بایستی با رضایت خلق برقرار شود، و آن وقتی است که بشر خواستار آن باشد. بشر وقتی خواستار حکومت عدل میشود که خوی حیوانی تحت فرمان خوی انسانی او قرار گیرد». (2).
در روایات نیز به جهتی دیگر اشاره شده است.
امام باقرعلیه السلام فرمود: «دولتنا آخر الدول ولن یبقی أهل البیت لهم دولة إلّا ملکوا قبلنا لئلّا یقولوا إذا رأوا سیرتنا إذا ملکنا سرنا مثل سیرة هۆلآء وهو قول اللَّه عزّوجلّ: وَالعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ »؛ (3) «دولت و حکومت ما آخرین دولتها و حکومتهاست. حکومت برای هیچ اهل بیتی باقی نمیماند مگر اینکه قبل از ما به حکومت رسیده و آن را به نهایت رسانده است، به جهت آنکه هر گاه سیره ما را در حکومت مشاهده کردند نگویند: اگر ما نیز مالک و عهدهدار حکومت بودیم این چنین حکومت میکردیم. اشاره به این معناست قول خداوند متعال که میفرماید: (و عاقبت برای پرهیزگاران است).»
پی نوشت:
(1). سوره توبه، آیه 38.
(2). راه مهدیعلیه السلام، ص 54.
(3). الغیبة، طوسی، ص 472؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 332، ح 58.
ظهور منجی و برقراری حکومتی واحد در سراسر گیتی بر اساس عدالت در همه جنبه های وجودی انسان، به معنای واقعی کلمه از جمله باورهایی است که بیشتر مکاتب دینی و فکری دنیا در آن مشترکند. در این میان اسلام به عنوان مترقی ترین مکتب انسان ساز به نحوی جامع، با ارائه ایدئولوژی منسجم به این بحث پرداخته است. از این رو بر مسلمانان است تا پیوسته با تبیین زوایای مختلف این بحث، آن را زنده نگهدارند.
در حالی که اطلاعات ما از این موضوع خصوصا جزئیات آن، منحصر در اخباری است که ائمه در برهه ای خاص از زمان بیان داشته اند و طبیعی است که مفاهیم مورد نظر خود را باید در غالب الفاظی قابل فهم برای مخاطبان ارائه می کرده اند؛ و از طرفی باتوجه به گذرا بودن زمان و سیر تکاملی آن؛ مصادیق الفاظ تغییر یافته اند؛ این تغییر باعث شده است که عده ای تعابیر اولیه را نپذیرند و آنها را دست مایه ای برای مخدوش کردن اصل موضوع بدانند. یکی از این موارد سلاح امام زمان است.
سۆال این است که این همه تعبیرات مربوط به «قیام به شمشیر» در مورد مهدى(علیه السلام) چه مفهومى دارد؟ و مقابله آن با سلاح های مدرن چگونه امکان پذیر است؟
امّا حقیقت این است كه «شمشیر» همیشه كنایه از قدرت و نیروى نظامى بوده و هست همانگونه كه «قلم» كنایه از علم و فرهنگ است. شك نیست كه حتّى در میدان جنگهاى سنّتى پیشین سلاح هاى مختلفى جز شمشیر به كار مى رفته، همچون تیر و نیزه و خنجر، ولى همواره مى گویند اگر در برابر فلان موضوع سر تسلیم فرود نیارید «حواله شما با شمشیر است» یا گفته مى شد «به زور شمشیر حقّ خود را مى گیریم». ضرب المثل هاى زیادى امروزه در این زمینه در دست است; مى گویند: «فلان كس شمشیر را از رو بسته!» یعنى، آشكارا قدرت نمائى مى كند.» در تمام این تعبیرات شمشیر كنایه از قدرت و مبارزه است; در روایات اسلامى نیز مى خوانیم: الجنّة تحت ظلال السّیوف; بهشت در سایه شمشیرهاست. همه اینها اشاره به جهاد و جانبازى و استفاده از قدرت است; و این گونه تعبیرات سمبولیك از «شمشیر» یا «قلم» در زبان هاى مختلف فراوان است.
از اینجا روشن مى شود كه منظور از قیام مهدى(علیه السلام) به سیف(شمشیر)، همان اتّكاى بر قدرت است; براى اینكه چنین گمان نشود كه این مصلح بزرگ آسمانى به شكل یك معلم، یا یك واعظ و یا راهنماى مسائل اجتماعى ظاهر مى شود و رسالت او تنها اندرز دادن مردم است. بلكه او یك رهبر دورنگر و دور اندیشى است كه نخست از حربه منطق بهره گیرى كافى مى كند، و آنجا كه گفتار حق سودى نبخشد كه در مورد بسیارى از زورگویان و جبّاران سودى هم نخواهد داد، دست به شمشیر مى كند; یعنى، متوسّل به قدرت مى شود و ستمكاران را بر سرجاى خودشان مى نشاند; یا در صورت لزوم، وجود كثیفشان را از سر راه بر مى دارد; و شك نیست كه براى اصلاح گروهى از مردم جز این راهى نیست كه گفته اند: «النّاس لا یقیمهم الاّ السّیف; كار مردم جز با شمشیر راست نشود!» و به تعبیر دیگر، او تنها وظیفه اش روشنگرى و ارائه راه نیست بلكه وظیفه مهمترش ـ علاوه بر این ـ اجراى قوانین الهى و به ثمر رساندن انقلاب تكاملى اسلام، و رساندن به مقصد و ایصال به مطلوب است.
گرچه از گفتار بالا این نكته نیز روشن شد، ولى تصریح به آن لازم به نظر مى رسد كه بر خلاف پندار بعضى كوته فكران كه چنین مى پندارند او به هنگام قیامش بى مقدّمه دست به سلاح مى برد و طبق آن افسانه دروغین «آنقدر خون مى ریزد كه خون به ركابش مى رسد!» نخست از طریق رهبرى فكرى و روشنگرى در همه زمینه ها، مى پردازد.
به تعبیر رساى مذهبى «اتمام حجّت» مى كند آنچنان كه هر كس كمترین آمادگى براى پذیرا شدن منطقى آئین حق داشته باشد روشن شود، و تنها كسانى باقى بمانند كه جز از طریق توسّل به زور و خشونت اصلاح پذیر نیستند. به هر حال، او در این روش همانند پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) عمل مى كند، به اضافه این كه در عصر او سطح افكار عمومى بالاتر آمده و توسّل به منطق ضرورت بیشترى دارد همان گونه كه در برابر خشونت روز افزون گردنكشان زورگو، خشونت لازم است.
مسلّماً انقلاب او در پاره اى از قسمت ها یك انقلاب خونین خواهد بود، و خون هاى كثیف كالبد جامعه بشرى با تیغ او بیرون خواهد ریخت و در هیچ جامعه فاسدى جز از این راه اصلاحات بنیادى مایه نخواهد گرفت; ولى مفهوم این سخن آن نیست كه او بى حساب خون مى ریزد و بى دلیل مى كشد; درست همانند طبیبى است كه در خون گرفتن از كالبد بیمار نهایت دقّت را به عمل مى آورد!
بنابر این، چون در آن زمان وسایل جنگی منحصر در اسب و شمشیر بوده و هنوز سلاح های جدید کشف نشده بود و چون تصوری از سلاح های جدید، در ذهن مردم نبوده، قیام حضرت این گونه ترسیم شده است.
وانگهی بر اساس آنچه در منابع اسلامی آمده است، اختیارات و امکاناتی که خداوند به امام زمان (عج) داده، منحصر در اسب و شمشیر نیست، تا این شبهه پیش آید که چگونه می شود با چنین امکانات اندکی، با سلاح های پیشرفته امروز مقابله کرد. چنانکه امام صادق علیه السلام می فرمایند: ... یاران مهدی در ساعتی شرق تا غرب را درخواهند نوردید و آهن در آنها اثر نخواهد کرد و البته سلاح آنها از آهن است و نه از جنس این آهن، بطوری که اگر یکی از آنها با شمشیر خود به کوهی بزند، دو نیمه خواهد شد ... (بحار الأنوار ، ج 27 ، ص 43). با قراینی که در روایات آمده است، چه بسا ابزار امروزی، در راستای پیشبرد اهداف حضرت به کار گرفته شود زیرا؛ اراده خداوند بر این امر استوار گشته است، که توسط ایشان حکومت عدل در سراسر گیتی بر پا شود و خداوند کاری را که بخواهد انجام می دهد و اسباب و مسببات، مربوط به امور عادی بشر است.
فرآوری: محمدی
در حالی که ایجاد حکومت واحد جهانی بر بشر کنونی که در اخلاق مادی فرو رفته و معنویات و احساسات پاک او نسبت به انسان ها فروکش کرده است، به صورت یک آرزوی خام و رویای طلایی است. احادیث اسلامی، تشکیل حکومت واحد جهانی اسلام را از ویژگی های قیام حضرت مهدی موعود علیه السلام می دانند و این حکومت ویژگی هایی را به خود اختصاص خواهد داد که در نوع خود منحصر به فرد است و در ادامه بدان اشاره خواهیم کرد.
1- خداوند سراسر جهان را از خاور و باختر، در اختیار آنان قرار می دهد، یعنی حکومت او، جهانی می گردد نه منطقه ای.
2- به وسیله او دین خدا زنده و بدعت ها و باطل ها نابود می شوند، یعنی قوانین حکومت او را، قوانین الهی که آئین خاتم اسلام است تشکیل می دهند.
3- از ستم اثری دیده نمی شود و به نیکی ها امر می کنند. یعنی دارای قدرت اجرایی گسترده ای می گردد، که هر نوع ستم را در سراسر جهان می زدایند و نیکی ها را گسترش می دهند. این چنین ویژگی هایی، فقط از آن حکومت جهانی اسلام است و بس، که مهدی صاحب الزمان علیه السلام تحقق بخش آن می باشد.
در جامعه امام زمانی اثری از شرك و كفر و الحاد و زندقه و بت پرستی وجود نخواهد داشت و همانطوری كه بزرگترین دشمن معنویت و عقیده به ماوراء طبیعت، یعنی مركز مادیت و ماتریالیسم، شوروی سابق از هم فرو پاشید و نابود شد، كل مكتب های كفر و شرك نابود خواهد شد و در سراسر عالم شعار توحید طنین انداز خواهد شد و جوامع بشری به خدای یگانه ایمان خواهند آورد و تنها او را خواهند پرستید، بشریت به یمن حكومت امام مهدی ـ عجل الله تعالی و فرجه الشریف ـ گمشده واقعی خویش را خواهد یافت، و به او كه كمال مطلق هستی است عشق خواهد ورزید و در برابر او كرنش خواهد نمود، همه یك خدا را می پرستند، همه یك كتاب دارند (قرآن) به یك قبله نماز می گذارند (كعبه)، شعار كل دنیا اذان خواهد بود، شیطان و ایادی او كوبیده می شوند و راهزنی نخواهند كرد.
4- یکی از ویژگی های حکومت امام علیه السلام، گسترش عمران و آبادی در سراسر جهان و تسلط بشر بر معادن زیر زمینی است و بشر در پرتو عدل، بر این تکامل دست می یابد. پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله در این مورد می فرماید: در زمان مهدی علیه السلام، آب در جهان افزایش پیدا کرده و نهرهایی پدیدار می گردند و گنج ها از دل زمین بیرون می آیند.( منتخب الاثر ص 473)
5- رشد و تكامل عقول و اندیشه ها، از جنبه ی فكر و اندیشه، بشر در عصر حكومت جهانی امام زمان ـ عجل الله تعالی و فرجه الشریف ـ خردمند و خرد ورز و خود پیشه و خرد مدار می شود، عقول انسان ها رشد و كمال پیدا می كند، مناسب است خردمند را از زبان امام هفتم _ علیه السلام _ در خطابش به هشام بشناسیم: هر چیزی نشانه ای دارد و نشان خردمند تفكر و اندیشه است، هر چیزی مركب راهواری دارد و مركب راهوار خردمند تواضع است.
خردمند كسی است كه حلال، او را از شكر خدا باز ندارد و حرام، بر صبر او غلبه نكند (در برابر حرام ها بردبار باشد .) خردمند كسی است كه عمل كم از او پذیرفته و دو چندان می شود. خردمندان در دنیا زهد پیشه كرده و به دنیا و زخارف آن بی اعتنا و به آخرت راغب و متمایل هستند. خردمند هر سخنی نگوید، نزد هر كس حرف نزند، از هر كسی تقاضا نكند، هر وعده ای ندهد، بیش از حد استحقاق و استعداد خویش خواهان نیست، خردمند دروغ نمی گوید هر چند در آن هوای نفس او باشد، خردمند دورویی و نفاق ندارد، خرد چراغ روح است، خردمند خدا شناس است، در میان بندگان بالاتر از عقل چیزی تقسیم نشده، خواب انسان خردمند برتر از بیداری انسان بی خرد است، خداوند هیچ پیامبری را بر نیانگیخت مگر آنكه عاقل و خردمند بود و خود او بالاتر از همه كوشش كوشش كنندگان بود. با خردمندان حشر و نشر داشته باش و از بی خردان چونان درندگان خطرناك فرار كن. (تحف العقول، ص 275 _ 295)
6- عدالت اقتصادی، از نقاط بسیار برجسته در حكومت جهانی امام مهدی عدالت اقتصادی است، ثروت به طور عادلانه در میان مردم تقسیم می شود و هر كس از آن سهم خویش را دریافت می كند. ابتدا روایاتی در این باب: " . . . و یقسم المال صحاحاً " (بحار الا نوار ج 51، ص 81)؛ امام عصر، اموال را به طور صحیح در میان مردم تقسیم می كند. " . . . و یقسم المال بالسویه "(همان ) ؛ او مال را به طور مساوی در میان مردم تقسیم می كند. در حكومت جهانی امام مهدی ـ عجل الله تعالی و فرجه الشریف ـ همه انسان ها از لحاظ زندگی اقتصادی بی نیاز می شوند و همگان در رفاه خواهند بود، بدبخت و گرسنه و بی خانمان نخواهد بود، هیچ كس دیگران را استثمار نمی كند و از آن ها بهره كشی نمی كند و در این باب روایات فراوانی وجود دارد.
7- امنیت عمومی، امنیت از امن و امان به معنای سلامتی است و ریشه اصلی آن سكون و آرامش خاطر است، خدا در حدیث قدسی می فرماید:
در آن زمان امنیت را بر روی زمین می افكنم، و هیچ چیزی به چیز دیگر ضرر نمی رساند و هیچ چیزی از چیز دیگر نمی ترسد تا آنجا كه حشرات و چهار پایان در میان مردم حركت می كنند و هیچ كدام به دیگری آسیب نمی رساند و ستم گزنده ها را می برم، و حالت تعصب و هجمه و درندگی را از درندگان سلب می كنم.( بحار الا نوار، ج 52، ص 384)
باری در امر حكومت اگر رابطه زور و قدرت و سر نیزه بود و رعایا از ترس جان و مال و آبرویشان در برابر حاكم خم و راست شوند كه ارزشی ندارد و فضیلتی نیست، زیرا در جهان وحش و حیوانات جنگلی هم ضعیف تر از قوی تر می ترسد و در برابر او تسلیم می شود ولی اگر رابطه عشق و محبت و صفا و وفا میان آن ها حاكم بود این ارزش دارد. حكومت بر جان ها و قلب ها مهم است و گرنه حكومت بر ابدان با سر نیزه هم میسر است و یكی از تفاوت های عمده حكومت های الهی (حكومت انبیاء، ائمه، اولیاء الهی) با حكومت های طاغوتی و استكباری در همین است.
پنهان زیستى حضرت مهدى(علیه السلام) نه تنها چگونگى زندگى آن حضرت را در هاله اى از اسرار فرو برده که بسیارى از موضوعات مربوط به حیات آن حضرت را نیز جزو امور پنهان نظام هستى قرار داده است. یکى از مهم ترین این امور پنهان، محل زندگى آن حضرت در طول غیبت ایشان است. از این رو بسیارى علاقه مندند بدانند که خورشید پنهان در کدامین بخش از این کره خاکى به گذران عمر مى پردازد و به بیان دیگر کدامین قسمت از زمین این منزلت را دارد؟
در این مقاله تلاش شده که به این پرسش پاسخ داده شود.
از روایات و قرائن به دست میآید که این مدت را حضرت عمدتاً در دو منطقه سپری کردهاند: یکی منطقه عراق و دیگر مدینه منوره که البته روایات متعددی بر این مطلب دلالت دارد. امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: برای قائم (علیه السلام) دو غیبت است، یکی از آن دو کوتاه و دیگری طولانی. در غیبت نخست کسی جای او را نمی داند، مگر شیعیان خاص او." (بحارالانوار، ج 52، ص 155) به نظر می رسد منظور از شیعیان خاص، نواب اربعه باشند. جمع بین روایات به این صورت است که آن حضرت در مدینه حضور داشتهاند؛ ولی به خاطر ارتباطی که آن حضرت با نواب خاص داشتهاند بخشی از عمر خود را در عراق سپری نمودهاند.
علامه مجلسی از علی ابن فاضل داستان ورودش به جزیر خضراء را نقل کرده است. گرچه علی بن فاضل در این جزیره موفق به دیدار امام زمان (علیه السلام) نشده است اما وی از ملاقات هایی که با برخی داشته، چنین استنباط کرده است که این جزیره محل سکونت آن حضرت (علیه السلام) است.
برخی با استناد به این ماجرا می خواهند بگویند محل سکونت امام زمان (علیه السلام) در همین جزیره است. برخی دیگر پا را فراتر نهاده با منطبق نمودن اوصاف جزیره خضراء که اطراف آن را آب های سفیدی گرفته است بر مثلث برمودا عقیده دارند که این مثلث محل زندگی امام زمان (علیه السلام) است و می گویند: کسی نمی تواند به آن محل برسد، زیرا هر چه قدرت های بزرگ تلاش کرده اند به آن برسند، بی نتیجه بوده است. (جزیر خضراء افسانه یا واقعیت، ص 47)
این نظریه صحیح نیست، زیرا اولا کسی از محل زندگی امام عصر (ارواحناه فداء) اطلاع دقیقی ندارد، ثانیا اصل ماجرای علی بن فاضل به دلیل تناقضاتی که در آن مشاهده می شود، مورد خدشه است و از اصل درستی برخوردار نیست تا چه رسد به انطباق برمودا بر آن جزیره مورد ادعا.
یکی از مکان هایی که بنابر روایت امام صادق (علیه السلام) حضرت مهدی (عج) در آنجا حضور پیدا می کنند، صحرای عرفات است. امام زمان (علیه السلام) همه ساله در ایام حج در عرفات حضور پیدا می کنند. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: زمانی فرا می رسد که مردم امام زمان خود را نبینند امام (علیه السلام) ایام حج آنها را می بیند ولی آنها نمی توانند او را ببینند. (کافی، ج 1، ص 337)بسیاری از علما در کربلا، نجف، کوفه، مدینه، مکه، مسجدالحرام و شهرهایی که دارای مکان های مقدس است، امام زمان (علیه السلام) را زیارت کرده اند.
نیاز به تذکر است که در برخی از روایات، محل خاصی را برای اقامت امام مهدی(علیه السلام) تعیین نمیكنند و جایگاه ایشان را در بیابانها و كوهها، مكانهای دوردست و محلهایی میدانند كه هیچ كس از آن آگاهی ندارد. از جمله در روایتی كه از خود آن حضرت نقل شده است، ایشان خطاب به علی بن مهزیار میفرماید:
«ای پسر مهزیار! پدرم ابو محمد از من پیمان گرفت كه هرگز با قومی كه خداوند بر آنها خشم گرفته، آنها را لعنت كرده، برای آنها در دنیا و آخرت، بیچارگی رقم خورده و عذابی دردناك در انتظار آنان است، همنشین نباشم و به من دستور داد كه برای اقامت، كوههای سخت و سرزمینهای خشك و دور دست را برگزینم».(كتاب الغیبتï¼» (شیخ طوسی)، ص 161)
همچنین آن حضرت در توقیع شریفی كه خطاب به شیخ مفید صادر شده است، در این زمینه میفرماید: «ما براساس آنچه خدای تعالی برای ما و شیعیان مۆمنمان مصلحت دیده، تا زمانی كه دولت دنیا از آن فاسقان است، در سرزمینهای دوردستی كه از جایگاه ستمگران دور است، سكنا گزیدهایم، ولی از آنچه بر شما میگذرد، آگاهیم و هیچ یك از اخبار شما بر ما پوشیده نمیماند».(الاحتجاج، ج 2، ص 599؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 176)
در روایتی كه از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است، آن حضرت، جایگاه امام مهدی(علیه السلام) را جایی ناشناس معرفی میكند كه جز معدود افرادی از آن آگاهی ندارند: «و هیچكس از دوست و بیگانه از جایگاهش آگاهی نمییابد مگر همان خدمتگزاری كه به كارهای او میرسد».(كتاب الغیبتï¼» (نعمانی)، ص 172، ح 5)
اینگونه روایات گویای آن است كه امام مهدی(علیه السلام) بر اساس امر الهی، در مكانهایی ناشناخته، دور از دسترس، به دور از شهرها و آبادیها زندگی میكند و از محل اقامت آن حضرت آگاه نیست.
در دوران ظهور، امام عصر (علیه السلام) در مسجد سهله که ده ها هزار پیامبر در آن نماز گزارده اند، اقامت دارند. امام صادق (علیه السلام) به ابوبصیر فرمودند: "ای ابامحمد! گویا آمدن حضرت قائم (عج) به مسجد سهله را می بینم که همراه زن و فرزندان خود در آنجا اقامت می کنند." ابوبصیر می گوید: عرض کردم: آیا مسجد سهله منزل ایشان خواهد بود؟ حضرت فرمودند: آری این مسجد منزل ادریس (علیه السلام) است و خداوند پیامبری مبعوث نکرده مگر آنکه در آنجا نماز خوانده است. هر کس در این مسجد بیتوته کند، مانند آن است که در چادر و خیمه پیامبر (صلی الله علیه) اقامت کرده است. (بحارالانوار، ج 52، ص 317)
کدام نقطه ی این خاک زیر پا ی تو نیست
کدام پاره ی خورشید آشنا ی تو نیست ؟
بگو کدام نسیم شکفته در واد ی است
که ذهنش آینه بندانی از صفا ی تو نیست ؟
از روایات رسیده از جانب معصومین(علیهم السلام) چنین استفاده می شود که اوّلین کسی که با حضرت مهدی(عج) بیعت کرده و به دست مبارک آن جناب بوسه می زند، حضرت جبرئیل امین فرشته مقرّب الهی است. مفضّل بن عمر از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: آنگاه که خداوند به حضرت قائم اجازه خروج دهد، آن حضرت به منبر رود، پس مردم را به سوی خویش دعوت کند و به خداوند سوگندشان دهد و به حق خویش آنها را بخواند و به این که بین ایشان و روش رسول خدا(صلی الله علیه) رفتار کند و به کردار آن حضرت عمل کند.
آنگاه خداوند جبرئیل را می فرستد که نزد او بیاید، جبرئیل در حجر اسماعیل نزد آن حضرت می آید و می گوید: به چه چیز مردم را می خوانی؟ حضرت قائم(علیه السلام) دعوت خود را به او خبر دهد. جبرئیل می گوید: من نخستین کسی هستم که با تو بیعت می نمایم، دست خویش را برای بیعت باز کن، پس دست به دست آن حضرت گذارد و متجاوز از سیصد و ده مرد نزد او بیایند و با او بیعت نمایند و در مکه می ماند تا یارانش به ده هزار نفر برسد، سپس از آنجا به مدینه رهسپار گردد.( مهدی موعود، ترجمه و نگارش علی دوانی، ص1154)
همچنین نقل شده است که حضرت قائم(عج) پشت به حرم (خانه کعبه) می دهد و دست خود را دراز می کند مثل دست موسی ... آنگاه می فرمایند: این دست خداست و از جانب خداست و به امر خدا کشیده شد و این آیه را تلاوت می کند :"ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله یدالله فوق ایدیهم، فمن نکث فانما ینکث علی نفسه ...". پس اول کسی که دست آن حضرت را می بوسد جبرئیل است و با آن جناب بیعت می نماید و پشت سر او فرشتگان و نجبای جنّ و نقیبان آن حضرت بیعت می کنند. (اسرار العقائد، ج 2، ص 100)
جبرئیل یا جبریل نام همان ملکی است که به پیامبر اسلام (صلی الله علیه) و پیامبران دیگر (علیهم السلام) وحى مىآورد. جبرئیل یکی از چهار فرشته ی مقرب است که وظیفه اش ابلاغ وحی به پیامبران بوده و به او روح الامین، روح القدوس و هاتف نیز گویند و از آن جا که از اندیشه های پنهان آدمی باخبر است ناموس هم نامیده می شود. وی از فرشتگان سبزپوش است. این فرشته به صورت روح به حضرت مریم ظاهر شد و با دمیدن در او باعث باروری وی و تولد حضرت عیسی (علیه السلام) گردید، از این رو دم جبرئیل کنایه از دم الهی است. در تاریخ دین یهود، مسیحیت و اسلام از نقش جبرئیل بسیار نقل شده است. جبرئیل حضرت ابراهیم علیه السلام را از آتش نجات داد، حضرت موسی علیه السلام را در مبارزه با فرعون حمایت کرد، فرعونیان را در رود نیل غرق کرد، به حضرت داود علیه السلام ساختن زره آموخت، به حضرت دانیال علیه السلام تعبیر رویا آموخت، حضرت زکریا علیه السلام را به ولادت حضرت یحیی علیه السلام، و قرآن کریم را بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرد. او گاهی به صورت واقعی خود و گاهی به شکل جوانی خوشرو به نام "دحیه کلبی" به حضور پیامبر می رسید. او در شب معراج همسفر پیامبر بود و در منتهای معراج، در سدره المنتهی باز ماند و به پیامبر گفت دیگر اجازه ندارد که پیش رود، و رسول خدا به تنهایی به معراج ادامه داد. بنا بر بعضی روایات، جبرائیل پنجاه بار بر حضرت ابراهیم علیه السلام، چهارصد بار بر موسی علیه السلام، ده بار بر عیسی علیه السلام و بیست و چهار هزار بار بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است.
در قرآن مجید سه بار به لفظ جبریل و چند بار به لفظ روح ذکر شده است: (نحل/ 102 و شعراء/ 193و تکویر/ 19- 21 و قدر/ 4 و معارج/ 4 و نبأ/ 38 )در قرآن (سوره قدر) براى نشان دادن عظمت جبرئیل، ملائکه همه یک طرف و او به تنهایى در مقابل آنها قرار گرفته است (تفسیر أحسن الحدیث، ج1، ص: 198).
مقتضاى آیات «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ. ذِی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ. مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ تکویر: 19- 21» آنست که جبرئیل پیش ملائکه مطاع است و اگر دستورى بدهد باید اطاعت کنند (قاموس قرآن، ج6، ص: 287) در این آیات جبرئیل را به شش صفت توصیف کرده اند:
اول اینکه: او را رسول خواند، که مىفهماند او قرآن را به رسول خدا (صلی الله علیه) وحى مىکند.
دوم اینکه: کریمش خواند، که مىرساند نزد خداى تعالى کرامت و احترام دارد، و به اعزاز او عزیز شده.
سوم اینکه: ذى قوتش خواند، که مىفهماند او داراى قوت و قدرت و شدت بالغهاى است.
چهارم اینکه: او را نزد خداى صاحب عرش، مکین خواند، یعنى داراى مقام و منزلت است.
پنجم اینکه:” مُطاعٍ ثَمَّ” اش خوانده، که دلالت دارد بر اینکه جبرئیل در آنجا یعنى نزد خدا دستور دهندهاى است، که زیر دستانش دستوراتش را بکار مىبندند، معلوم مىشود در آنجا ملائکه هستند که جبرئیل به آنان امر مىکند و ایشان اطاعتش مىکنند، از همین جا معلوم مىشود که جبرئیل در کار خودش یاورانى هم دارد.
ششم اینکه: او را امین خواند که مىرساند جبرئیل خدا را در دستوراتى که مىدهد و در رساندن وحى و رسالت، خیانت و دخل و تصرفى نمىکند.(ر .ک ترجمه المیزان، ج20، ص: 358)
و سخن آخر آنکه از افتخارات حضرت جبرئیل علیه السلام بیعت با امام زمان است چنانکه امام صادق علیه السلام می فرمایند: اولین کسی که با «قائم (علیه السلام)» بیعت می کند، جبرئیل (علیه السلام) است.
امروز بانوان همانند بسیارى از مردم به آینده مىاندیشند؛ به یك انقلاب جهانى و یك حكومت موعود، كه چگونه در برابر قدرت هاى بزرگ غلبه پیدا مىكند! برنامههاى او چیست؟ چه كسانى با او همكارى مىكنند و زنان در آن زمان چه نقشى دارند؟ دشمنانش چه كسانىاند و راز و رمز موفقیتش در گرو چیست؟ در این نوشتار به گوشه ای از حضور زنان در حکومت عدل جهانی اشاره خواهیم داشت.
الف) حضور پنجاه زن در بین یاران امام
اولین گروه از زنانى كه به محضر امام زمان مىشتابند آنهایند كه در آن ایّام مىزیستهاند و همانند دیگر یاران امام، علیهالسلام، به هنگام ظهور در حرم امن الهى بهخدمت امام، علیهالسلام، مىرسند. در اینباره دو روایت وجود دارد:
روایت اول: امّ سلمه ضمن حدیثى درباره علایم ظهور، از پیامبر روایت كرده است كه فرمود:
یعوذ عائذ من الحرم فیجتمع الناس إلیه كالطّیر الوارده المتفرقه حتّى یجتمع إلیه ثلاث مأه و أربعه عشر رجلاً فیه نسوه فیظهر على كلّ جبّار و ابن جبّار..(1)
در آن هنگام پناهندهاى به حرم امن الهى پناه مىآورد و مردم همانند كبوترانى كه از چهار سمت به یك سو هجوم مىبرند بهسوى او جمع مىشوند تا اینكه در نزد آن حضرت سیصد و چهارده نفر گرد مىآیند كه برخى از آنان زن مىباشند كه بر هر جبار و جبار زادهاى پیروز مىشود.(2)
روایت دوم: جابربن یزید جعفى، ضمن حدیث مفصلى از امام باقر، علیهالسلام، در بیان برخى نشانههاى ظهور نقل كرده كه:
و یجیىء واللَّه ثلاث مأه و بضعه عشر رجلاً فیهم خمسون امراه یجتمعون بمكه على غیر میعاد قزعاً كقزع الخریف یتبع بعضهم و هىالآیه الّتى قال اللَّه: أینما تكونوا یأت بكم اللَّه جمیعاً إنّ اللَّه على كلّ شىء قدیر..(3)
بهخدا سوگند، سیصد و سیزده نفر مىآیند كه پنجاه نفر از این عده زن هستند كه بدون هیچ قرار قبلى در مكه كنار یكدیگر جمع خواهند شد. این است معناى آیه شریفه: هرجا باشید خداوند همه شما را حاضر مىكند. زیرا او بر هر كارى توانا است.
ب) زنان آسمانى
دسته دوم چهارصد بانوى برگزیده هستند كه خداوند براى حكومت جهانى حضرت ولىعصر، علیهالسلام، در آسمان ذخیره كرده است و با ظهور آن حضرت به همراه حضرت عیسى، علیهالسلام، به زمین مىآیند.
ابوهریره از پیامبر، صلّىاللَّه علیه و آله، روایت كرده كه:
ینزل عیسى بن مریم على ثمان ماه رجل و أربع مائه امرأه خیار من على الأرض و أصلح من مضى.
عیسىبن مریم به همراه هشتصد مرد و چهارصد زن از بهترین و شایستهترین افراد روى زمین فرود خواهد آمد.
آیا این زنان از امت هاى پیشین هستند یا امت اسلامى زمان پیامبر، صلّىاللَّهعلیهوآله، و معصومین علیهمالسلام؛ یا از دوران هاى مختلف؟ آنها از چه زمان و به چه علت به آسمان برده شدهاند و براى عهدهدارى منصبى در حكومت حضرت مىآیند یا براى مسایل دیگر؟ اینها پرسشهایى است كه این حدیث از آنها چیزى نمىگوید.
ج ) رجعت زنان
سومین گروه از یاوران حضرت بقیه اللَّه علیهالسلام، زنانى هستند كه خداوند به بركت ظهور امام زمان آنها را زنده خواهد كرد و بار دیگر به دنیا رجعت خواهند نمود. این گروه دو دستهاند: برخى با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخى دیگر فقط از آمدنشان سخن بهمیان آمده است.
در منابع معتبر اسلامى نام سیزده زن یاد مىشود كه به هنگام ظهور قائم آل محمد صلّىاللَّهعلیه و آله، زنده خواهند شد و در لشكر امام زمان به مداواى مجروحان جنگى و سرپرستى بیماران خواهند پرداخت.
طبرى در دلائل الامامه، از مفضلبن عمر نقل كرده كه امام صادق علیه السلام فرمود:
همراه قائم [آل محمد، صلّىاللَّهعلیه و آله] سیزده زن خواهند بود. گفتم آنها را براى چه كارى مىخواهد؟ فرمود: به مداواى مجروحان پرداخته، سرپرستى بیماران را بهعهده خواهند گرفت. عرض كردم: نام آنها را بفرمایید. فرمود: قنواء دختر رشید هجرى، ام ایمن، حبابه والبیه، سمیه [مادر عمار یاسر]، زبیدهام خالد احمسیّه، ام سعید حنفیه، صیانه ماشطه، ام خالد جهنّیه. (4)
صیانه ماشطه در زمان حضرت موسى مىزیسته است و مادر عمار یاسر در ابتداى بعثت به شهادت رسید. حبابه در زمان على علیهالسلام، و قنواء در زمان امام حسن و امام حسین، علیهالسلام، و بقیه در زمانهاى دیگر زندگى مىكردهاند.
این گروه سیزده نفرى رجعت خواهند كرد و خداوند براى قدردانى از آنها، به بركت امام زمان آنها را زنده خواهد كرد.
در این روایت امام صادق علیهالسلام، از آن سیزده زن فقط نام نه نفر را یاد مىكند. در كتاب خصایص فاطمیّه(5) بهنام نسبیه، دختر كعبه مازینه، و در كتاب منتخبالبصائر بهنام وتیره و أحبشیه اشاره شده است. (6)
انقلاب جهانى موعود (علیه السلام)، چنان که از وعده ها و نامش هویداست، تحول عظیمى را در جهان ایجاد خواهد نمود و کل عالم را در زیر پرچم اسلام واقعى و تعالیم حیات بخش آن قرار خواهد داد که در پى آن، جامعه زنان نیز از این تحول عظیم مستثنا نبوده و به جایگاه واقعى خویش برگردانده خواهد شد. و البته توجه به این نکته ضروری است که اغلب احادیث مربوط به مهدویت در زمینه راه هاى مختلف اثبات امامت ایشان (علیه السلام)؛ حوادث قبل از ظهور و تحولات حین ظهور و پس از آن است. این روایات از توضیح جزئیات تقسیم وظایف بین کارگزاران حضرت (علیه السلام) و نیز زن یا مرد بودن آنها و بسیارى امور دیگر ساکت اند.
پی نوشت:
1. صدوق، محمد بن على بن الحسین، كمالالدین، ج 2، ص50؛ الطوسى، محمد بن الحسن،
الغیبه، ص 476.
2. الهیثمى، نورالدین علىبن ابى بكر، مجمعالزوائد، ج 7، ص315؛ معجم احادیث الإمام
المهدى، ج 1، ص 500.
3. همان.
4. الطبرى، محمد بن جریر، دلائل الامامه، ص 314.
5. همان، ص 260.
6. ریاحین الشریعه، ج 5، ص 41؛ به نقل از خصایص فاطمیه.
«دجال صیغه مبالغه از لغت دجل و به معنى خدعه، نیرنگ، حیله و باطل است.»
شادروان دكتر محمد خزائلىتعبیرى زیبا و ظریف از لغت دجالكرده است: «دجال كلمهاى مركباست و الف و لام آن همان الف و لامى است كه در نامهاى دانیال و خرقیال هم وجود دارد و به معنى«خدا» ست. جزء اول آن هر چه باشدبه معنى «ضد» و «دشمن» است و دور نیست كه با «دژ»، «دشمن» و«دشوار» همریشه باشد. (اعلام قرآن، ص 479) بنابراینتعبیر، دجال یعنى : ضدخدا، دشمنخدا.
دجال را با سیمایى عجیب مجسمكردهاند. صورتى آبله رو كه یكچشم او كور شده - چشم راست - و چشم دیگرش در وسط پیشانى، مانند ستاره صبح درخشان است.
نام اصلى دجال، «صائد بن صید» و كنیهاش «ابویوسف» است. از مادرى یهودى به نام «میمونه» به دنیا آمده و در جزیرهاى به یك صخره بسته شده است. چون سال از چهارصد هجرت بگذرد، باید منتظر بود تا ظاهر شود و این از علامات آخرالزمان است.
خراسان و كوفه از نقاطى هستند كه به عنوان محل خروج و ظهور دجال ذكر شدهاند.
كیفیت خروج دجال به این ترتیباست كه سه سال قبل از خروجش دردنیا قحط و خشكسالى مىشود. بهاین صورت كه سال اول، ثلثباران و سال دوم دو ثلثباران معمولىنمىبارد و سال سوم حتى یک قطرهباران از آسمان به زمین نمىبارد و یك برگ سبز از زمین روییده نمىشود. در این موقع كه گرسنگى و تشنگى بر عالمیان سایه افكندهاست، دجال خروج مىكند. هنگامه عجیبى بر پا مىشود و دجال به كمك پیروانش بر تمام شهرها مسلط مىشود و «بیتالمقدس» را كهساكنانش حاضر به تسلیم نمىشوند، محاصره مىكند. در چنین زمانى به هنگام نماز صبح و یا عصر، حضرتمهدى صاحبالزمان علیه السلام ظهورمىكند و با جماعت محصورین بهنماز مىایستد. حضرت عیسى بنمریم علیه السلام نیز از آسمان فرود مىآیدو به صاحبالامرعلیه السلام اقتدا مىكند. آنگاه حضرت صاحبالزمان علیه السلام ازحصار خارج شده، دجال و پیروانشرا از میان برمىدارد.
در آثار اسلامی راجع به دجال بحث شده است وی دارای قدرت و تأثیر عجیبی است یک چشم او مسح شده و چشم دیگرش در پیشانی است كه مانند ستاره صبح می درخشد وی از همه جا می گذرد و در مكه و مدینه قدم نمی گذارد اكثر مردم پیرو او می شوند و دچار بدبختی می گردند و تنها كسانی سعادتمندند كه بتوانند با مجاهدات مختلف خود را از پیروی او باز داشته به دنبال او نروند. ما مسلمانان مانند ملل دیگر حكومت عادله كامل را انتظار می كشیم و ظهور چنین حكومتی را پس از دوران بینهایت ظلمانی می دانیم و دوره ظلمت را دوره دجال و دوران نور و سعادت را دوران حضرت قائم عجل الله فرجه تعبیر می كنیم.
از امام باقرعلیه السلام روایت شده كه در تفسیر آیه شریفه 37انعام فرمود: «وسَیرَكَ فی آخر الزمان آیات منها دابة الأرض و الدجال و نزول عیسی ابن مریم و طلوع الشمس من مغربها.» ؛ «ونشانه هائی در آخرالزمان به تو خواهد نمایاند كه از آن جمله اند: جنبنده زمین, دجال, نزول عیسی بن مریم و طلوع خورشید از مغربش.»
در حدیث مبارك معراج نیز كه ابن عباس از زبان پر نور آورندة اسلام حضرت محمد صلی الله علیه وآله نقل كرده به نشانه های ظهور حضرت صاحب الأمرعلیه السلام اشاره شده ,كه در بین این نشانه ها خروج دجال نیز تصریح شده است.
حضرت نبی اكرم صلی الله علیه و آله فرموده اند:
« أیُّهَا النّاسُ، ما بَعَثَ اللّهُ نَبِیّاً إلّا وَ قَد أنْذَرَ قَوْمَهُ الدَّجّالَ. وَ إنَّ اللهَ قَدْ أخَّرَهُ إلی یَومِكُمْ هذا . فَمَهما تَشابَهَ عَلَیْكُمْ فی أمْرِهِ فَإنَّ رَبَّكُمْ لَیْسَ بِأعْوَرَ إنَّهُ یَخْرُجُ عَلی حِمارٍ عَرْضُ ما بَیْنَ اُذُنَیْهِ میلٌ ! . یَخْرُجُ وَمَعَهُ جَنَّهٌ وَنارٌ ، وَ جَبَلٌ مِنْ خُبْزٍ وَ نَهْرٌ مِنْ ماءٍ ! . أكْثَرُ أتْباعِهِ الیَهُودُ وَ النِّساءُ وَ الأعْرابُ . یَدْخُلُ آفاقَ الْأرضِ كُلَّها إلّا مَكَّهَ وَلا بَتَیْها وَ المَدینَهً وَ لا بَتَیْها فَإنَّهُما مُحَرَّمَتانِ عَلَیْهِ. »
« هان ای مردم! خداوند پیامبری را نفرستاده جز اینكه قوم خود را از دجال بیم داده است و خداوند او را برای زمان شما ذخیره كرده است. اگر كارهای او بر شما مشتبه شود، این هرگز مشتبه نشود كه او كور است و پروردگارتان كور نیست. او برفراز مركبی می آید كه بین دو گوشش یك میل است. او خروج می كند درحالی كه بهشت و جهنم را با خود یدك می كشد و كوهی از نان و رودخانه ای از آب را همراه خود حمل می كند. بیشتر پیروانش از یهودیان، زنان و بادیه نشینان است، به همه اقطار و اكناف جهان وارد می شود جز مكه و حوالی مكه و مدینه و حوالی مدینه كه هر دو بر او حرام است.» (روزگار رهائی, ج2, ص1148 ,ح 1818 : المهدی , ص192 ؛ الزام الناصب , ص74 و صحیح بخاری , ج9 , ص60 – منتخب الأثر , ص572 : سنن ابن ماجه , ج2. )
و در حدیثی دیگر كه بسیار تكان دهنده می باشد رسول گرامی اسلام انكار دجال را كفر دانسته و منكرین دجال را از كافرین می دانند چنانكه ابوبكر اسكافی در كتاب فوائد الأخبار از جابر بن عبدالله نقل كرده كه گفت: رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمودند: «من كذب بالدجال فقد كفر و من كذب بالمهدی فقد كفر»
« كسی كه دجال را تكذیب كند كافر شده و كسی كه مهدی علیه السلام را تكذیب كند كافر شده است » باورداشت مهدویت , ص60 , ح40 : البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان (ع) , ص170, باب 12 ,ح2 - روزگار رهائی , ج 2, ص 1159, ح1845 : الروض الانف ,ج2 ص431 و عقد الدرر , ص157. )
در باره محل خروج دجال مكانهای نسبتاً زیادی در احادیث و روایات مختلف نقل گردیده است كه در برخی از آنها شهر خروج او دقیقاً مشخص شده و در برخی فقط اسم منطقه اش آمده و در برخی عنوان كلی مطرح شده است كه برای شهرهائی از جمله: اصفهان , خراسان , سیستان , كرمان , دارس , حله , میسان احادیث و روایات بیشتری نقل شده است. شاید برخی از اختلافات مربوط به ناقلان احادیث و روایات باشد. سید جزائری در كتاب الأنوار النعمانیه گفته است: و اما دجال از حدیث شیخ صدوق دانستی از اصفهان خروج می كند و در اخبار بسیاری آمده كه او از سیستان خروج می نماید و می شود این اخبار را به این صورت جمع كردكه مكررخروج خواهد داشت چنانكه احوال مختلفی دارد,لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردمان بر او باد.
آنچه كه در اكثر روایات در باب پیروان دجال تصدیق شده آن است كه اكثر پیروانش را یهودیان تشكیل می دهند چنانكه پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرموده اند:
« هفتاد هزار ترك یهود زنا زاده خواننده نوازنده بادیه نشین وزن از او پیروی می كنند به هرخرابه ای برسد می گوید گنجهایت را آشكار كن پس آنچه گنج دارد آشكارمی شود.»(روزگار رهائی ، ج2 ، ص1151 ،ح 1827 : الزام الناصب ، ص202 و 261 ؛ بحار الأنوار ، ج52 ، ص194 والملاحم و الفتن ،ص66).
به نظر مىرسد كه خروج دجال وفتنه او در جهان و كشته شدنش بهدستحضرت مهدى علیه السلام، نمودار و رمزى ازجنگ «نور» و «ظلمت» باشد. بیان دیگرى از مبارزه نیكى و بدى و پیروزى نهایى روشنى و خیر برتاریكى و شر كه در فرهنگ ایران بهصورت هاى گوناگون مطرح است و در اقوام و ملل دیگر هم سابقه دارد. در اوستا كتاب مقدس زرتشتیان هماز جنگ اهریمن و اهورامزدا، گفتگوهاست و آیینمانویان هم براساس درگیرى دائمى نور و ظلمتپىریزى شده است.
به هر حال، روزى كه دجال ظهوركند و جهان، پر از ظلم و ستم باشد، حضرت مهدى صاحبالزمان علیه السلاممىآید و ریشه ظلم و بیداد رابرمىكند و طومار دجال و دجالصفتان را در هم مىپیچد و آن هنگامى است كه این آیه شریفه براىچندمین بار مصداق پیدا مىكند:
«وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا » (سوره اسراء آیه 81)
و به امتتبگو كه رسول حق آمد وباطل را نابود ساخت كه باطل خود لایقمحو و نابودى ابدى است.
و آن روزى است كه وعده الهىتحقق پیدا كند: «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ » (سوره قصص آیه 5)
و ما اراده كردیم كه بر آن طایفه ذلیل وضعیف در آن سرزمین منت گذارده و آنهارا پیشوایان خلق قرار دهیم و وارث ملك وجاه فرعونیان گردانیم.
خوشا به حال آن دسته از جوانانی که هر هفته، سه شنبه ها، در مسجد جمکران جمال آن یار دلربا را زیارت می کنند. ای کاش ما هم به این مقام برسیم و مورد عنایت حضرت (عج الله)، قرار بگیریم.
در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است ور نه هر گبری به پیری می شود پرهیزکار
حکایت مردی که مهدی موعود (عج الله) را زیارت کرده بود، به نظرم جالب آمد و فهمیدم او نیز مورد عنایت حضرت (عج الله) قرار گرفته است، که هم توانسته آقا را ملاقات نماید و هم اینکه آقا خودشان را به او معرفی کرده اند و حکایت چنین است:
هنگامی که در خانه خدا طواف می کردم، شش دور را تمام نمودم و خواستم دور هفتم را آغاز کنم که ناگاه چشمم به جوانی نیکو روی افتاد. او مشتی سنگ ریزه در کف دست من ریخت. چون روی خود را برگرداندم و دست خود را گشودم، دیدم پر از طلای ناب است.
فرمود: علامت حقیقت و آثار حق برایت آشکار گشت و نابینایی قلبت برطرف شد، آیا مرا می شناسی؟
گفتم: نه به خدا!
فرمود: من همان مهدی هستم. قائمی که زمین را پر از عدل می کنم، بعد از آنکه از ستم پر شده است. بدان که زمین از حجت خدا خالی نمی ماند. این را که گفتم، امانت من بر گردن توست، که به برادران شیعه بازگویی. (1)
فرهنگ انتظار و مهدویت، اقیانوس بی کرانی است که هر جوان معتقد به امام زمان(عج الله) در حد بینش و دانش و تحقیقی که کرده است، از آن برداشت می کند. جوان می تواند جایگاه فرهنگ انتظار را، با نظارت بر رفتار و گفتار خویش در بستر زمان، استوار سازد. فرهنگ جوان منتظر، فرهنگ پرهیز از خواسته های نامشروع نفس است. فرهنگ انتظار، فرهنگ احیای «جاءَ الحق وَ زَهَقَ الباطِل» است. و انتظار، حلقه پیوند جوان با مولایش است.
یک جوان باید سعی کند که احساس انتظار را در وجود خود ادراک کند و درک خود را تعالی ببخشد. احساس انتظار، حس زیبایی است که نصیب هر کسی نمی شود. انتظار آن موعودی که عالمی را متحول خواهد ساخت و اگر در قلب کسی حلول کند، او را منقلب می نماید و قدرت بی نظیر انتظار را، قطعاً به او نشان می دهد. انتظار فرج، انرژی فوق العاده ای به منتظر می دهد و دید او را به عالم هستی تغییر خواهد داد. و متقابلاً اگر حس انتظار در وجود کسی نباشد، موجب رکود و رخوت جان می شود. حتی دور دیدن فرج، در کلام معصوم آمده است که، این دور دیدن باعث قساوت قلب می شود. (2)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده اند که: با فضیلت ترین اعمال امت من، انتظار فرج قائم (عج الله) از خدای عزَّ و جلَّ می باشد. (3)
یا امام باقر (علیه السلام) فرموده اند: ضرر نمی کند کسی که بمیرد، در حالی که منتظر امر ما باشد، مگر اینکه در وسط خیمه امام مهدی (عج الله) و لشکرش بمیرد. (4)
و حتی علاوه بر این، ما روایات بسیاری داریم که می فرمایند: بر شما لازم است که دعا نمایید و انتظار فرج را بکشید، پس به زودی برای شما آشکار می شود و زمانی که آشکار شد، خدا را ستایش کنید و به آنچه برای شما آشکار شده، چنگ بزنید. (5)
این روایات به طور صریح بیان می دارد، که هر فردی باید در وجودش روح انتظار را درک کرده و دائماً آن را تقویت کند و بین انسان ها، جوان ها، از قابلیت ویژه ای برخوردار هستند. و خیلی راحت می توانند در جوانی شیوه پیامبر (صلی الله علیه و آله) را پی بگیرند.
سنت انتظار در دوران غیبت حضرت مهدی (عج الله) به حق جلوه ای ویژه دارد. منتظران حقیقی این دوران، هیچ شبی را بدون حالت انتظار به صبح نرسانده اند، انتظار تا آنجا که شمشیر بر زیر بستر خود می نهادند تا اگر فردا روز ظهور باشد، بی درنگ به یاری مولایشان بشتابند. و جوانان نیز گلدسته این منتظران هستند و به عبارتی سوگلی یاران حضرت جوانان عاشق و منتظر می باشند.
پی نوشت:
1. بحارالانوار، جلد 52، صفحه 181.
2. اصول کافی، جلد1، صفحه 369.
3. ترجمه و تلخیص منتخب الأثر، صفحه218.
4. اصول کافی، جلد1، صفحه372.
5. ترجمه و تلخیص منتخب الأثر، صفحه221.
بزرگترین دغدغه و آرزوی شیعیان، در کنار امام زمان خود بودن و ارتباط داشتن با حجّت الهی است اما هم اکنون که به امر الهی امام غایب هستند و ارتباط ظاهری و ملاقات با ایشان مقدور همگان نیست، باید به توصیه ائمه معصومین علیهم السلام - که ارتباط معنوی و دیدن ایشان از راه چشم دل است - عمل نمود که تنها به وسیله دعا در حق امام این ارتباط برقرار خواهد شد. حضرت ولیّ عصر(عج) فرمودند: «برای تعجیل ظهور زیاد دعا کنید كه آن فرج و رهایی شما است».(1) پس ابتدا باید با آداب و نحوه دعا کردن آشنا شویم، و با کمک دعاهایی که خودشان سفارش نمودند سعی در برقراری این ارتباط معنوی داشته باشیم. در این نوشتار به نکاتی در مورد آداب دعا و چگونه دعا کردن، جهت ارتباط قلبی با امام زمان(عج) اشاره می شود.(٢)
شایسته و موکَّد است که دعاکننده خودش را از آنچه مانع از قبولی عبادت است پاک نماید، و نَفْس خویش را از خوی ناپسند و رفتار زشت و کارهای ناروا تهذیب کند، زیرا که دعا از بهترین عبادت های شرعی است، به ویژه دعا برای تعجیل فَرَج مولایمان حضرت حجّت(عج) و خواستن ظهور و عافیت برای آن جناب. در نتیجه، استغفار و توبه قبل از دعا سفارش شده است.
میبایست نیّت شخص در دعا از تمام آلایش های نفسانی و هواهای شیطانی خالص باشد، زیرا که خلوص نیّت از مهمترین اموری است که رعایتش بر انسان واجب است، چنانکه آیاتی از قرآن و روایات متواتری بر آن دلالت دارد.(٣)
از آنجایی كه به همه مسلمان ها سفارش شده دعا كنند و علاوه بر دعاهایی كه از قول ائمه علیهم السلام نقل شده، انسان می تواند با زبان و كلام خودش برای حضرت دعا كند، چه با زبان فارسی و چه با زبان عربی و یا زبان های دیگر، در این صورت ثواب ها و آثار و نتایج دعا برای تعجیل ظهور و فَرَج آن حضرت نیز محقق میشود. (٤)
آیا گذراندن دعا از دل بدون اینکه بر زبان آید کفایت می کند یا نه؟ ظاهراً کافی نیست، چون عنوان دعا بر آن صدق نمی کند. ذكر میتواند قلبی باشد، اما دعا أخصّ از ذکر است، و چون ذِکر متضاد غفلت و بی خبری است، بر "یاد کننده در دل" صدق میکند که خدای تعالی را یاد نموده. ولی دعا متضاد سکوت و خاموشی است، بنابراین جز با راندن بر زبان مصداق نمییابد.
شیخ جعفر کبیر در کتاب "کشف الغطاء" گوید: دعا در حال ایستادن بهتر از نشستن است، و در حال نشستن بهتر از دراز کشیدن می باشد.
مستحب است در دعا برای تعجیل فَرَجِ حضرت خاتم الأوصیا إمام زمان (عج) صدا بلند گردد، به ویژه در مجالسی که برای دعا فراهم شده باشد، زیرا که نوعی از تعظیم شعائر خداوند است، و شعائر خداوند همان نشانه ها و مظاهر دین او است که:
«وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإنَّهَا مِنْ تَقْوَی القُلوبِ» (5)
مستحب است که دعا کردن در حال اجتماع باشد، به جهت روایتی که در اصول کافی به سند خود از ابی عبداللَّه امام صادق علیه السلام آمده که فرمود: هیچ گروه چهل نفری نیستند که با هم جمع شوند پس به درگاه خدای عز و جل درباره أمری دعا کنند، مگر اینکه دعایشان مستجاب می گردد، و اگر چهل تن نباشند پس چهار نفر خداوند عزوجل را ده بار بخوانند دعایشان مستجاب می شود، و اگر چهار نفر هم نباشند پس هرگاه یک شخص چهل بار خداوند را بخواند خدای عزیز جبّار دعایش را به إجابت می رساند و در همان کتاب از حضرت امام صادق علیه السلام آمده که فرمود: «پدرم چنین بود که هرگاه واقعه ای او را اندوهگین می ساخت زنان و کودکان را جمع می کرد سپس دعا می نمود و آنها آمین می گفتند». (6)
جایز (بلکه مستحب) است که ثواب دعا برای آن حضرت را به مردگان هدیه کند، به دلیل عموم روایاتی که در مورد هدیه فرستادن برای أموات رسیده، همچنان که جایز بلکه مستحب است که در این دعا از آنان نیابت نماید، مانند سایر کارهای مستحب، به این صورت که مومن در حقِّ مولایش صاحب الزمان(عج) دعا کند، و از خداوند زودتر رسیدن فَرَج و ظهور آن حضرت را بخواهد، به قصد نیابت از پدر و مادرش یا سایر أمواتش بلکه أموات مومنین و مومنات.(٧)
نیابت از زندگان و مردگان مومنین در دعا کردن برای مولایمان صاحب الزمان(عج) و تعجیل فَرَج و ظهور آن جناب بسیار پسندیده است، زیرا از برترین اقسام نیكی و صله می باشد.
دعاهایی كه از امامان معصوم علیهم السلام روایت گردیده بهتر و سزاوارتر است، زیرا علاوه بر آنچه در آیات و روایات پیروی از ایشان أمر شده، و گرفتن عِلم و چگونگی طاعت و عبادت از آن بزرگواران توصیه گردیده است، مانند فرموده خدای تعالی:
« قُلْ اِنْ کُنْتُم تَحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی...»(٨) شرافت سخن به شرافت گوینده آن بستگی دارد، و از همین روی گفته اند: «سخن بزرگان؛ بزرگِ سخنان است». در نتیجه دعاهای وارده از امامان علیهم السلام بر دعائی که شخص با سلیقه و زبان خودش درست کند، مقدم است.
هر شخصی می تواند به صراحت از خدای تعالی ظهور حضرت را درخواست نماید و به زبان فارسی یا عربی یا هر زبان دیگری تقاضایش را باز گوید، مثل این که چنین دعا کند: «اَللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَ مَوْلانا صاحِبَ الزَّمانِ»؛ بار خدایا! فرجِ مولای ما صاحب الزمان (عج) را زودتر برسان. یا بگوید: «عَجَّلَ اللَّهُ تَعالی فَرَجَهُ وَ ظُهُورَهُ»؛ خدای تعالی فرج و ظهور آن حضرت را تعجیل فرماید.
اما خواندن برخی از دعاها بیشتر سفارش شده، یکی از آنها "دعای معرفت" است زیرا طبیعی است هر چه شناخت انسان از یک حقیقت، گسترده تر و عمیق تر باشد، امکان ارتباط باطنی او با آن حقیقت بیشتر خواهد شد؛ آدمی، با معرفت به حضرت مهدی علیه السلام همه جا و همه وقت، حضور او را لمس میکند و خود را کنار او و در محضر او می بیند. برای رسیدن به چنین شناختی باید از خدا یاری خواست؛ از این رو در دوران غیبت خواندن این دعا توصیه شده است:
«اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی».(9)
از دیگر دعاهای سفارش شده می توان به دعای «عهد» (اللهم رب النور العظیم...)، دعای «فرج» (الهی عظم البلاء..)، دعای سلامتی حضرت (اللهم کن لولیک...) و زیارت «ال یس» اشاره نمود.
در نتیجه الان که ما در عصر غیبت به سر می بریم، نباید دچار غفلت و سرگردانی شویم بلکه لازم است تا با دعا و تضرع در پیشگاه الهی، ارتباط قلبی خود را با امام زمانمان که امام حیّ و حاضر هستند، حفظ نموده و با معرفت حضرت و شناخت نحوه دعا کردن در حق ایشان، ایمان خود را تقویت کرده و از فتنه دشمنان در امان باشیم، زیرا راه نجات از مهالک در زمان غیبت دعا کردن برای تعجیل فرج می باشد.
پی نوشت:
1) کمالالدین، شیخ صدوق، 2/۴۸۵: و اكثروا الدعاء بتعجیل الفرج، فان ذلك فرجكم.
2) مکیال المکارم، محمد تقی موسوی اصفهانی؛ ج2.
3) امام علی علیه السلام فرمودند: «اُخلص فی مسألة لربك» آنچه خواهی، خالصانه از پروردگارت بخواه؛ نامه 31 نهج البلاغه.
4) همچنین فرقی ندارد که دعا به نظم باشد یا نثر، چنانکه تفاوت نمیکند که عبارت دعا را خود دعاکننده إنشا کرده باشد یا غیر او.
5) حج/32: هر آن کس که شعائر خداوند را تعظیم کند همانا که آن از تقوای دلها است.
6) اصول کافی 2/487.
7) امام صادق علیه السلام فرمود : «هر کس از مومنین عملی را از (طرف) مرده ای انجام دهد خداوند دو برابر أجر آن را به او میدهد و مرده هم به آن عمل متنعِّم میگردد». حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعة، موسسه آل البیت، 5/365.
8) آل عمران/31: بگو (ای پیغمبر) اگر خداوند را دوست می دارید، پس از من پیروی کنید.
9) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۰۲، ص۱۶۵: بار خدایا! تو مرا به خود بشناسان، که اگر خودت را به من نشناسانی پیغمبرت را نخواهم شناخت، بار خدایا! رسولت را به من بشناسان، که اگر رسول خود را به من نشناسانی حجتت را نخواهم شناخت، پروردگارا! حجت خود را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناسانی از دین خود گمراه خواهم شد.
غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام همچون سکه ای دارای دو وجه است. در یک روی سکه، "امام غائب از نظر" قرار گرفته که در روایات با عبارات ویژه ای غربت و تنهایی ایشان به تصویر کشیده شده است.
عباراتی همچون: اصبغ ابن نباته گوید از امیرالمومنین علی علیه اسلام شنیدم که فرمود: «صاحب این امر آواره، رانده، تک و تنها است.»(١)
امامی که در نهایت حدّ محبت و عشق به بندگان خدا قرار داشته و به هدایت آنها از خودشان حریصتر است. مقام رفیعی که جانشین پیامبری است که در شأن ایشان قرآن این چنین می فرماید:
«لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْكُمْ بِالْمُوْمِنینَ رَوُفٌ رَحیم» (2)
شخصیت بلند مرتبه ای که در لسان مبارک امام رضا علیه السلام این گونه معرفی می گردد:
"الْإِمَامُ الْأَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْأَخُ الشَّقِیقُ وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِیرِ وَ مَفْزَعُ الْعِبَادِ فِی الدَّاهِیَةِ النَّآد"؛(3) امام انیسی بی همتا ست که آرامش وجود او همواره برقرار است، پدری مهربان است که در مسیر سعادت فرزندش از هیچ تلاشی فروگذار نمی کند، برادری همزاد است که برادر خود را جزئی از خویش می داند، مادری است مهربان نسبت به فرزند شیر خواره اش، و در نهایت پناه بندگان خدا در سختترین گرفتاری زندگی شان.
مهدی امت عجل الله تعالی فرجه الشریف که در این جایگاه رفیع قرار دارند قرنهاست که در پس پرده غیبت شاهد سختی ها و گرفتاری های شیعیان خویش است. وجود مقدسی که با قدوم مبارکش بساط سختی ها و فتنه ها و گرفتاری ها برچیده می شود و زمینه بروز استعدادهای بشری فراهم می گردد.
امام صادق علیه السلام می فرمایند: ای ابوابراهیم! او برطرف کننده اندوه از شیعیان خود است از آن پس که سختی و تنگی بسیار و گرفتاری طولانی و جور فراوان پدیدار شده باشد. (4)
در روی دیگر سکه امتی قرار دارد که خواستار رهایی از جهل و گرفتاری و شقاوت و رسیدن به مدینه فاضله ای هستند که در آن بتوانند مراتب تکامل خود را طی کنند.
عبدالله ابن ابی عقبه گوید از امیرالمومنین علی ابن ابی طالب علیه السلام شنیدم که فرمود: ای گروه شیعیان! گویا شما را می بینم که مانند شتران جولان می دهید و در جستجوی چراگاهید اما آن را نمی یابید (5)
مردم در عصر غیبت همچون گله چراگاه گم کرده ای هستند که سرگردان در پی آن هستند و در همین زمان امام عصر علیه السلام که قدرت و توان تشکیل حکومتی الهی در زمین را دارد تا نیاز بشریت در تمام عرصه های مادی و معنوی فراهم شود، پس پرده غیبت قرار دارد.
امام حسن عسکری علیه السلام در توصیف مردم زمان غیبت می فرمایند: یتیم تر از یتیمی که پدر از دست داده آن کسی است که که از امامش دور افتاده و قادر نیست او را بیابد و نمی داند که احکام دینش را چه سازد و از کجا تحصیل کند.(6)
این دو روایت اشاره ای به عمق غربت و تنهایی انسانی است که از امامش دور افتاده. اما به راستی از چه روی است که غیبت حضرتش این چنین به طول انجامیده و عطش و تشنگی امت طاقت فرسا شده است.
حضرت مهدی علیه السلام در توقیع معروفشان به شیخ مفید می فرمایند:
«اگر شیعیان ما که خداوند بر طاعت خویش موفقشان بدارد در وفای به عهدی که بر عهده ایشان است، یک دل و متحد اجتماع می کردند، خجستگی دیدار ما از ایشان به تاخیر نمی افتاد و سعادت دیدار ما همراه با کمال و معرفت و درستی شناخت ما زودتر به ایشان می رسید.»
در عبارات بالا صحبت از مانعی بزرگ در مسیر ظهور است که تنها و تنها از جانب امت مطرح است. در واقع در اعصار گذشته امتی سبب آغاز غیبت بوده و امروز امتی دیگر مسبب تاخیر ظهور. این هر دو دسته به یک اندازه در به تاخیر افتادن سعادت دنیوی و اخروی بشریت مقصرند.
در ادامه به مواردی که به نظر می رسد از مهمترین عوامل به تاخیر افتادن ظهور (7) است اشاره می شود:
در عبارات ذکر شده از امام رضا علیه السلام - که بخش مختصری از حدیث مفصل ایشان در بیان مقام امامت است - شمه ای از این جایگاه رفیع به تصویر کشیده شده است که شناخت عمیق هر یک از آن مقامات کافی است تا انسانها شبانه روز در پی رسیدن به آن وجود مقدس تلاش و خودسازی و زمینه سازی کنند. بشریت امروز بسان تشنه ای می ماند که هرگز طعم گوارای آب را نچشیده و همیشه با مایعاتی جایگزین سیراب شده است. اگر تنها یکبار این انسان با طعم آب آشنا شود هرگز به هنگام تشنگی چیزی غیر از آن نخواهد پذیرفت. اگر بخواهیم انگیزه و اشتیاق لازم برای حرکت در جهت ظهور را در مردم ایجاد کنیم قدم اول شناختن و شناساندن آن وجود مقدس است.
امیر مومنان علیه السلام در خطبه 113 نهج البلاغه می فرمایند:
«شما را چه شده که با به دست آوردن متاعی اندک از دنیا شادمان می گردید و از متاع بسیار آخرت که از دست می دهید اندوهناک نمی شوید. اما با از دست دادن متاعی اندک از دنیا مضطرب شده که آثار پریشانی در چهره ها آشکار می گردد. گویا این دنیا محل زندگی جاویدان شما و وسائل آن برای همیشه از آن شماست».
قطعا مسیری که در پرتو وحی پیش پای انسان قرار داده شده، سمت و سوی اخروی داشته و اگر بناست از دنیا و مافیها بهره ای برده شود، باید در مسیر هدف نهایی که همان بندگی خداوند است، باشد. آنچه در این مرحله باید مدنظر قرار گیرد مراقبت از عدم وابستگی به دنیاست.
دنیا - اعم از اموال و فرزندان و هوای نفس - به قدری خطرناک است که می تواند فردی را که عمری است در رکاب امامش بوده، از وی جدا سازد. امام علی ابن ابی طالب علیه السلام می فرمایند: «زبیر همواره با ما بود تا آنکه فرزند نامبارکش عبدالله پا به جوانی گذاشت.»(8)
آنچه در این مقال به دنبال بیان آن بودیم مسئولیت بزرگی است که بر دوش تک تک افراد قرار دارد، تا هر یک با تقویت ایمان و عمل صالح موانع ظهور منجی موعود را برطرف سازند. مواردی که به عنوان علل غربتِ ولیّ ذکر شد به نظر جزو مهمترین آنها بوده و نه همه آنها که امید است توجه به این امور بسیاری از موانع دیگر را برطرف سازد.
پی نوشت:
1) کمال الدین و اتمام النعمه ج1ص563ح13
2) توبه 128
3) امام یگانه ی دوران، دکتر مرتی طاهری، ص202
4) کمال الدین ج2ص553ح8
5) همان ج1ص565
6) امام یگانه ی دوران؛ ص209
7) برگرقته از چیستی، چرایی و چگونگی ولایت محوری؛ دکتر عبدالله حاجی صادقی.
8) نهج البلاغه حکمت 45
مرگ عصارهی زندگی است؛ زندگی با معرفت امام، زندگی عقلانی و پاکیزه است و مرگی پاک و شیرین را به همراه دارد؛ سردمداران مادی گرایی، تنها از زندگی دنیایی گفته اند برخلاف انبیا و اولیا که فرد را برای زندگی در آخرت مهیّا ساخته اند.
در این مقاله، به این مسأله می پردازیم که چرا در بحث معرفت امام و عدم معرفت امام زمان علیه السّلام، صحبت از مرگ است. تعابیر مرگ مهدوی[1] و مرگ جاهلی[2] به چه معناست؟
قرآن و امام عامل زندگی و حیات
از منظر قرآن کریم، انسان میتواند زنده بدنی باشد، ولی در عین حال مرده باشد. مثلاً قرآن روی فردی که زنده است اثر دارد: «لِیُنْذِرَ مَنْ كانَ حَیّاً ...»[3]و[4] و قرآن را عامل حیات و پیغمبر صلی الله علیه و آله را "محیى" یعنى حیات بخش معرفى كرده است: «یا ایُّهَا الَّذینَ امَنُوا اسْتَجیبوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسولِ اذا دَعاكُمْ لِما یُحْییكُمْ»[5]
اسلام همواره دم از حیات و زندگى می زند، می گوید این پیغمبر براى شما حیات و زندگى آورده است. اسلام دین حیات است. [6]
پیوستگی همیشگی قرآن و امام
دقت در فعل «دعا» این حقیقت لطیف را می رساند که دعوت قرآن عینی و علمی(امام) یكی است؛ زیرا این فعل به صورت مفرد آمده در حالی که فعل متناسب با الله و رسول، مثنّی است؛ سرّ این مطلب، این است که رسول و امام كه از بارزترین مصادیق قرآن عینی هستند، مردم را به همان چیزی دعوت میکنند كه خداوند به آن فرا میخوانند.
از آنجا كه قرآن علمی و عینی نمایاننده حیات طیبه عقلانی است، پس هر كس یكی از این دو را از دست دهد، در حقیقت آن حیات را از دست داده است.[7] و مانند مردگان جاهلیت می گردد؛ به گونهای كه به سبب اعمال زمان جاهلیت و اسلام كیفر می بیند و چیزی از گناهان گذشته و آینده اش بخشوده نمی شود.
این مطلب از کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فهمیده می شود: كسیکه بمیرد و امامی از فرزندان من نداشته باشد، به مرگ جاهلی مرده است و به رفتارهای عصر جاهلیت و اسلام كیفر داده میشود؛[8] زیرا چنین كسی نیندیشیده، توبه نكرده و اسلام نیاورده؛ تا اعمال پیشین او را بپوشاند و خداوند نیز از گناهان گذشته او درگذرد؛ بلكه هنگامیکه از قبرها بیرون آیند، از گناهان آینده و گذشته خود آگاه می شوند و یكی از بزرگترین گناهانشان انكار امام علیه السّلام است. زندگی منكر قرآن علمی و عینی و روی گردان از آن دو، جاهلیت محض است.
تناسب مرگ و حیات
مرگ هر كسی با زندگی او تناسب دارد «كما تعیشون تموتون و كما تموتون تبعثون»[9]؛ زندگی عقلانی، مرگ عقلانی را در پی دارد و هر كه از دنیا به باغی از باغهای بهشت برود، قطعاً عاقل است. زیرا پروردگارش را عبادت و بهشت را كسب كرده است؛ چون عقل آن نیروی درونی است كه به واسطه اش خداوند رحمان عبادت شود و بهشت به چنگ آید.
اگر مرگ منكرِ امام معصوم علیه السّلام مرگ جاهلی باشد، باید زندگی او نیز حیات جاهلی باشد. سرّش آن است كه وجود قرآن علمی و عینی سبب پیدایش حیات پاكیزه عقلانی است.[10]
معرفت امام عصر علیه السلام، فرد را به مرتبهای می رساند که مرگ او هم مثل حیاتش متحول می شود؛ مرگ برای او انتقال به مراحل کاملتر و جامع است.
اگر زندگی فردی جاهلی باشد، همه شئون و سنن حیاتی او همانند جاهلیت سپری خواهد شد.
آن كه امامش را نشناسد، منتظر او نخواهد بود و منتظر مصلح واقعی نبودن، نشان از حیات جاهلانه دارد. همانگونه كه در خطبه فدكیه [11] و احتجاج حضرت صدیقه كبرا علیهاالسّلام در زمان استقرار ناحق در جایگاه خلافت و ولایت، به این آیه استشهاد فرمود: «اَ فَحُكمَ الجهِلِیَّةِ یَبغونَ و مَن اَحسَنُ مِنَ اللهِ حُكمًا لِقَومٍ یوقِنون»[12]
زیرا هر كه امامش را بشناسد و بداند كه او از اعمالش به اذن خدا آگاه است و بپذیرد كه امام مظهر «قائِم عَلی كُلِّ نَفسٍ بِما كَسَبَت» [13] است، [14] حتماً منتظر حضرت خواهد بود و در عمل نیز به خواسته های او توجه کرده كه و از این راه ولایت امام خود را یافته و در آن هنگام، زندگی و مرگ او عاقلانه خواهد بود.
مرگ چشیدنی و شیرین
کسی که تحت ولایت قرآن عینی (وجود مقدس امام زمان علیه السّلام) رشد می کند، به همان حیات و مرگ پاکیزه و عقلانی می رسد. معرفت امام عصر علیه السّلام، فرد را به مرتبه ای می رساند که مرگ او هم مثل حیاتش متحول می شود؛ مرگ برای او انتقال به مراحل کاملتر و جامع است. تلقی او از مرگ با انسانی که رو به ولایت نمیآورد متفاوت است.
مرگ برای او قطع همه اهداف و آرزوهایش نیست. راهی برای رسیدن به مقاصد عالی و رفیع است؛ به گونه ای زندگی می کند که با مرگش به درجات بالا برسد. لذا مشتاق مرگ هم می باشد.
چون نهال باروری است كه بعد از بالندگی به ثمر می نشیند؛ آنگاه میوههای این درخت بالنده را می چینند و عصاره اش را در جامی می ریزند و هنگام مرگ به انسان می خورانند. «كُلُّ نَفسٍ ذائِقَةُ المَوت»[15] درخت ثمربخش معرفت امام، میوه هایی گوارا می دهد و عصاره اش شهد و شیرین است و مرگ برای چنین كسی گواراست.
ما مرگ را می چشیم نه مرگ ما را؛ ما مرگ را می میرانیم نه او ما را، زیرا خدای سبحان نفرمود كه مرگ چشنده انسان است، بلكه فرمود: انسان چشنده مرگ است. حقیقت آن است كه مرگ انسان را از بین نمی برد؛ بلكه این انسان است كه مرگ را یكبار و برای همیشه از بین می برد. همانگونه كه چشندهی آب، آن را هضم می کند؛ نه آب چشنده را.
آن که امام زمانِ خود را نشناسد و با او پیوند ولایی برقرار نكند، به وصیّت هیچ یک از انبیاء عمل نكرده است؛ چه رسد به سفارش ذات اقدس الهی؛ و مرگ او که عصاره زندگی اوست، جاهلی خواهد بود.[16]
شکوفایی مهدی شناس با مرگ او
فراعنه و سردمداران حیات مادی به حیات دنیایی انسان پرداختهاند؛ اما نسبت به مرگ انسانها هیچ ادعایی نداشتهاند. یعنی واقعاً مرگ کسانی که در دوره مدرن زندگی می کنند با کسانیکه در دوره جاهلیت زندگی می کردند یکی است. حتی حیاتشان چندان تفاوتی ندارد، جاهلیت مدرن و کهنه با هم تفاوتی ندارد؛ وقتی هیچ کدام انسان را به حیات و علم و معرفت نمی رساند. شاید زندگی آنها با هم متفاوت باشد؛ یکی با هواپیما سفر کند و دیگری با قاطر؛ اما نحوه مرگشان یکسان می باشد.
اگر زندگی فردی جاهلی باشد، همهی شئون و سنن حیاتی او همانند جاهلیت سپری خواهد شد. آن آكه امامش را نشناسد، منتظر او نخواهد بود و منتظر مصلح واقعی نبودن، نشان از حیات جاهلانه دارد.
قرآن كریم اقوامی را معرفی می کند كه با وجود برخورداری از پیشرفتهای شگرف صنعتی و بهره مندی از رفاه زندگی اجتماعی تا بدان پایه از جاهلیت پیش رفتند كه مستوجب عقاب الهی و حرمان از رحمت خداوند شدند و سرانجام به هلاكت رسیدند. قوم عاد و ثمود و اصحاب حِجْر نمونه ای از این مردمان اند.
اما مهمترین دعوت انبیاء، تحوّل در مرگ و بعد از مرگ مردم است. کسیکه به امامش راه پیدا می کند مرگش متحوّل می شود؛ مرگ او مبدأ حیات، رشد و شکوفایی او می شود و این در شعاع معرفت امام به حیات می رسد و شاید به همین دلیل تأکید روایت بر مرگ است.[17]
زندگی پاکیزه دنیوی، و شکوفایی شیرین اخروی
قرآن و امام هر دو با هم پیوسته و حیات بخش هستند. مرگ هر کس عصاره زندگی اوست و زندگی همراه با شناخت امام، عقلانی و پاکیزه است به همین دلیل مرگ پاک و شیرینی به دنبال خواهد داشت و عامل شکوفایی او در آخرت خواهد شد.
پی نوشت:
[1] - مَن ماتَ وَ هُوَ عارٍفٌ لِإمامِهِ کَمَن هُوَ مَعَ القائِمِ فی فُسطاطِهِ: کسیکه با معرفت امامش بمیرد، مانند کسی است که با حضرت قائم در خیمهاش بوده باشد.: نعمانی، الغیبه، باب 25، ص 330.
[2] - من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتةً جاهلیةً: محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج8، ص 368، باب 27، ح 41.
[3]- یس، 70.
[4] - همچنین: «... انَّكَ لاتُسْمِعُ الْمَوْتى وَ ما انْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِى الْقُبورِ» (فاطر، 22): (اى رسول! بدان كه) خدا هر كه را بخواهد شنوا (ى كلام حق) سازد و اما تو آن كس را كه در گورستان (كفر و جهالت و شهوت پرستى) فرو رفته هرگز شنوا نتوانى كرد.
[5] - انفال، 24.
[6] - مجموعهآثار مرتضی مطهرى، ج25، ص 448، 449.
[7] - عبدالله جوادی آملی، قرآن حكیم از منظر امام رضا علیه السلام، ص 45.
[8]- قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: من مات و لیس له إمام من ولدی، مات میتة الجاهلیّة، یوخذ بما عمل فی الجاهلیّة و الإسلام: مسند الإمام الرضا علیه السلام، ج1، كتاب الإمامة، ص90، ح15.
[9] - عوالی اللآلی، ج4، ص72
[10] - برگرفته از امام مهدی موجود موعود، ص 31.
[11] - ر.ك: بحار الانوار، ج29، ص220 ـ 235؛ دلائل الامامه، ص31 ـ 38؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج16، ص250 ـ 251
[12] - المائده، 50.
[13] - الرعد، 33.
[14] - التوحید، صدوق، ص189.
[15] - آلعمران، 185.
[16] - عبدالله جوادی آملی، همان، ص 30.
[17] - برگرفته از سید مهدی میرباقری، ماهنامه موعود، شماره 60.
«دجّال» از موضوعات بسیار فراگیر در ادیان و فرقه های مختلف اعتقادی است. در مسیحیت، دجال همواره به عنوان ضدّ مسیح معرفی شده است و در کتب روایی اهل سنت، روایاتی وجود دارد که به طور مفصل درباره ویژگی های دجال سخن گفته است.
ویژگی های دجال در مواردی آن گونه به افسانه شبیه است که برخی از صاحب نظران درصدد برآمدند که دجال را موجودی سمبلیک و کنایی بدانند.
در جوامع روایی شیعه موضوع دجال به طور گذرا مطرح شده است. تا جایی که در کتاب هایی مانند «الکافی» کلینی، کتاب «الغیبة» نعمانی و «الارشاد» شیخ مفید که در آن ها روایات فراوانی درباره نشانه های ظهور نقل شده است، حتی یک روایت هم درباره دجال نیامده است و مجموع روایاتی که در «کمال الدین و تمام النعمة» شیخ صدوق و کتاب «الغیبة» شیخ طوسی در این باره نقل شده است به ده مورد هم نمی رسد. (ابراهیم شفیعی سروستانی، پرسش از موعود، ص 133)
در کتب روایی اهل سنت خروج دجال به عنوان نشانه قیامت معرفی شده است. به نظر می رسد جوامع روایی شیعه نیز درباره علامت ظهور بودن دجال قاطعیت ندارند. با توجه به این که روایاتی برای هر دو احتمال در این کتب آمده است. پاسخ قطعی به این پرسش که دجال از نشانه های قیامت است و یا از علائم ظهور نیاز به بررسی بیشتری دارد. هر چند اگر هر دو فرض را نیز محتمل بدانیم، می توان به این جمع بندی رسید که دجال از نشانه های قیامت است ولی پیش از ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) به وقوع می پیوندد. چنان چه گاهی اصل ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) نیز از نشانه های قیامت دانسته شده است. به هر حال این نوشتار در پی آن است که این دو احتمال را به طور مجزا بررسی کند.
در بسیاری از منابع روایی اهل سنت و برخی جوامع حدیثی شیعه نشانه های ظهور امام مهدی(علیه السلام) با برخی علامت های نزدیک شدن و برپایی قیامت در آمیخته است. فقط موضوع دجال شامل این اختلاط نمی شود. بلکه مباحثی مانند نزول حضرت مسیح(علیه السلام)، طلوع خورشید از مغرب و دخان (دودی در آسمان) نیز از مواردی هستند که درباره این که از نشانه های ظهور هستند و یا برپایی قیامت اختلاف وجود دارد.
به نظر می رسد مهم ترین ریشه این اختلاف را باید در معانی مختلف عبارت "اشراط الساعة" جستجو کرد. این عبارت در آیه 18 سوره محمد آمده است و به معنی نشانه های قیامت است ولی از آن جا که روایاتی چند واژه "الساعة" را به ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه) تأویل کرده اند، برخی از علما "اشراط الساعة" را به معنای علائم ظهور گرفته اند و اصولا کتاب ها و ابوابی را با این عنوان به نشانه های ظهور اختصاص داده اند. (برای مطالعه بیشتر ر.ک:مطهری نیا و موحدی محب، مطالعات تفسیری، بررسی تطبیقی دیدگاه مفسران فریقین در موضوع "اشراط الساعة".
روایاتی در الخصال شیخ صدوق خروج دجال را از نشانه های قیامت بر می شمرد:
«قیامت برپا نمىشود، تا ده نشانه پدید آید: دجّال، (بلند شدن) دود و طلوع خورشید از مغربش و جنبنده زمین (دابة الارض) و (خروج) یأجوج و مأجوج و فرو رفتن در زمین در سه جا ، یكى در مشرق و دیگرى در مغرب و دیگرى در جزیرة العرب و آتشى كه از قصر عدن (شهرى است در یمن) كه مردم را به سوى محشر سوق مىدهد.» (الخصال، ج2، ص 431)
همان طور که پیشتر آمد نیز شیخ مفید در الارشاد، در هنگام برشمردن فهرستی از علائم ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) سخنی از دجال به میان نمی آورد. (ر. ک: الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص: 368)
در میان علایم ظهور، یکسری علائم حتمی هستند و یکسری دیگر امکان بداء در موردشان وجود دارد. در میان علائم حتمی ظهور (خروج یمانی و سفیانی ، کشته شدن نفس زکیه، شکافته شدن زمین در منطقه بیداء ، برخاستن ندایی از آسمان) خروج دجال شمرده نشده است. از آن جا که خروج دجال طبق روایات مربوط به آن حتمی است. به نظر می رسد در میان نشانه های قیامت جای دارد.
روایتی در «کمال الدین و تمام النعمة» شیخ صدوق آمده است که ضمن آن فردی به نام صعصعه بن صوحان درباره زمان خروج دجال و کیستی او، از امیرالمومنین(علیه السلام) سوال می کند، پاسخ ایشان دربردارنده این موضوع است که دجال پیش از ظهور خروج می کند. (بحار، ج 52، ص 193/ کمال الدین 526 و 525/ کشف الغمه، ج 3، ص 281/ المسائل العشر، ج، ص 122)
نشانه هایی چند برای قیامت در قرآن و روایات آمده است. در میان نشانه های قیامت که در قرآن آمده است می توان به این موارد اشاره کرد: 1. بعثت پیامبر گرامی اسلام، 2. متلاشی شدن سدّ و خروج یاجوج و ماجوج، 3. پدیدار شدن دود در آسمان، 4. نزول مسیح، 5. بیرون آمدن جنبنده ای از زمین. در این میان سخنی از دجال نیست. هر چند اگر نزول مسیح را مقارن خروج دجال فرض کنیم می توان خروج دجال را از نشانه های قیامت دانست. (برای نشانه های قیامت ر.ک: یاسر جهانی پور، مبلغان، برخی از نشانه های قیامت در قرآن و روایات)
برخی از صاحب نظران قاعده ای کلی را در نظر گرفته اند که بر اساس آن همه حوادث مربوط به دوران فتنه و انحراف ناشی از امتحان الهی و خالص ساختن مردم و پیامدهای آن مقدم بر ظهور است. بر این اساس هر روایتی که درباره وجود کفر و خصال ناپسند باشد مربوط به پیش از ظهور است و بالعکس. بر این اساس دجال و پیروانش نیز بایستی از علائم ظهور باشند. (ر.ک: تاریخ الغیبه الکبری، ج2،ص276)
از طرفی نیز در صورتی که دجال را پدیده ای سمبلیک و کنایی بدانیم ممکن است تا هم اکنون به وقوع پیوسته باشد.
به هر حال با توجه به این که مویداتی برای هر دو احتمال مذکور وجود دارد. به نظر می رسد که نتوان پاسخ قطعی به این سوال داد ولی همان طور که گفته شد امکان جمع بندی دو دیدگاه نیز وجود دارد و اگر از زمان بعثت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نشانه های قیامت آغاز شده باشد، ممکن است که خروج دجال از نشانه های قیامت بوده ولی پیش از ظهور به وقوع بپیوندد.
مسئله استمرار امامت یکی از اعتقادات اصلی شیعیان است. هر چند اصطلاح «فترت» در معنای "خالی بودن زمان از پیامبر" کاربرد دارد ولی این مفهوم در مورد سلسله امامت معنی ندارد. در واقع زمین هیچ گاه از امام خالی نیست و این مسئله توسط ادله عقلی و آیات قرآن و روایات اثبات شده است.[1]
پس از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) شیعیان دوره کوتاهی از تحیر و سرگردانی را درباره امام دوازدهم تجربه کردند، که این مسئله با زمینه سازی های امامان پیشین و همچنین با تدبیر سازمان وکالت که زیر نظر حضرت مهدی(علیه السلام) اداره می شد، خیلی زود خاتمه پیدا کرد.
البته این تحیر صرفا پس از شهادت امام یازدهم پیش نیامد بلکه به خاطر شرایط سیاسی خاصی که در دوره حضور امامان معصوم وجود داشت، معمولا پس از هر امامی اختلافی از این نوع میان شیعیان بروز می کرد. بنابراین شیعیان معمولا برای شناخت امام از روش های خاصی استفاده می کردند.
شاید مهمترین دلیل بر امامت، نص و وصیت امام پیشین بود که بر امام پس از خود تعلق می گرفت. البته امام ویژگی های دیگری هم داشت که او را از سایرین متمایز می کرد. مثلا ایشان معجزاتی داشت و علاوه بر آن از بقیه عالم تر بود. به علاوه رفتار و خُلق و خوی و اندیشه امام نیز موید منصب الهی اش بود.[2]
از امام صادق(علیه السلام) پرسیدند: آیا ممکن است وضعی پیش آید که مردم امام خود را نشناسند؟
فرمود: ممکن است چنین شود.
سوال کردند: در آن صورت چه کنند؟
فرمود: به همان امر نخست چنگ زنند تا امام دیگر بر ایشان آشکار شود.[3]
همچنین در روایت دیگری از امام صادق(علیه السلام) درباره زمانی سوال کردند که خبر درگذشت امامی به گروهی برسد، امام درباره تکلیف ایشان می فرماید که بایستی تعدادی از ایشان در جستجوی امام کوچ کنند و تا زمانی که در جستجو هستند ایشان و قومشان معذورند.[4]
همچنین درباره زراره روایت شده است که فرزندش عبید را برای تحقیق درباره امامت امام موسی کاظم(علیه السلام) فرستاد، پیش از آن که پسرش بازگردد او به حالت احتضار افتاد. بنابراین قرآن را برداشت و بالای سرش گرفت و گفت: امام بعد از جعفر بن محمد، کسی که نامش در این کتاب در ضمن قرآن است و از جانب کسانی تعیین شده که خداوند، فرمان برداری از آنان را بر خلقش واجب ساخته است و من به او ایمان دارم. در ادامه این روایت آمده است که وقتی گزارش عمل زراره به امام موسی کاظم(علیه السلام) رسید فرمود: زراره مهاجر به سوی خداوند متعال است.[5]
شاید مهمترین دلیل بر امامت، نص و وصیت امام پیشین بود که بر امام پس ازخود تعلق می گرفت. البته امام ویژگی های دیگری هم داشت که او را از سایرین متمایز می کرد. مثلا ایشان معجزاتی داشت و علاوه بر آن از بقیه عالم تر بود. به علاوه رفتار و خُلق و خوی و اندیشه امام نیز موید منصب الهی اش بود
امام حسن عسکری(علیه السلام) پیش از شهادت خود بارها امام پس از خود را معرفی کرده بودند. بنابراین بسیاری از شیعیان از طریق وصیت ایشان به امامت حضرت مهدی(علیه السلام) یقین حاصل کرده بودند. مثلا در روایتی آمده است که جمعی از شیعیان به مجلس امام حاضر می شوند تا درباره امام و حجت پس از او سوال کنند. حضرت در آن مجلس که عثمان بن سعید هم حضور دارد، حضرت مهدی(علیه السلام) را که خردسال هستند به عنوان امام پس از خود معرفی می کند. و می فرماید که او را پس از این نخواهید دید و بایستی در امور خود به عثمان مراجعه کنید.[6]
به نظر می رسد اولین گروهی از شیعیان که پس از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) مسئله شناخت امام را به طور جدی دنبال کردند، جمعی بودند که وجوهات و اموال را از قم خدمت امام حسن عسکری(علیه السلام) آورده بودند. آن ها پس از آن که با مسئله فوت امام یازدهم مواجه شدند، درباره جانشین حضرت سوال کردند. برخی بنا بر ادعای جعفر عموی امام مهدی(علیه السلام) دور او جمع شده بودند. بنابراین ابتدا به سراغ او رفتند و از جعفر درخواست کردند که مقدار اموالی که در کیسه هاست و صاحبانشان را خبر دهد و سپس اموال را به عنوان امام دریافت کند. ولی جعفر گفت من علم غیب نمی دانم و منکر علم غیب برادرش امام حسن عسکری(علیه السلام) نیز شد. این فرستادگان سرانجام با یکی از خدمتکاران حضرت مواجه شدند، غلام شمار و صاحبان اموال را می دانست و ایشان را با اسم صدا کرد. از این رو، نقل شده است که ایشان به امامت کسی که معجزه وار این اطلاعات را به غلام داده بود، اعتقاد یافتند و حتی خدمت حضرت مهدی(علیه السلام) شرفیاب شدند. پس یکی از مهمترین روش هایی که شیعیان همچنان پس از شهادت امام یازدهم در شناخت امام بهره می بردند مسئله معجزه و علم غیب بود.[7]
همچنین برخی دیگر از شیعیان از اعتمادی که امامان پیشین به سفیر اول؛ عثمان بن سعید داشتند برای کسب شناخت نسبت به امام دوازدهم بهره می بردند. به این ترتیب که با توجه به نقل هایی که درباره وثاقت عثمان از امامان پیشین شنیده بودند، از او می خواستند که ایشان را درباره امام غایب مطمئن کنند. [8]
در این میان گروهی مورد عنایت خاص حضرت قرار می گرفتند و به این ترتیب از شک و حیرت رها می شدند. چنان چه وقتی محمد بن ابراهیم مهزیار با اموالی از وجوهات شرعیه که از وصیت پدرش به جا مانده، به عراق می آید و در امر امامت پس از حضرت حسن عسکری(علیه السلام) مردد است، ناگهان پیکی از طرف امام مقدار اموال و مکانش را خبر می دهد و حتی توقیعی شریف دریافت می کند که محمد را در امور شیعیان، جانشین پدرش قرار می دهد.[9]
از طرفی نیز بسیاری از شیعیان تردیدهای خویش را در مسئله امامت، از طریق سفرا و به وسیله نامه هایی با خود حضرت مهدی(علیه السلام) در میان می گذاشتند، توقیعاتی که حضرت در پاسخ این سوالات صادر کردند[10] تاثیرگذار است. بخش هایی از این توقیعات نیز به ردّ ادعای جعفر در مورد امامت پرداخته است. در ذیل بخش کوتاهی را از این توقیعات شریف می آوریم:
"ای مردم! برای شما چه اتفاقی افتاده است که در شک و تردید افتادید؟ و در حیرت و سرگردانی وارونه شده اید [راه بر عکس می روید]؟ آیا نشنیده اید که خداوند تبارک و تعالی می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُم»[11] [آیا نمی دانید خدا] از زمان آدم(علیه السلام) تا امامی که گذشته است [یعنی امام حسن عسکری(علیه السلام)] علامت هایی قرار داد تا به وسیله آن هدایت بشویم؟ و هر وقت علَم هدایتی ناپدید شد، علَم دیگری ظاهر شد؟ آن گاه که خدای تبارک و تعالی او [امام یازدهم] را به جوار رحمت خود بُرد، شما خیال کردید که خداوند دینش را باطل و اسباب و واسطه های ارتباط بین خود و خلقش را قطع کرده است؟"
در مورد ادعای کذب جعفر نیز می فرماید:
من نمی دانم او به چه حالت و دستاویزی امیدوار است که ادعایش را ثابت کند. آیا به وسیله فقه و علمش در امر دین خدا؟ به خدا قسم که او حلال را از حرام تشخیص نمی دهد و فرق بین خطا و صواب را نمی داند.
در شرایطی که به هر دلیل شناخت تفصیلی امام میسر نباشد، معرفت اجمالی به ولایت و امامت ایشان کفایت می کند. چه امام حاضر باشد و شناخت تفصیلی او به زمان احتیاج داشته باشد و یا مانند حضرت مهدی(علیه السلام) در عصر غیبت کبری غایب باشد و در دسترس نباشد
در شرایطی که به هر دلیل شناخت تفصیلی امام میسر نباشد، معرفت اجمالی به ولایت و امامت ایشان کفایت می کند. چه امام حاضر باشد و شناخت تفصیلی او به زمان احتیاج داشته باشد و یا مانند حضرت مهدی(علیه السلام) در عصر غیبت کبری غایب باشد و در دسترس نباشد.[12]
بنابراین اولین نکته ای که ما در این عصر بایستی توجه داشته باشیم اعتقاد به ولایت امامی است که از نسل امام حسین (علیه السلام) و فرزند امام حسن عسکری(علیه السلام) است. با در نظر گرفتن ویژگی های کلی که از ایشان در متون دینی رسیده است و در مرحله بعد نیز باید به قرآن و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله) تمسک جوییم و مطابق آن عمل کنیم.
البته این را هم در نظر بگیریم که فراتر از شناخت ظاهری که مکلفیم نسبت به امام داشته باشیم، معرفت معنوی و قلبی نسبت به امام زمان(علیه السلام) در همین عصر غیبت کبری نیز با پیروی بی چون و چرا از سیره پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) و برقراری رابطه عاطفی با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) به دست می آید.
پی نوشت:
[1]. دلایل عقلی و نقلی امامت و مهدویت، رحیم لطیفی، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود ر.ک: کتاب غیبت شیخ طوسی
[2] . ر.ک: راه های شناخت امام، مجله الکترونیکی سچیده سحر
[3] کمال الدین ، ص 351، ح 47
[4] ر.ک: الامامه و التبصره، ص 88، ح 76
[5] کمال الدین، ص 75
[6] . متن و ترجمه کتاب غیبت شیخ طوسی، مجتبی عزیزی، ص621
[7] کمال الدین ، ترجمه کمره ای ج2، ص 150
[8] ترجمه و متن کتاب غیبت شیخ طوسی، ص 617
[9] .همان، صص499و 500
[10] همان، صص503 تا 512
[11] سوره نساء، آیه 59(گفتنی است که این آیه یکی از آیاتی است که برای اثبات امامت و استمرار آن استفاده می شود)
[12] دانشنامه امام مهدی (عج)، موسسه دارالحدیث