
در مقالۀ قبل برخی از کارکردهای مهم ازدواج را بیان کردیم و بیان شد که خانوادۀ مهدوی می تواند زمینه ساز تشکیل جامعۀ مهدوی باشد. چرا که جامعه متشکل از خانواده هاست و خانواده تشکیل شده از افرادِ آن خانواده. این مسیر به مانند طی کردن پله های نردبان می باشد که تا پله های ابتدایی را نگذرانی نمی توانی به پله های مابعد برسی. از این رو تشکیل خانوادۀ مهدوی از اهمیت خاصی برخوردار است و بدون آن نمی توان به پلۀ بعدی رسید.
اکنون که به ضرورت ازدواجی سالم و مهدوی پی بردیم، نوبت به آن رسیده است که شاخصه های همسران مهدوی را بررسی کنیم. تا با شناخت این شاخصه ها ازدواجی مهدوی و خانواده ای مهدوی شکل بگیرد.
در ابتدا باید بررسی کنیم که چه معیارهایی در انتخاب همسر وجود دارد و از چه راه هایی می توان همسر خوب را برگزید. بعد از بررسی ملاک های همسر مناسب، ویژگی هایی که همسران باید در خانواده ای مهدوی داشته باشند را بررسی خواهیم کرد.
برخی، آشنایی های قبل ازدواج را پیشنهاد می دهند. ایشان قائلند: دختر و پسر با یکدیگر رفت و آمد کنند تا با خصوصیات یکدیگر آشنا شوند و بعد از آشنایی، ازدواج صورت گیرد. این عده معمولاً طرفدار روابط آزاد دختر و پسر هستند. اما این روش مورد تائید دین نیست. دلیل ما بر این مطلب، آیات[1] و روایات فراوانی است که در این زمینه وجود دارد. مانند روایتی که حضرت زهرا علیهاالسلام می فرمایند: «برای زنان بهتر آن است که مردان را نبینند و مردان نیز آنان را نبینند»[2] و یا اظهار خوشحالی که حضرت زهرا علیهاالسلام از خود نشان دادند، آن زمان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کارهای بیرون از خانه را به عهدۀ حضرت علی علیه السلام و کارهای داخل خانه را به عهدۀ دخترشان گذاشتند[3] و... .
رابطۀ غیر اصولی دختر و پسر ضررهای جبران ناپذیری دارد. از آن جمله ضررها، این است که باعث از بین رفتن حیا می- باشد. در دین مبین اسلام حیا از جایگاه مهمی برخوردار است و به فرمودۀ امام صادق علیه السلام «کسی که حیا ندارد، ایمان ندارد.»[4] از بین رفتن حیا سرمنشاء بدی ها و زشتی هاست، امام علی علیه السلام می فرمایند: «حیا مانع انجام کارهای زشت و قبیح می شود.»[5]
همچنین این روش، از نظر اجتماعی نیز عواقب نابجایی در بر دارد. این گونه آشنائی ها گرچه به نام ازدواج صورت می گیرد، اما معمولاً به ازدواج ختم نمی شود بلکه وسیله ای می شود برای کامجوئی های نامشروع. و در این میان دخترخانمها هستند که بیشتر آسیب می بینند. علاوه بر این، پژوهش ها نشان داده که آن دسته ای هم که به ازدواج ختم می شود، بسیار در معرض ناکامی و طلاق و از هم گسیختگی هستند.
بنابراین، روش فوق شیوه ای مناسب برای انتخاب همسر نیست و مورد پشنهاد ما نخواهد بود. دختر و پسر مهدوی نیز تلاش می کنند از بهترین راه ها همسران مناسبی اختیار کنند. ایشان همواره در حفظ ایمان و پاکدامنی خویش می کوشند و از سپر حیا مدد می جویند، چرا که حضرت علی علیه السلام فرموده اند: «ثمرۀ حیا؛ پاکدامنی است.»[6]
1- ایمان و اخلاق فرد: از اولین راه های شناخت همسر مناسب، دقت در ایمان و تقوای شخص است که مورد سفارش قرار گرفته، چراکه یاوران امام مهدی علیه السلام باتقواترین افراد زمان هستند. به عبارت دیگر، از با ارزش ترین ویژگی هایی که زوج های جوان می توانند بواسطۀ آنها همسری مناسب انتخاب کنند توجه به میزان ایمان، دینداری و اخلاق فرد مقابل است. توجه به این معیار مهم در قرآن کریم مورد تاکید قرار گرفته است. خداوند می فرماید: «زنان ناپاک شایستۀ مردانی ناپاک، و مردان زشتکار نیز شایستۀ زنانی بدین وصف هستند. و زنان پاکبزۀ نیکو، لایق مردانی چنین و مردان پاکیزۀ نیکو، لایق زنانی اینگونه اند...»[7]
در بیانات اهل بیت علیهم السلام نیز تاکید زیادی وجود دارد که همسری دیندار برای خود برگزینید.[8] همچنین با اخلاقی نیکو محیط خانواده تبدیل به بهشت کوچکی می شود و در مقابل، با بی اخلاقی زندگی، جهنمی بیش نخواهد بود. امام علی علیه السلام می فرمایند: «با خوش اخلاقی زندگی نیکو و مطلوب می گردد.»[9] از این رو حضرت رضا علیه السلام سفارش می کنند که: «اگر خواستگار بداخلاق است دختر خود را به ازدواج او در نیاور.»[10]
2- اصالت خانوادگی: فرزندان آینۀ تربیت پدر و مادران هستند. فرزندانی که در خانواده ای معتدل و متناسب بزرگ شده اند از رفتاری با ثبات تر و معتدل تر برخوردارند. دین داری یا بی دینی اعضای خانواده، خوش خلقی، حسن رفتار، بدرفتاری و... در کیفیت شکل گیری شخصیت فردی و اجتماعی فرزندان به طور مستقیم دخالت دارد.
از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده که خطاب به اصحاب فرمودند: «با خانواده ای از فلان قوم و قبیله وصلت کنید؛ چراکه مردانشان عفیف و پاک دامن اند. در نتیجه زنان آنان نیز چنین شدند. با خانوادۀ فلان قوم ازدواج نکنید؛ چراکه مردانشان بی عفتی کردند و پاک دامن نبودند. در نتیجه زنانشان نیز بی عفت اند.»[11] این بیان پیامبر صلی الله علیه و آله صراحت دارد در توجه دادن افراد، به اصالت خانوادگی در هنگام ازدواج. البته در این زمینه استثنائاتی هم هست که باید به آنها توجه شود،[12] اما غالب اینگونه است.
3- تحقیق و بررسی: این مطلب درست است که نمی¬توان صد در صد به تحقیقات اعتماد کرد و شخصیت واقعی طرف را تشخیص داد. اما تحقیق، راهی اصولی است که می¬توان تا حد زیادی برای انسان راهگشا باشد. با تحقیقی مناسب و جمع¬آوریِ آراء افراد می توان به یک نتیجۀ کلی رسید. این تحقیق باید همه جانبه باشد یعنی در همۀ محیط هایی که آن جوان بوده باید رفت و سوال مستقیم از افراد پرسید. محل¬هایی مانند محل تدریس، محل زندگی، محل کار، حتی محل ورزش اگر مکان مشخصی را برای ورزش و یا تفریح دارد. از دوستان، از فامیل و حتی از اساتید باید از وی پرسیده شود. چراکه هر کدام از این افراد در شرایط متفاوتی با شخص بوده¬اند پس جمیع آرای آن¬ها می¬تواند کمک شایانی در شناخت شخص کند.
4- گفتگویی در جهت شناخت: از دیگر وسایل برای شناخت، گفتگو است. این گفتگو با آن گفتگویی که اول بحث گفتیم متفاوت است؛ به دلیل واضح بودن تفاوت، اطالۀ کلام نمی کنیم. در گفتگوهای خواستگاری به شخصیت و احساسات طرف مقابل می توان پی برد. مثلا افراد خونسرد و آرام اشخاص خونگرم و پرتحرک را برای همسری ترجیح می دهند. ممکن است افرادی که به شدت احساساتی هستند تیپ منطقی و عقلانی را نپسندند و برعکس.
5- بیان شروط: دو طرف می توانند شروط و انتظاراتی که نسبت به یکدیگر دارند را از هم بپرسند و بیان کنند. در این زمینه و در مورد این سوالات کارشناسان مذهبی مطالب زیادی بیان کرده اند. مخاطبان عزیز می توانند به کتب و فایل های صوتی که در این زمینه وجود دارد مراجعه کنند. البته می توان محورهای سوالات را اینگونه بیان کرد:
* میزان پایبندی هر یک از زن و مرد به احکام دین مبین اسلام.
* مدیریت خانواده و نقش هریک از زن و مرد در خانواده.
* شرایط مادی و نوع زندگی؛ تجملی یا ساده.
* نظر مرد و زن در مورد حجاب و میزان و نوع رفت و آمد با فامیل.
* ادامۀ تحصیل و یا شغل زن.
* در صورت بروز اختلاف، روش حل آن چگونه باشد.
* مراسم و تشریفات ازدواج چگونه باشد.
جواب به هریک از این سوالات می تواند راه مناسبی برای شناخت، و میزان ایمان و اعتقادات طرف مقابل باشد.
خانواده محبوب ترین بنیانی است که در اسلام به آن سفارش شده، و به خصوص در آخرالزمان و درگیری با فتنه های آن دوران، خانواده نقش پررنگ تری پیدا می کند. خانواده ای مهدوی می باشد که افراد در آن، حرکتی به سمت کمال طی کنند و در این حرکت هم زن برای مرد و هم مرد برای زن یاوری مناسب باشد. بنابراین باید در انتخاب همسر دقت شود تا شخصی انتخاب شود که همراه و همسفر خوبی در این مسیر محسوب گردد.
ای جوان منتظر! اکنون که به راه های شناخت همسری مناسب و باایمان پی بردی با روحیه ای پرنشاط به دنبال زندگی شاد و سعادتمندباش و در این راه با همسری شایسته و هم راهی باتقوا در پی کسب رضایت مولای خویش حجة ابن الحسن العسکری علیه السلام بکوش و همواره در طلب این باش که در پرتو زندگی پر از نور، آرزوی سربازی امام خویش کنی. به فرمودۀ امام صادق علیه السلام : «هرکس شاد می شود، که از اصحاب قائم باشد، باید منتظر او باشد و با پرهیزکاری و اخلاق پسندیده عمل نماید، در حالی که منتظر است.»[13]
در این مجال، سعی شد راه های انتخاب همسری مناسب که بتواند همراهی مهدوی برای جوان باشد را بیان کردیم، در آینده به وظایف خاص خانم و آقا اشاره خواهیم کرد تا در پرتو شناخت وظایف، بتوان بهترین خانوادۀ مهدوی را شکل داد.
پی نوشت:
[1] نور/31.
[2] بحارالانوار، ج43، ص54
[3] همان، ج14، ص123
[4] کافی، جلد2، ص106
[5] غررالحکم، ص257
[6] همان
[7] نور/26
[8] مراجعه شود به این روایات؛ کافی، ج5، ص332. همان، ص341. کنزالعمال، ج21، ص216. بحارالانوار، ج103، ص235.
[9] عیون الحکم و المواعظ، ص188
[10] مستدرک الوسائل، ج14، ص192
[11] کافی، جلد5، ص554
[12] استثنائات همیشه وجود دارند، مانند پسر نوح و یا جعفر کذّاب
[13] الغیبه نعمانی، ص200، ح16
وقتى امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف ظهور نمایند، همه مردم دنیا را مورد خطاب قرار داده، پیام اسلام و عدالت را به تمام افراد ابلاغ مىنمایند. در آن هنگام هركس سخنان حضرت را بپذیرد، جزء یاران وى مىشود. لذا در روایات آمده است: كسانى جزء یاران امام مىشوند كه شبیه خورشید و ماه پرستان بودهاند، یعنى تا این حد از خدا و اسلام دور بودند، تا چه رسد به اهل سنت كه به خدا و پیامبر اسلام معتقدند. و این یاران ویژگی ها و خصوصیاتی دارند که آنها را از دیگران متمایز می سازد.
1- بینش عمیق
یاران امام مهدی(علیه السلام) از بینشی عمیق و ژرف، نسبت به خداوند، امام، انسان و هستی برخوردارند:
الف) بینش عمیق نسبت به حق تعالی
این معرفت آن چنان استوار است که نه شبهات در آن خللی ایجاد می کند و نه تردید ها و شکست ها در حریمش راه می یابد. امام علی(علیه السلام) می فرمایند:
«مردانی که خدا را آن چنان که شایسته است، شناخته اند، و آنان یاوران مهدی(علیه السلام) در آخر الزمان اند.» (1) همچنین امام صادق(علیه السلام) در وصف یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می فرمایند: «آنان مردانی اند که گویا دل هایشان پاره های آهن است و از سنگ سخت ترند و هیچ تردیدی در ذات خداوند ندارند.» (2)
ب) بینش عمیق نسبت به امام
یاران امام مهدی(علیه اسلام)، امام خود را می شناسند و به او اعتقاد دارند. امام سجاد(علیه السلام) در این خصوص فرموده اند: «آنان به امامت امام مهدی (علیه السلام) اعتقاد راسخ دارند.» (3) این معرفت، معرفت به «حق ولایت» است. یعنی، فهم این حقیقت که ایشان از من، به من نزدیک تر و سزاوارترند. نتیجه ی این بینش عمیق، محبت و اطاعت است.
ج) بینش عمیق نسبت به انسان و هستی
یاران حضرت در اهداف بلند پایه و حرکت فراگیرشان، آرمان های کم ارزش و اهداف کم مایه را دنبال نمی کنند. با تأمل در خویشتن و استعدادهای شگفت انگیزشان، قدر و عظمت خو را می یابند و مسیر بودن دنیا و سالک بودن خویش را می فهمند. آنان با این نگاه به معبودی پیوند می خورند که از تمام کاستی ها و زشتی ها مبرا است و می تواند آنان را سرشار و ظرفیت هایشان را تکمیل کند.
آنان به بهانه ی نواندیشی از امام خود سبقت نمی گیرند و گرچه پشت سر ایشان در حرکتند ولی پای از دام ها بر می گیرند، تا از ایشان فاصله نگیرند. آنان نه تنها مطیع اند، بلکه برخلاف بسیاری که بهانه ی فقدان زمینه، امکانات، سختی راه و… را دارند، از خدمت به ایشان و اهدافشان شانه خالی نمی کنند
2- عبادت
یاران امام مهدی(علیه السلام) از پیشوای خود الگو گرفته و روزها و شب ها را با ذکر شیرین حق سپری می کنند. به روایاتی چند در این زمینه اشاره می کنیم:
الف) پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد آنان می فرمایند: «آنان در طریق عبودیت اهل جدیت و تلاشند.» (4)
ب) امام علی(علیه السلام)، عبادت و راز و نیاز یاوران امام مهدی(علیه السلام) را این گونه ترسیم می کنند:
«در دل شب، از خشیت خداوند، ناله هایی دارند مانند ناله ی مادران پسر مرده.» (5)
3- محبّت
دل های یاران امام مهدی(علیه السلام)، سرشار از محبت ایشان است. این علاقه مندی تا بدان حد است که حتی زین اسب ایشان را مایه ی برکت می دانند و به آن تبرک می جویند: امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:
«به عنوان تبرک بر زین اسب امام دست می کشند.» (6)
چه بسیار است فاصله ی میان ما و یاران او، چرا که ما از جان و حتی وقت خود، برای ایشان سهمی قرار نداده ایم و چه اهداف و آرمان هایی از ایشان که به جهت سستی ما بر زمین مانده و چه دعوت هایی از ایشان که بی پاسخ مانده است؟!!!
4- اطاعت
مقدم داشتن خواست حضرت، بر خواست خود از دیگر شاخصه های یاوران امام مهدی(علیه السلام) است. امام صادق(علیه السلام) در این خصوص فرموده اند: «اطاعت آنان از امام، از فرمانبرداری کنیز در برابر مولایش بیشتر است.» (7)
آنان نیک می دانند که حق، با امام است و امام با حق. آنان به بهانه ی نواندیشی از امام خود سبقت نمی گیرند و گرچه پشت سر ایشان در حرکتند ولی پای از دام ها بر می گیرند، تا از ایشان فاصله نگیرند. آنان نه تنها مطیع اند، بلکه برخلاف بسیاری که بهانه ی فقدان زمینه، امکانات، سختی راه و… را دارند، از خدمت به ایشان و اهدافشان شانه خالی نمی کنند. در اطاعت ایشان، اهل جدیت و تلاشند و برای بر زمین نماندن آرمان های ایشان، خود را به آب و آتش می زنند و از هیچ کوششی فرو گذاری نمی کنند.
یاران حضرت در اهداف بلند پایه و حرکت فراگیرشان، آرمان های کم ارزش و اهداف کم مایه را دنبال نمی کنند. با تأمل در خویشتن و استعدادهای شگفت انگیزشان، قدر و عظمت خو را می یابند و مسیر بودن دنیا و سالک بودن خویش را می فهمند
5- شجاعت
اگر جهاد و مبارزه جهانی و فراگیر است، پس یاران ایشان هم باید شجاعت و جسارتی در خور و عزم هایی پولادین داشته باشند؛ چرا که بدون آن، قدم ها یارای حرکت نخواهد داشت. اهل بیت(علیهم السلام) شجاعت آنان را این گونه توصیف می کنند. امام علی(علیه السلام) می فرمایند: «همه، شیرانی اند که از بیشه ها خارج شده اند و اگر اراده کنند، کوه ها را از جا بر می کنند.» (8)
6- بردباری
در راه تحقق آرمان های جهانی امام مهدی(علیه السلام) مشکلات و مصائب فراوانی را به جان می خرند ولی از سر اخلاص و تواضع، عمل خود را هیچ می پندارند و به جهت هجوم سختی ها و تحمل مشقت ها، بر خداوند منت نمی گذارند. امام علی(علیه السلام) می فرمایند:
«قوم … لم یمنّوا علی الله بالصّبر و لم یستعظموا بذل أنفسهم فی الحق»؛(9) «یاران مهدی(علیه السلام) کسانی اند که به جهت بردباری شان بر خداوند منت نمی گذارند و از این که نقد جان خوش را در کف اخلاص نهاده اند، احساس بزرگی نمی کنند».
خـلاصـه کـلام ایـنـکـه تـدبـّر در روایـات یاد شده معلوم می کند که آنان افرادی معمولی نیستند. بلکه انسان هایی الهی و نیروهایی زبده، لایق و کاردان، اصحاب سرّ امام زمان(علیه السلام) هستند.
پی نوشت ها:
1) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 57، ص 229؛صافی گلپایگانی، منتخب الأثر، ص 611,
2) همان، ج 52، ص 308,
3) صافی گلپایگانی، منتخب الأثر، ص 224؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 36، ص 386,
4) همان، ج 36، ص 207,
5) کامل سلیمان، یوم الخلاص، ج 1، ص 224,
6) علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 308,
7) همان.
8) کامل سلیمان، یوم الخلاص، ج 1، ص 414,
9) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ج 9.
فراوری: مهناز وکیلی
«دجّال» از موضوعات بسیار فراگیر در ادیان و فرقه های مختلف اعتقادی است. در مسیحیت، دجال همواره به عنوان ضدّ مسیح معرفی شده است و در کتب روایی اهل سنت، روایاتی وجود دارد که به طور مفصل درباره ویژگی های دجال سخن گفته است.
ویژگی های دجال در مواردی آن گونه به افسانه شبیه است که برخی از صاحب نظران درصدد برآمدند که دجال را موجودی سمبلیک و کنایی بدانند.
در جوامع روایی شیعه موضوع دجال به طور گذرا مطرح شده است. تا جایی که در کتاب هایی مانند «الکافی» کلینی، کتاب «الغیبة» نعمانی و «الارشاد» شیخ مفید که در آن ها روایات فراوانی درباره نشانه های ظهور نقل شده است، حتی یک روایت هم درباره دجال نیامده است و مجموع روایاتی که در «کمال الدین و تمام النعمة» شیخ صدوق و کتاب «الغیبة» شیخ طوسی در این باره نقل شده است به ده مورد هم نمی رسد. (ابراهیم شفیعی سروستانی، پرسش از موعود، ص 133)
در کتب روایی اهل سنت خروج دجال به عنوان نشانه قیامت معرفی شده است. به نظر می رسد جوامع روایی شیعه نیز درباره علامت ظهور بودن دجال قاطعیت ندارند. با توجه به این که روایاتی برای هر دو احتمال در این کتب آمده است. پاسخ قطعی به این پرسش که دجال از نشانه های قیامت است و یا از علائم ظهور نیاز به بررسی بیشتری دارد. هر چند اگر هر دو فرض را نیز محتمل بدانیم، می توان به این جمع بندی رسید که دجال از نشانه های قیامت است ولی پیش از ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) به وقوع می پیوندد. چنان چه گاهی اصل ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) نیز از نشانه های قیامت دانسته شده است. به هر حال این نوشتار در پی آن است که این دو احتمال را به طور مجزا بررسی کند.
در بسیاری از منابع روایی اهل سنت و برخی جوامع حدیثی شیعه نشانه های ظهور امام مهدی(علیه السلام) با برخی علامت های نزدیک شدن و برپایی قیامت در آمیخته است. فقط موضوع دجال شامل این اختلاط نمی شود. بلکه مباحثی مانند نزول حضرت مسیح(علیه السلام)، طلوع خورشید از مغرب و دخان (دودی در آسمان) نیز از مواردی هستند که درباره این که از نشانه های ظهور هستند و یا برپایی قیامت اختلاف وجود دارد.
به نظر می رسد مهم ترین ریشه این اختلاف را باید در معانی مختلف عبارت "اشراط الساعة" جستجو کرد. این عبارت در آیه 18 سوره محمد آمده است و به معنی نشانه های قیامت است ولی از آن جا که روایاتی چند واژه "الساعة" را به ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه) تأویل کرده اند، برخی از علما "اشراط الساعة" را به معنای علائم ظهور گرفته اند و اصولا کتاب ها و ابوابی را با این عنوان به نشانه های ظهور اختصاص داده اند. (برای مطالعه بیشتر ر.ک:مطهری نیا و موحدی محب، مطالعات تفسیری، بررسی تطبیقی دیدگاه مفسران فریقین در موضوع "اشراط الساعة".
روایاتی در الخصال شیخ صدوق خروج دجال را از نشانه های قیامت بر می شمرد:
«قیامت برپا نمىشود، تا ده نشانه پدید آید: دجّال، (بلند شدن) دود و طلوع خورشید از مغربش و جنبنده زمین (دابة الارض) و (خروج) یأجوج و مأجوج و فرو رفتن در زمین در سه جا ، یكى در مشرق و دیگرى در مغرب و دیگرى در جزیرة العرب و آتشى كه از قصر عدن (شهرى است در یمن) كه مردم را به سوى محشر سوق مىدهد.» (الخصال، ج2، ص 431)
همان طور که پیشتر آمد نیز شیخ مفید در الارشاد، در هنگام برشمردن فهرستی از علائم ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) سخنی از دجال به میان نمی آورد. (ر. ک: الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص: 368)
در میان علایم ظهور، یکسری علائم حتمی هستند و یکسری دیگر امکان بداء در موردشان وجود دارد. در میان علائم حتمی ظهور (خروج یمانی و سفیانی ، کشته شدن نفس زکیه، شکافته شدن زمین در منطقه بیداء ، برخاستن ندایی از آسمان) خروج دجال شمرده نشده است. از آن جا که خروج دجال طبق روایات مربوط به آن حتمی است. به نظر می رسد در میان نشانه های قیامت جای دارد.
روایتی در «کمال الدین و تمام النعمة» شیخ صدوق آمده است که ضمن آن فردی به نام صعصعه بن صوحان درباره زمان خروج دجال و کیستی او، از امیرالمومنین(علیه السلام) سوال می کند، پاسخ ایشان دربردارنده این موضوع است که دجال پیش از ظهور خروج می کند. (بحار، ج 52، ص 193/ کمال الدین 526 و 525/ کشف الغمه، ج 3، ص 281/ المسائل العشر، ج، ص 122)
نشانه هایی چند برای قیامت در قرآن و روایات آمده است. در میان نشانه های قیامت که در قرآن آمده است می توان به این موارد اشاره کرد: 1. بعثت پیامبر گرامی اسلام، 2. متلاشی شدن سدّ و خروج یاجوج و ماجوج، 3. پدیدار شدن دود در آسمان، 4. نزول مسیح، 5. بیرون آمدن جنبنده ای از زمین. در این میان سخنی از دجال نیست. هر چند اگر نزول مسیح را مقارن خروج دجال فرض کنیم می توان خروج دجال را از نشانه های قیامت دانست. (برای نشانه های قیامت ر.ک: یاسر جهانی پور، مبلغان، برخی از نشانه های قیامت در قرآن و روایات)
برخی از صاحب نظران قاعده ای کلی را در نظر گرفته اند که بر اساس آن همه حوادث مربوط به دوران فتنه و انحراف ناشی از امتحان الهی و خالص ساختن مردم و پیامدهای آن مقدم بر ظهور است. بر این اساس هر روایتی که درباره وجود کفر و خصال ناپسند باشد مربوط به پیش از ظهور است و بالعکس. بر این اساس دجال و پیروانش نیز بایستی از علائم ظهور باشند. (ر.ک: تاریخ الغیبه الکبری، ج2،ص276)
از طرفی نیز در صورتی که دجال را پدیده ای سمبلیک و کنایی بدانیم ممکن است تا هم اکنون به وقوع پیوسته باشد.
به هر حال با توجه به این که مویداتی برای هر دو احتمال مذکور وجود دارد. به نظر می رسد که نتوان پاسخ قطعی به این سوال داد ولی همان طور که گفته شد امکان جمع بندی دو دیدگاه نیز وجود دارد و اگر از زمان بعثت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نشانه های قیامت آغاز شده باشد، ممکن است که خروج دجال از نشانه های قیامت بوده ولی پیش از ظهور به وقوع بپیوندد.
زهره رجب زاده
وقتی حرف از ارتباط چیزی با چیز دیگر می زنیم، در واقع پیش فرض ما وجود سنخیت و سازگاری بین آن دو چیز است که اگر هیچ گونه سنخیتی بین آن دو نباشد ارتباطی هم، بینشان نیست بنابراین برای کشف ارتباط بین انقلاب اسلامی ایران با ظهور حضرت حجت (عج) باید به بررسی ویژگی های این دو بپردازیم.
الف) ویژگیهای ظهور موعود:
1. طبق روایات اسلامی ظهور حضرت مهدی (عج) از مسجد الحرام و در زمانه ای خواهد بود که ظلم و جور و فساد در سطح زمین گسترش یافته و بشر شاهد انواع بد اخلاقی ها و بد رفتاریها است، فساد اخلاقی به جایی می رسد که تظاهر به گناه و ارتکاب علنی آن بی دغدغه انجام می گیرد ولی دعوت به اخلاق و عفت و حیاء جزء منکرات به حساب می آید و....[1]
2. در چنان شرایطی که گوشه ای از آن بیان شد جامعه ی بشری به بن بست می رسد و خود را در گرداب ظلم و کشتار و فساد و تباهی می بیند [2]، آنجاست که هر کس بنا بر دین و آیین خود منجی موعودش را طلب می کند. (مسیح، سوشیانت، کَلکی، میتریه، ... و مهدی (عج) )[3]
3. جهانی بودن دعوت حضرت، طوری که همه مردم جهان مخاطب ایشان هستند و انتساب ایشان به خداوند و دعوت به سوی او و نه دعوت به سوی خود و نه هیچ معبود و قدرت دیگری. [4]
ب : ویژگیهای حکومت موعود:
1. دعوت همه مردم جهان به خدای یگانه و اجرای جهانی شریعت حقه ی اسلام.
2. مبارزه با بدعت ها و مذاهب و مسالک ساختگی.
3. اجرای عدالت در همه ابعاد آن و برای همه اهل زمین (عدالت فرهنگی ، اقتصادی ، قضایی و..).
4. گسترش اخلاق و معرفت.
5. رشد و شکوفایی علمی در سطح جهان.
6. اصلاح رابطه ی انسان با طبیعت که به سلامت انسان و عمران محیط زیست می انجامد.[5]
7. قطعا چنین حرکت و حکومتی دشمنانی دارد لذا علی رغم اقبال عمومی به حضرت، شیاطین جنی و انسی آرام ننشسته و مشکلاتی ایجاد می کنند که در نهایت به جنگ نهایی حق و باطل می انجامد.[6]
1. اصل هدایت الهی، بر وجود و حضور حجت خدا در بین مردم است، نه برحضور، ولی عدم ظهور(غیبت) او![7]
2. یکی از مهم ترین دلایل غیبت حضرت، عدم پذیرش عمومی بود که این منجر به در خطر افتادن جان آن گرامی شد، لذا خداوند برای حفظ جان ایشان و نیز تادیب و آزمایش مردم، تا آماده شدن شرایط پذیرش عمومی و جهانی نسبت به آن حجت حق، غیبت ایشان را رقم زد.[8]
3. وظیفه ما در دوره غیبت " انتظار" است و طبق روایات و نیز حکم عقل سلیم، انتظار، سبب حرکت و تکاپو برای فراهم کردن اسباب و شرایط پذیرایی از مورد انتظار(منتَظَر) است.[9]
4. همانطور که گفته شد یکی از علل غیبت، عدم پذیرش عمومی و آماده نبودن زمینه ی حکومت ایشان بود یعنی اگر زمینه فراهم بود چه بسا غیبتی رخ نمی داد! بنابراین می توان گفت تحقق ظهور بستگی به ایجاد شرایط مناسب دارد.[10]
5. منتظر واقعی کسی است که هر چه بیشتر و بهتر برای ایجاد شرایط آمدن موعودش تلاش کند چراکه ایجاد این زمینه ها یعنی برطرف کردن موانع ظهور و عدم موانع یعنی تحقق ظهور!
ویژگیهای نضهت اسلامی مردم ایران:
1. آغاز حرکت از مساجد بود و رهبری حرکت را مرجعی بر عهده داشت که نایب عام امام زمان (عج) در دوره غیبت و مدیری مدبر بود که فقط به خدا دعوت می کرد و نه به خود و حزب و ...
2. مردم ایران به بن بست نظام شاهنشاهی و روش ظالمانه و مفسدانه ی آن رسیده بودند لذا اقبال عمومی موجب پیشرفت نهضت شد.
3. تبعید ها و مصاحبه های امام خمینی(ره) و اینکه ایران شاهنشاهی مورد حمایت ابرقدرتها بود، بُعد جهانی به انقلاب ایران داد و توجه جهانیان را به ایدئولوژی این حرکت – اسلام شیعی – معطوف کرد.
4. دشمنانی که منافعشان را در خطر دیدند از همان ابتدا به مقابله با انقلاب و پیام آن -که سعی در استقرار حکومت برآمده از اسلام بود- برخاستند.
5. با وجود همه مشکلات و نواقص توانسته ایم گام های خوبی در جهت اشاعه معارف اسلامی در داخل و خارج از کشور برداریم و به پیشرفت هایی در سایر زمینه های علوم ( پزشکی،انرژی هسته ای، نانو، هوا فضا و...) رسیده ایم.[11]
6. هر چند اصل حرکت انقلاب برای پیاده شدن اسلام بوده و هست ولی پرواضح است که این مهم – اجرای کامل معارف اسلام - جز به دستان با کفایت امام زمان(عج) محقق نمی شود چرا که این جایگاه، خاص معصوم است اما همانطور که گفته شد وظیفه منتِظر، ایجاد زمینه است و خاصیت انقلاب اسلامی ایران همین ایجاد زمینه ی داخلی و خارجی برای ظهور آن موعود امم بوده و هست و خرسندیم که الگوی انقلاب به سایر کشورها نیز سرایت کرده و آنان را نیز به انقلاب علیه ظلم و استبداد واداشته است.[12]
همانطور که ملاحظه می فرمایید بین ظهور و حکومت حضرت و انقلاب اسلامی ایران مشترکات قابل تاملی وجود دارد ، که انسان را به وجود رابطه ای بین این دو رهنمون می شود، بنابراین آیا نمی توان گفت که این انقلاب زمینه ساز ظهور حضرت مهدی(عج) می باشد و نه انقلاب اسلامی ایران بلکه هر انقلاب و جنبشی به میزان هماهنگیش با ویژگی های ظهور و حکومت حضرت حجت(عج)، زمینه ساز ظهور است؟ (بحرین، یمن، حزب الله لبنان و...)
در پایان عرضه می دارد روایات بسیاری به زمینه سازی ایرانیان و نیز خیزش سایر ملت ها علیه ظلم و استبداد در آستانه ظهور اشاره دارد که علاقمندان را به مطالعه کتب ذیل و نیز سخنان بزرگانی چون امام خمینی(ره)، امام خامنه ای و آیات عظام حسن زاده آملی و نوری همدانی(حفظهم الله) و... دعوت می کنیم:
1. زمینه سازان ظهور انقلاب جهانی حضرت مهدی(عج)، سید اسدالله هاشمی شهیدی، ناشر: پرهیزگار قم.
2. آینده و آینده سازان، محمد دشتی، ناشر: موسسه تحقیقاتی امیرالمومنین علیه السلام.
3. عصر ظهور، علی کورانی، چاپ و نشر بین الملل دفتر تبلیغات اسلامی.
پی نوشت:
1. ر.ک :بالادستیان،محمدامین، نگین آفرینش(1)،بنیادفرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)، صص:180-182
2. سوره روم آیه 41
3. ر.ک:شاکری زواردهی، روح الله، منجی در ادیان، بنیادفرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)
4. نگین آفرینش(1)،صص:182-183
5. همان،صص:189-217
6. امینی،ابراهیم، دادگستر جهان، نشرشفق، ص:302
7. سوره فرقان آیه 20 و نیز ر.ک :نگین آفرینش(1) ص:96
8. نگین آفرینش(1)،صص:98-100
9. همان،صص:136-137
10. همان،صص:155-164
11. ر.مقاله :"رتبه علمی ایران در 5 دانش روز دنیا "در سایت "الف" و نیز مقاله :"رتبه اول منطقه و 16 جهان در تولید علم از آن ایران/ روسیه و سوئیس بعد از ایران" در سایت دانشگاه تربیت مدرس.
12. ر.مقاله" اندیشههای مهدوی امام خمینی(ره) در بنیانگذاری انقلاب اسلامی" در سایت "جنبش مصاف"
عباس شیشه گرها
امروزه اشتباهی که برخی از متدینین با آن مواجه هستند نگرش حداقلی به معارف دینی است که موضوع اصیل و بلند مهدویت نیز از آن مستثنی نیست. برای برخی خواندن روزانه دعای فرج و خواندن هفتگی دعای ندبه مساوی شده با انتظار. در حالی که در روایات، «انتظار» یک عمل - که برترین عمل، سخترین آنها معرفی شده- است. پس جای تامل است که منظور از افضل اعمال چیست؟
انسانی که در مکتب اسلام تربیت یافته، موجودی تک بعدی نیست. او نه تارک دنیاست و نه فریب خورده و کور و کر جلوه های دنیا. آن که پای آموزه های وحی نشسته برای دنیایش چنان کار می کند که گویا تا ابد بر روی همین کره خاکی زندگی خواهد کرد و برای آخرتش چنان کار می کند که گویا ثانیه دیگر راهی دیار باقی است. وی از برآیند این دو رویکرد شیوه زندگی سالم خود را می یابد. در فرهنگ انتظار نیز می توان مردم را در این قالب تقسیم بندی، وارد کرد.
عده ای سجاده عبادت خود را در گوشه ای پهن کرده و روز و شب در فراق حضرتش ناله سر می دهند و ظهورش را از خدای متعال تقاضا می کنند؛ و عده ای دیگر در دل شوق دیدار دارند و بر لب دعای فرج اما تربیت یافته مکتب دعای عهد هستند و با شمشیرهای آخته شان برای یاری مولایشان آماده و پا در رکابند. ظهور منجی بشریت نیازمند انسانهایی از این دست است که ایمان و عمل را به هم گره زده و به پا خواسته اند. اینان منتظر امامی هستند که در لسان روایات به "قائم آل محمد" علیه السلام شناخته می شود و از این رو خود را با امام به پاخواسته هماهنگ کرده اند.
چنین فردی به قطع یقین دارای نشانه هایی است که از طریق آنها از سایرین متمایز می شود. در زیر به برخی از آنها که از مهمترین نشانه هاست اشاره می شود.
«إِنَّمَا كاَنَ قَوْلَ الْمُوْمِنِینَ إِذَا دُعُواْ إِلىَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْكمُ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُواْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُون»(١)
مومنین در مواجهه با دعوت و دستورات خدا و رسولش، رویکردی جز اطاعت بی چون چرا ندارند و این مایه رستگاری آنان است.
ولایت و سرپرستی جامعه انسانی در مرحله نخست در اختیار خالق و آفریننده آنهاست و اگر قرار است شخصی ولایتی این گونه بر مردم داشته باشد باید از جانب همان موجود نصب شود. انبیا و اوصیا اگر ولایتی بر مردم دارند از این منظر است که خداوند اذن سرپرستی امتها را به آنها عطا کرده و از امت هر یک از فرستادگان انتظار اطاعت بی چون و چرا داشته است. پس از آخرین نبی که به فرموده قرآن جایگاه «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُوْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»(٢) را داشته اند سلسله امامت این وظیفه خطیر را بر دوش کشیدند تا زمان غیبت آخرین وصی. بعداز آغاز عصر غیبت بااستناد به روایت "و اما الحوادث الواقعة فارجعوا الی رواة احادیثنا فانکم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم" (٣) نیابت در مقام ولایت به فقها سپرده شد. (٤) با توجه به کلام معمار کبیر انقلاب که فرمودند: "ولایت فقیه ادامه ولایت رسول الله (صلی الله علیه و آله) است" در مسائل و موضوعاتی که فقیه جامع الشرایط اذن سرپرستی و ولایت دارد شیوه و روش امت همان است که در آیه 51 سوره نور بیان شد. یعنی شنیدن واطاعت کردن.
لوازم ولایتمداری:
مولای متقیان امام علی علیه السلام می فرمایند: «ألا، لایحمل هذا العلَم إلّا اهل البصر و الصبر».(٥)
جمع شدن زیر پرچم ولایت و تحمل این اطاعت بی چون و چرا نیازمند بصیرت و صبر است .
الف) بصیرت:
بصیرت نوری است که در سایه آن حق را از باطل تشخیص دهیم ."بصیرت، روشن بینی یعنی شناخت زمان، شناخت نیاز، شناخت اولویت، شناخت دشمن، شناخت دوست، شناخت وسیله ای که در مقابل دشمن باید به کار برد. این شناختها بصیرت است" (6)
بصیرت که نباشد قرآن ناطق را رها می کنی و می روی دنبال فتنه ای که دشمن به پا کرده. بصیرت که نباشد سر ولیّ زمان بر سر نیزه می رود. بصیرت که نباشد دوست، دشمن جلوه می کند و دشمن، دوست. بصیرت که نباشد عزت و اقتدارت را می فروشی برای یک لقمه نان چربتر. بصیرت که نباشد با دشمن قسم خورده ات دست دوستی می دهی و می نشینی سر سفره اش. واتفاقاتی تلخ از این جنس که در تاریخ کم ندیده ایم. هر جا امت صاحب بصیرت و روشن بینی باشد نظام اسلامی شکوفاتر می شود.
ب) صبر:
صبر نیرویی است که به وسیله آن می توان در مسیر حق ثابت قدم ماند. در مقام ولایتمداری صحبت از مقدّم داشتنِ ولیّ بر خویشن است. باید در این معرکه پا روی نفس گذاشت و با خواسته هایش مبارزه کرد. همان که در لسان دین به جهاد اکبر شناخته می شود. آنان که که روحیه راحت طلبی، ملکه وجودیشان شده در این مسیر دوام نخواهند آورد که مخالفت با نفس جز با مجاهدت جدّی حاصل شدنی نیست.
امام صادق علیه السلام فرمودند: از دو خصلت بپرهیز: بى حوصلگى و تنبلى، زیرا اگر كم حوصله باشى بر حق شكیبایى نكنى، و اگر سست و تنبل باشى حقّى را ادا نكنى.
طبق حدیث فوق پذیرش حق از ولیّ و یاری او در ادای حق نیازمند صبوری و تحمل سختی هایی است که در این راه وجود دارد و سربازان آخرالزمانی مهدی موعود علیه السلام کسانی اند که در زندگی امروز خود از امتحان ولایتمداری و تحمل سختی ها سربلند بیرون آمده باشند.
همان طور که انسان موجودی دوبعدی است اعمال و رفتارهای او نیز دوبعدی اند. گروهی از اعمال مربوط به بُعد مادی وجود است، اعمالی از قبیل خوردن، آشامیدن، خوابیدن و... اعمالی که فی نفسه برای طبع انسان لذت بخش است و به خودی خود برای او جاذبه دارد. گروه دیگری از اعمال و افعال برای طبیعت او جاذبه و لذت اولیه ندارد و انسان برای انجام آنها با برخی خواسته های طبیعی خود باید مبارزه کند مثل روزه گرفتن .حجاب داشتن، ایثار کردن و... شهید مطهری وجه تمایز انسان و حیوان را در بُعد دوم اعمال می داند. زندگی انسانِ منتظر از بُعد مادی فراتر رفته و وارد مرحله پذیرش و انجام تکالیف شده است.
منتظر واقعی، صف و مرزبندی خود را با دشمن به صورت دقیق مشخص می کند. گاهی این مرزبندی جغرافیایی است، گاهی علمی است، گاهی سیاسی است، و گاهی فرهنگی. منتظر، هیچ گاه رنگ و بوی دشمن به خود نمی گیرد و شبیه او نمی شود. در تفکرش، زندگی کردنش، اداره حکومتش، کار کردنش، لباس پوشیدنش، استفاده از نعمتهای مادی پیرامونش و به طور کلی در سبک زندگی کردنش مرزبندی مشخصی با دشمنش دارد.
رسیدن به جایگاه منتظر که در روایات تعابیر بلندی برای آن به کار برده شده است گرچه آسان نیست اما شدنی است. این 3 محور معیاری است که میزان آمادگی خود را در این مسیر محک بزنیم. شوق ورود به خیمه حضرت و نشاندن لبخند رضایت بر لبان مهدی امت علیه السلام نیروی محرکه ای است که انگیزه حرکت را در انسان ایجاد می کند.
اللهم اجعلنی من خیر اعوانه و انصاره.
پی نوشت:
1) نور 51.
2) احزاب 6.
3) وسایل الشیعه ج27 ص140.
4) برای آشنایی با حد و مرز نیابت فقها به کتب ولایت فقیه مراجعه شود.
5) نهج البلاغه ص248.
6) بیانات رهبر معظم، دیدار اعضای مجمع عالی بسیج مستضعفین 6/9/93.
سهیلا آقاجانلو
در مقالات قبل از اهمیت حفظ ایمان در دوران غیبت آغاز کردیم، از بهترین راه های آن «تشکیل خانواده» را معرفی کردیم. ضرورت و برخی کارکردهای ازدواج بیان شد و اشاره کردیم که «جامعه مهدوی» از «خانواده های مهدوی» تشکیل می- شود. در مرحلۀ بعد چگونگی انتخاب «همسری مهدوی» را تبیین کردیم. اکنون نوبت به آن رسیده که بیان کنیم در این آشیانۀ مهدوی، هر یک از زن و مرد چه خصوصیاتی داشته باشند، و به عنوان همسری مهربان و وظیفه شناس باید متوجه کدامیک از وظایف خود در خانواده باشند تا با انجام این وظایف، خانوادۀ خود را گرم تر و مهدوی تر گردانند.
جوان منتظر همواره به دنبال بهترین هاست از این رو تلاش می کند بهترین خصوصیات را در خانوادۀ خود داشته باشد، چراکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: «بهترین شما، بهترینتان دربارۀ خانوادۀ خویش است و من به خانواده ام بهترینم.»[1]
1- تکریم و احترام: زن دوست دارد مورد احترام و تکریم همسر خود قرار بگیرد. اگر مردی همسرش را در مقابل دیگران تحقیر کند به دست خود آرامش آشیانۀ خود را به هم زده و دل همسر خود را به درد آورده است. امام صادق علیه السلام می فرمایند: «هرکس زن بگیرد باید به او احترام گذارد، چراکه همسر هریک از شما، دلبر شماست و هرکس او را بر می-گزیند، نباید تباهش سازد.»[2]
2- صبر بر بداخلاقی همسر: زندگی همیشه به کام نیست. گاهی روی خوش خود را نشان می دهد، و گاهی سختی- های زندگی به انسان رو می آورد. همسر خوب در مقابل بدخلقی های همسرش صبر می کند، چراکه با این کار خشم طرف مقابل فرو می نشیند و باعث نمی شود که مسئله ای کوچک در زندگی تبدیل به جنجالی بزرگ شود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: «هرکس بر رفتار زن بداخلاق، صبوری کند و در این کار، امید پاداش داشته باشد، خداوند ثواب شاکران را به او عطا می فرماید.»
3- خوش زبانی: زبان کوچکترین عضو بدن است اما بزرگترین کارها را می تواند انجام دهد. زن موجودی احساساتی است و خوش زبانی و اظهار علاقۀ مرد به او، اثر شگفت آوری در محیط خانواده ایجاد می کند. از این روست که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: «وقتی مرد به همسرش می گوید "دوستت دارم"، این سخن او هیچ گاه از قلب زن بیرون نمی- رود.»[3]
4- همنشینی با همسر: یکی از راهکارهایی که زندگی را شیرین می کند همنشینی در کنار همسر است. همین که زن احساس می کند همسر او، همنشینی با وی را بر هر کار دیگری ترجیح داده، احساس رضایتی در زن ایجاد می کند که بر شور زندگی او می افزاید. عمق تاثیر این عمل را از سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می توان درک کرد؛ «در پیشگاه خداوند، نشستن مرد در کنار همسرش از اعتکاف در مسجد من، دوست داشتنی تر است.»[4] همچنین می فرمایند: «مردی که لقمه در دهان همسرش می گذارد، دارای اجر و ثواب است.»[5]
امیر مومنان علیه السلام گوشه ای از زندگی باطراوت و پرنشاطشان با فاطمۀ زهرا علیهاالسلام را چنین گزارش کرده اند: «رسول خدا بر ما وارد شدند، درحالی که فاطمه کنار دیگ خوراک پزی نشسته بود. من نیز کنار ایشان در حال پاک کردن عدس بودم.... رسول خدا رو به من کردند و فرمودند: هر مردی به همسرش در خانه کمک کند، خداوند به اندازۀ موهای بدنش یک سال عبادت برایش منظور خواهد کرد. عبادتی که همۀ روزهایش را روزه باشد و همۀ شب هایش را نماز گزارد. همچنین خداوند به او معادل پاداشی که به پیامبران بردبار چون حضرت داوود، حضرت یعقوب و حضرت عیسی عطا فرموده است خواهد داد...»[6]
5- آراسته بودن برای همسر: این عمل پاسخی است به نیازهای فطری انسان. زن دوست دارد همسر خود را آراسته ببیند همان طور که مرد این توقع را از همسر خود دارد. امامان معصوم بر این مسئله یسیار تصریح فرموده اند که آراستگی مرد افزون بر افزایش عفت و پاکدامنی در زن، موجب انس، الفت، عشق و علاقۀ بیشتر همسرش به وی می شود.[7] مردی به محضر مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله رفت. حضرت به محاسن سفید او نگاهی انداختند و فرمودند: «نور است»... پس از مدتی همان مرد محاسنش را به حنا خضاب کرد. این بار پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «نور است و اسلام است»... بار دیگر به رنگ سیاه خضاب کرد، این بار پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «این محاسن خضاب شده نشان نور و اسلام و ایمان و همچنین علاقۀ شما به زنانتان و سبب ایجاد ترس در قلب دشمن است».[8]
6- محبت و عشق ورزی: عشق و محبت، راه گشا، کارگشا، و آسان کنندۀ دشواری هاست؛ نیروها را به کار می اندازد، زشتی ها را زیبا و تلخی ها را شیرین می سازد. محبت و عشق ورزی نسبت به اعضای خانواده در رفتار خانوادگی پیامبر صلی الله علیه و آله موج می زد و آن را نشانۀ ایمان می دانست؛ «هرچه بر ایمان بنده ای افزوده شود، بر محبت و دوستی او نسبت به خانواده اش افزوده می شود.»[9]
از محبت تلخ ها شیرین شود وز محبت، مس ها زرین شود
مناسب است تا در این بخش اشاره ای به نامۀ سراسر عشق و ارادت امام خمینی (ره) به همسر گرامی شان خانم خدیجۀ ثقفی داشته باشیم. تا الگوئی شود برای همۀ مردان مهدوی:
«تصدقت شوم، الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آینۀ قلبم منقوش است. عزیزم، امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوشی در پناه خودش حفظ کند. حال من با هر شدتی باشد می گذرد، ولی بحمدالله تاکنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم. حقیقتاً جای شما خالیست. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظرۀ عالی به دل بچسبد... ایام عمر مستدام. تصدقت، قربانت، روح الله.»[10]
7- هدایت: شریعت مقدس اسلام با توجه به اشتراکات و تفاوت هایی که زن و مرد با یکدیگر دارند، وظایف مشترک و متفاوتی را بر عهدۀ ایشان قرار داده، از جملۀ آن؛ «سرپرستی خانواده» است که به عهدۀ مرد گذاشته شده است. سرپرست خانواده باید با تدبیر و اندیشه، برنامه های کوتاه مدت و بلند مدت زندگی را، در راستای خوشبختی مادی و معنوی اعضای آن طراحی کند. تعبیر عمیق و همه جانبۀ قرآن مجید در این خصوص چنین است: «خانوادۀ خود را به نماز فرمان بده و بر انجام آن شکیبا باش...»[11]
همچنین در سورۀ تحریم آمده است: «ای کسانی که ایمان آورده اید! خود و خانوادۀ خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست، نگه دارید.»[12] امام صادق علیه السلام می فرماید: وقتی این آیه نازل شد یکی از مسلمانان در گوشه ای نشست، گریست و گفت: من از حفظ خویشتن هم ناتوانم، اینک مسئولیت حفظ خاندانم نیز بر دوش من قرار گرفت! رسول اکرم صلی الله علیه و آله به او فرمود: «همین قدر کافی است که آنها را به آنچه خود را امر می کنی، فرمان دهی و از آنچه خود را باز می داری، نهی کنی.»[13]
این مسئله از اهمیت بالایی برخوردار است. سرپرست مهدوی اگر در این نکته اهمال بورزد چطور می تواند خانواده ای مهدوی تشکیل دهد. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید: «...ملعونٌ ملعونٌ مَن ضیَّعَ مَن یَعُولُ؛ کسی که افراد تحت تکفل خود را تربیت نکند و فاسد سازد، از رحمت خدا بسیار دور است.»[14]
حفظ نظام خانواده در طوفان فتنه های آخرالزمان
در دوران سخت آخرالزمان که فتنه ها فراوان است[15] لازم است برای رهایی از آن به اهل بیت نبوت علیهم السلام رجوع کنیم. ایشان در سخنان شفابخش خویش بیش از هرچیز بر حفظ نظام خانواده تاکید می ورزند. چنانچه حضرت علی علیه السلام به مردمان آخرالزمان چنین توصیه می فرمایند: «پس در خانه های خود بمانید (و مراقب خانواده های خود باشید) تا لحظۀ ظهور امر ما فرا رسد.»[16] همچنین می فرمایند: «در دوران غیبت خانه هایتان را محل عبادت و صومعۀ خود قرار دهید... و خدا را بسیار یاد کنید...»[17]ادامه دارد...
پی نوشت:
[1] وسائل الشیعه، ج20، ص171
[2] بحارالانوار، ج73، ص85
[3] وسائل الشیعه، ج20، ص 23. الکافی، ج5، ص569
[4] تنبیه الخواطر، ج2، ص121
[5] فیض کاشانی، الوحجة البیضاء، ج3، ص70
[6] بحارالانوار، ج104، ص132
[7] مکارم الاخلاق، ص82. بحارالانوار، ج73، ص102
[8] بحارالانوار، ج73، ص102
[9] بحارالانوار، ج100، ص228
[10] صحیفۀ نور، ج1، ص2
[11] طه/132
[12] تحریم/6
[13] الکافی، ج5، ص62
[14] الکافی، ج4، ص12
[15] امام صادق علیه السلام می فرمایند: در آن زمان، فتنه ها چونان پاره های شب تاریک شما را فرا می گیرد و هیچ خانه ای از مسلمانان در شرق و غرب عالم نمی ماند، مگر اینکه فتنه ها در آن داخل می شود. ابن طاووس، الملاحم و الفتن، ص38
[16] بحارالانوار، ج30، ص80
[17] همان، ج52، ص267
روح ملکوتی اُسوه عارفان ، عالم ربانی ، فقیه صمدانی و مرجع تقلید شیعیان جهان حضرت آیة الله العظمی محمد تقی بهجت « رحمة الله علیه » بعد از ظهر روز یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 به ملکوت اعلی پیوست.
این عالم ربانی و عارف بالله در بیانات،دستور العمل ها و توصیه های خود همواره بر توجه به وجود مقدس امام زمان(عج)، ترک نکردن دعای تعجیل فرج آنحضرت و مراقبت از اعمال و رفتار در محضر امام عصر تاکید داشتند.
در ادامه بخش هایی از بیانات عارفانه ایشان در راستای عشق به امام زمان (عج) را می خوانید:
سبب غیبت امام زمان (عج) خود ما هستیم
امام زمان (عج) (عینُ النّاظره و اُذُنُه السّامِعَه ولِسانُهُ النّاطق و یَدُهُ الباسطَه: چشم بینا، گوش شنوا، زبان گویا و دست گشادۀ خداوند) است. [در محضر بهجت:1/22]
در رؤیت امام (علیه السلام) مقابله و محاذات شرط نیست؛ بلکه هر جا نشسته، بر اَرَضین سُفلی و سماوات سبع و مافیهنَّ و ما بینهنَّ اِشراف دارد. [در محضر بهجت:1/41]سبب غیبت امام زمان (عج) خود ما هستیم! [در محضر بهجت:1/91]
به افرادی که پیش از ظهور در دین و ایمان باقی می مانند و ثابت قدم هستند، عنایات و الطاف خاصی می شود. [در محضر بهجت:1/102]
لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت حضرت ولی عصر (عج) تشرّف حاصل کند؛ بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز، سپس توسّل به ائمه (علیهم السلام) بهتر از تشرّف باشد. [در محضر بهجت:1/187]
ما در دریای زندگی در معرض غرق شدن هستیم؛ دستگیری ولیّ خدا لازم است تا سالم به مقصد برسیم. باید به ولیّ عصر (عج) استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد و ما را تا مقصد، همراه خود ببرد. [در محضر بهجت:1/311]
دعای تعجیل فَرج، دوای دردهای ما است
دعای تعجیل فَرج، دوای دردهای ما است. [در محضر بهجت:1/363]در زمان غیبت هم عنایات و الطاف امام زمان (عج) نسبت به محبّان و شیعیانش زیاد دیده شده؛ باب لقا و حضور بالکلیّه مسدود نیست؛ بلکه اصل رؤیت جسمانی را هم نمی شود انکار کرد! [در محضر بهجت:1/247] با وجود اعتقاد داشتن به رئیسی که عینُ الله الناظرة است، آیا می توانیم از نظر الهی فرار کنیم و یا خود را پنهان کنیم؛ و هر کاری را که خواستیم، انجام دهیم؟! چه پاسخی خواهیم داد؟![در محضر بهجت:1/89]
هر چند حضرت حجت (عج) از ما غایب و ما از فیض حضور آن حضرت محرومیم؛ ولی اعمال مطابق یا مخالف دفتر و راه و رسم آن حضرت را می دانیم؛ و این که آیا آن بزرگوار با اعمال و رفتار خود خشنود، و سلامی - هر چند ضعیف - خدمتش می فرستیم؛ و یا آن حضرت را با اعمال ناپسند، ناراضی و ناراحت می کنیم! [در محضر بهجت:1/364]
علایمی حتمیّه و غیر حتمیّه برای ظهور آن حضرت ذکر کرده اند. ولی اگر خبر دهند فردا ظهور می کند، هیچ استبعاد ندارد! لازمۀ این مطلب آن است که در بعضی علایم، بَداء صورت می گیرد و بعضی دیگر از علایم حتمی هم، مقارن با ظهور آن حضرت اتفاق می افتد. [در محضر بهجت:2/421]
انتظار ظهور و فرج امام زمان (عج)، با اذیّت دوستان آن حضرت، سازگار نیست!
انتظار ظهور و فرج امام زمان (عج)، با اذیّت دوستان آن حضرت، سازگار نیست! [در محضر بهجت:2/366] چه قدر حضرت [امام زمان (علیه السلام)] مهربان است به کسانی که اسمش را می برند و صدایش می زنند و از او استغاثه می کنند؛ از پدر و مادر هم به آنها مهربان تر است! [در محضر بهجت:2/366]
خداوند کام همۀ شیعیان را با فَرج حضرت غائب (عج) شیرین کند! شیرینی ها، تفکّهاتِ زائد بر ضرورت است؛ ولی شیرینی ظهور آن حضرت، از اَشدّ ضرورات است. [در محضر بهجت:2/18] آیا نباید در فکر باشیم و با تضرّع و زاری برای ظهور فرج مسلمان ها و مصلح حقیقی: حضرت حجت (عج) دعا کنیم؟![در محضر بهجت:2/38]
مهمتر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی (عج)، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار حضرت تا ظهور او می باشد. [در محضر بهجت:2/101] افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران می روند، و نمی دانند که خود آن حضرت چه التماس دعایی از آنها دارد که برای تعجیل فَرَج او دعا کنند! [در محضر بهجت:2/118]
هر کس باید به فکر خود باشد و راهی برای ارتباط با حضرت حجت (عج) و فَرَج شخصی خود پیدا کند، خواه ظهور و فرج آن حضرت دور باشد، یا نزدیک! [در محضر بهجت:2/133] امام (عج) در هر کجا باشد، آن جا خضراء است. قلب مؤن جزیرۀ خضراء است؛ هر جا باشد، حضرت در آن جا پا می گذارد. [در محضر بهجت:2/179] قلبها از ایمان و نور معرفت خشکیده است. قلب آباد به ایمان و یاد خدا پیدا کنید، تا برای شما امضا کنیم که امام زمان (عج) آن جا هست! [در محضر بهجت:2/179]
به یقین دعا در امر تعجیل فرج آن حضرت، مؤثّر است، اما نه لقلقه
اشخاصی را می خواهند که تنها برای آن حضرت باشند. کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا منتظر آن حضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود! [در محضر بهجت:2/188]
اگر به قطعیّات و یقینیّات دین عمل کنیم، در وقت خواب و به هنگام محاسبه پی می بریم که از کدام یک از کارهایی که کرده ایم قطعاً حضرت امام زمان (عج) از ما راضی است؛ و از چه کارهایمان قطعاً ناراضی است. [در محضر بهجت:2/250] به طور یقین دعا در امر تعجیل فرج آن حضرت، مؤثّر است، اما نه لقلقه. [در محضر بهجت:2/324]
آری، تشنگان را جرعۀ وصال و شیفتگان جمال را آب حیات و معرفت می دهند. آیا ما تشنۀ معرفت و طالب دیدار هستیم و آن حضرت آب حیات نمی دهد، با آن که کارش دادرسی به همه است و به مضطرّین عالم رسیدگی می کند؟![در محضر بهجت:2/369]
[ائمه (علیهم السلام)] فرموده اند: شما خود را اصلاح کنید، ما خودمان به سراغ شما می آییم و لازم نیست شما به دنبال ما باشید! [در محضر بهجت:2/400]
تا رابطۀ ما با ولیّ امر: امام زمان (عج) قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد. و قوّت رابطۀ ما با ولیّ امر (عج) هم در اصلاح نفس است.[فیضی از ورای سکوت:65] روایت دارد که در آخر الزّمان همه هلاک می شوند به جز کسی که برای فرج دعا می کند. گویا همین دعا برای فرج، یک امیدواری است و یک ارتباط روحی با صاحب دعا است. همین، مرتبه ای از فرج است.[گوهرهای حکیمانه:115]
چه قدر بگوییم که حضرت صاحب (عج) در دل هر شیعه ای یک مسجد دارد![نکته های ناب: 90] هر کدام در فکر حوایج شخصی خود هستیم، و به فکر آن حضرت [امام زمان (علیه السلام)] – که نفعش به همه برمی گردد و از اهمّ ضروریّات است - نیستیم! [در محضر بهجت:2/27] از گناه ما و به خاطر اعمال ما است که آن حضرت [حضرت حجّت (علیه السلام)]، هزار سال در بیابان ها در به در و خائف است! [در محضر بهجت:2/44]
خدا می داند در دفتر امام زمان (عج) جزو چه کسانی هستیم!
هر کس که برای حاجتی به مکان مقدّسی مانند مسجد جمکران می رود، باید که اعظم حاجت نزد آن واسطۀ فیض، یعنی فرجِ خود آن حضرت را از خدا بخواهد. [در محضر بهجت:2/119] خدا می داند در دفتر امام زمان (عج) جزو چه کسانی هستیم! کسی که اعمال بندگان در هر هفته دو روز (روز دوشنبه و پنجشنبه) به او عرضه می شود. همین قدر می دانیم که آن طوری که باید باشیم، نیستیم! [در محضر بهجت:2/120]
با این که ارتباط و وصل با آن حضرت و فرج شخصی، امر اختیاری ما است – به خلاف ظهور و فرج عمومی - با این حال چرا به این اهمّیت نمی دهیم که چگونه با آن حضرت ارتباط برقرار کنیم؟![در محضر بهجت:2/134]
کار آفتاب، اِضائه [نورافشانی] است هر چند پشت ابر باشد. حضرت صاحب (عج) هم همین طور است، هر چند در پس پردۀ غیبت باشد!... چشم ما نمی بیند، ولی عده ای بوده و هستند که می بینند و یا اگر نمی بینند، ارتباطی با آن حضرت دار
گفته آمد که یکى از مسایل مورد اتفاق شیعه و سنّى مسأله مهدویت و عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) است. همچنین اعتراف جمعى از علماى اهل سنت به صحت و تواتر احادیث راجع به حضرت مهدى(علیه السلام)گذشت. در این بخش، آراى گروهى از علماى ایشان را درباره آن حضرت مى آوریم تا اتفاق مسلمانان در این قضیّه، روشن تر شود.
ابن ابى الحدید معتزلى مى گوید:
«وقد وقع اتّفاق الفِرَق من المسلمین أجمعین على أنّ الدنیا والتکلیف لاینقضی إلاّ علیه»( ۱ )
«تمام فرقه هاى مسلمانان اتفاق دارند که دنیا و تکلیف به پایان نمى رسد مگر این که مهدى(علیه السلام) ظهور نماید».
محمّد امین سویدى مى گوید:
«الّذی اتّفق علیه العلماء أنّ المهدیّ هو القائم فی آخر الوقت، وأنّه یملأ الأرض عدلاً، والأحادیث فیه وفی ظهوره کثیره».( ۲ )
«آنچه مورد اتّفاق همه دانشمندان است این است که مهدى(علیه السلام) کسى است که در آخر الزمان قیام مى کند، و زمین را از عدل پر مى نماید، و روایات درباره مهدى(علیه السلام) و ظهور او فراوان است».
ابن منظور، نویسنده کتاب «لسان العرب» مى گوید:
«المهدی الّذی قد هداه اللّه الى الحقّ، وقد استعمل فی الأسماء حتّى صار کالأسماء الغالبه، وبه سُمّی المهدیّ الذی بشّر به النبی ـ صلّى اللّه علیه ]وآله [وسلّم ـ أنّه یجیء فی آخر الزمان».( ۳ )
«مهدى یعنى کسى که خدا او را به سوى حقّ هدایت کرده باشد. کلمه مهدى به قدرى در نام گذارى اشخاص به کار رفته است که به صورت اسم در آمده است. و مهدى که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) ظهور او را در آخر الزمان، بشارت داده است، به همین نام، نامیده شده است».
ابن اثیر مى گوید:
«المهدی الّذی بشّر به رسول اللّه ـ صلّى اللّه و علیه ]وآله[و سلّم ـ إنّه یجیء فی آخر الزمان».( ۴ )
«آن مهدى موعود(علیه السلام) که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) ظهور او را بشارت داده است، در آخر الزمان خواهد آمد».
زبیدى نویسنده کتاب «تاج العروس» مى گوید:
«المهدی الّذی بُشّر به، إنّه یجیء فی آخر الزمان، جعلنا اللّه من أنصاره».( ۵ )
«مهدى موعودى که بشارت ظهور او را داده اند، در آخرالزمان مى آید. خداوند ما را از جمله یارانش قرار دهد».
ابن حجر مکّى مى گوید:
«وقد ظهرت برکه دعائه ـ صلّى اللّه علیه ]وآله[ وسلّم ـ فی نسلهما (یعنی علیّاً و فاطمه(علیهما السلام)) فکان منه من مضى و من یأتی، و لو لم یکن فی الآتین إلاّ الإمام المهدیّ(علیه السلام) لکفى».( ۶ )
«برکت دعاى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در موقع ازدواج على(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام)در نسل آن دو بزرگوار ظاهر شد و از نسل على و فاطمه(علیهما السلام)، عدّه اى آمدند که از این دنیا رفتند و عدّه اى هم خواهند آمد که اگر در میان آیندگان از نسل على و فاطمه(علیهما السلام)کسى جز مهدى موعود(علیه السلام) نبود، براى ظهور برکت دعاى پیامبر بس بود».
همین ابن حجر در جاى دیگر مى گوید:
«مهدى منتظر(علیه السلام) یک تن بیشتر نیست و هرگز تعددى در آن وجود ندارد».( ۷ )
شمس الدین ذهبى مى گوید:
«إنّ الإمام المهدی من أولاد الإمام الحسن العسکری(علیه السلام) و هو باق إلى أن یأذن اللّه له بالخروج، فیملأ الأرض قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً».(۸)
«حضرت مهدى(علیه السلام) از فرزندان امام حسن عسکرى(علیه السلام)است و او موجود و حاضر است تا روزى که خداوند اذن ظهورش دهد و زمین را پر از عدل و داد کند همان گونه که از ظلم و ستم پر شده باشد».
شمس الدین قرطبى مى گوید:
«إنّ جمیع ملوک الدنیا کلّها أربعه: مؤمنان و کافران، فالمؤمنان سلیمان بن داوود والإسکندر، و الکافران نمرود و بخت النصر، و سیملکها من هذه الاُمّه خامسٌ و هو المهدی عجّل اللّه تعالى فرجه».( ۹ )
«پادشاهانى که بر سراسر دنیا حکومت نمودند چهار نفرند; دو نفر مؤمن و دو نفر کافر. دو نفر مؤمن حضرت سلیمان(علیه السلام) و اسکندر (ذوالقرنین) بودند و دو نفر کافر نمرود و بخت النصر، و در آینده نفر پنجمى هم از این امّت تمام جهان را مالک خواهد شد و او حضرت مهدى(علیه السلام) است».
مقدّسى شافعى ـ که از علماى قرن هفتم هجرى است ـ در دیباچه کتاب «عقد الدرر فی اخبار المنتظر» پس از آن که مقدارى از دست زمانه و کثرت فتنه ها شکایت مى کند، مى گوید:
«برخى به قرینه ظاهر بعضى از اخبار، گمان کرده اند که حال روزگار پیوسته به همین وضع باقى خواهد ماند. من گفتم: ما صحّت این احادیث را قبول داریم، و آنها را به گوش جان مى شنویم و به چشم اطاعت مى نگریم، ولى در اخبار دلیلى وجود ندارد که آن فتنه ها تا قیام قیامت دوام داشته باشد. شاید آن فتنه ها در موقع ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) از بین بروند، و نابودى آنها منوط به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)باشد; زیرا احادیث زیادى که علماى این امّت آنها را در کتاب هاى خود نوشته اند به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) بشارت مى دهند، و مژده مى دهند که خداوند شخصى را بر مى انگیزد که زمینه حکومت او را آماده مى نماید که کوههاى بلند در برابر او خراب خواهد شد، از دور و نزدیک او را یارى مى دهند، و او مالک کوه و دشت و تمام کره زمین مى گردد، و سراسر زمین را پر از عدل و داد مى کند».( ۱۰ )
بخارى (معروف به خواجه پارساى) مى گوید:
«ومناقب المهدی ـ رضی اللّه عنه ـ صاحب الزمان، الغائب عن الأعیان، الموجود فی کلّ زمان، کثیره. و قد تظاهرت الأخبار على ظهوره و إشراق نوره، یجدّد الشریعه المحمّدیّه، و یجاهد فی اللّه حقّ جهاده، و یطهّر من الأدناس أقطار بلاده، زمانه زمان المتّقین، و أصحابه خلصوا من الریب، وسلموا من العیب، وأخذوا بهدیه وطریقه واهتدوا من الحقّ إلى تحقیقه، به ختمت الخلافه والإمامه، وهو الإمام من لدن مات أبوه إلى یوم القیامه، وعیسى(علیه السلام) یصلّی خلفه، ویصدّقه على دعواه ویدعو إلى ملّته الّتی هو علیها، والنبی(صلى الله علیه وآله وسلم) صاحب الملّه».( ۱۱ )
«مناقب حضرت مهدى صاحب الزمان(علیه السلام) که از دیده ها پنهان و در هر زمانى حاضر است، فراوان است. احادیث بسیار زیادى رسیده است که مهدى(علیه السلام) ظاهر مى شود و نور وجودش همه جا را روشن مى کند، و دین اسلام و شریعت محمّدى(صلى الله علیه وآله وسلم)را تجدید مى نماید، و آن گونه که باید، در راه خدا جهاد مى کند، و سراسر مملکت اسلامى را در زمان خود از آلودگیها پاک مى سازد. روزگار او روزگار پرهیزکاران است. کسانى که به امامت او معتقدند از هر نکوهش و سرزنشى پیراسته اند که راه حقّ را پیموده اند و به روش او گام برداشته اند و به راهنمایى او به شاهراه هدایت رسیده اند. امامت و پیشوایى اُمّت اسلامى به وسیله او پایان مى یابد. او از روز وفات پدر بزرگوارش تا روز رستاخیز امام است. حضرت عیسى(علیه السلام) پشت سر او نماز مى گزارد، و او را در امامتش تصدیق مى نماید و مردمان را به دین و شریعت او که همان شریعت پاک محمّدى است دعوت مى کند».
محیى الدین عربى مى گوید:
«واعلموا أنّه لابدّ من خروج المهدى(علیه السلام) لکن لایخرج حتّى تمتلىء الأرض جوراً و ظلماً فیملأها قسطاً وعدلاً . . . وهو من عتره رسول اللّه(صلى الله علیه وآله وسلم) من ولد فاطمه ـ رضی اللّه تعالى عنها ـ جدّه الحسین بن علی بن أبی طالب ووالده الإمام حسن العسکرى(علیهم السلام)».( ۱۲ )
«بدانید و آگاه باشید که مهدى موعود(علیه السلام) قطعاً ظهور خواهد کرد، ولى او ظاهر نمى شود مگر این که زمین پر از ظلم و ستم شده باشد که آنگاه او بیاید و آن را پر از عدل و داد کند. او از عترت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از نسل حضرت فاطمه(علیها السلام)است. جدّش امام حسین(علیه السلام) و پدرش امام حسن عسکرى(علیه السلام)است».
نویسنده کتاب «ارشاد المستهدى» مى گوید:
«بپرهیز اى خردمند از هر شبهه و شکّى در ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)، زیرا عقیده به ظهور آن حضرت، اتمام ایمان به خدا و رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)و آنچه پیغمبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)آورده و از آن خبر داده است، مى باشد. و پیغمبر، صادق و مصدّق است.
همچنین شبهه اى نداشته باش در این که مهدى موعود(علیه السلام)تا حال ظاهر نشده و هرکس این ادّعا را کرد دروغگو و کذّاب است، به جهت این که علامات و نشانیهایى که در روایات شریف ذکر شده در آن اشخاص موجود نیست، و ظهور مهدى(علیه السلام)و راه شناسایى او مشهور و روشن است، و ظهور او پیش از نزول حضرت عیسى(علیه السلام)خواهد بود و اجتماع او با حضرت عیسى(علیه السلام) بر حسب اخبار ثابت، امرى ضرورى و بدیهى است. هرکس بخواهد به طور مبسوط اطلاع پیدا کند به کتابهایى که در این موضوع تألیف شده رجوع نماید، مقصود ما در این کتاب (ارشاد المستهدى) اثبات تواتر روایات ظهور آن حضرت به اختصار است».(۱۳)
و در جاى دیگر در رابطه با احادیث ظهور چنین مى گوید:
«این احادیث و آثار را، عموم محدّثین و غیر محدّثین در کتابهایشان نقل کرده اند، و ایمان به ظهور مهدى ـ رضى اللّه عنه ـ (این تعبیر از خود اوست) مشهور و شایع در بین صحابه بوده است و اصحاب، این عقیده و ایمان را از پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) اخذ کرده اند، و همچنین است آثار و مراسیلى که از تابعین رسیده; زیرا آنها در این گونه از مسایل به رأى (خود) و از پیش خود چیزى نمى گفتند».(۱۴)
منبع: ظهور حضرت مهدى(ع) از دیدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان،سید اسد اللّه هاشمى شهیدى
پی نوشت ها:
۱ ـ تتمه المنتهى، جلد سوّم منتهى الآمال، ص ۳۶۸ ـ ۳۶۹٫
۲ ـ کشف الاستار، ص ۴۳، و در چاپ دیگر، ص ۷۶٫
۳ ـ روزگار رهایى، ج ۱، ص ۲۸۷ ـ ۲۸۸٫
۴ ـ کشف الاستار، ص ۲۱۲، ط ۳٫
۵ ـ المهدى، ص ۱۶۲ ـ ۱۶۳٫
۶ ـ حلّه، یکى از شهرهاى بزرگ عراق است که میان بغداد و کوفه واقع شده است، (لغتنامه دهخدا).
۷ ـ مقدمه ابن خلدون، ج ۱، ص ۲۴۹، فصل ۲۷، چاپ دار الفکر بیروت.
۸ ـ الغدیر، ج ۳، ص ۳۰۸ و ۳۰۹٫
۹ ـ دانشمندان عامّه و مهدى موعود(علیه السلام)، ص ۳۹٫
۱۰ ـ روزگار رهایى، ج ۱، ص ۲۸۸٫
۱۱ ـ دیباچه اى بر رهبرى، ص ۲۰۰ .
۱۲ – همان، ص ۲۰۱٫
۱۳ – دیباچه اى بر رهبرى، ص ۲۰۲ و ۲۰۳٫
۱۴ – دیباچه اى بر رهبرى، ص ۹۱ ـ ۹۲ .
جمعه روز حضرت صاحب الزّمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و بنام آن حضرت است و همان روزى است كه ايشان در آن روز ظهور خواهد فرمود...در زیارت آن حضرت بگو:
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولاكَ وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ،
سلام بر تو اى حجّت خدا در زمينش،سلام بر تو اى ديده خدا در ميان مخلوقاتش،سلام بر تو اى نور خدا كه رهجويان به آن نور ره مىيابند و به آن نور از مؤمنان اندوه و غم زدوده مىشود،سلام بر تو اى پاكنهاد و اى هراسان از آشوب دوران،سلام بر تو اى همراه خيرخواه،سلام بر تو اى كشتى نجات،سلام بر تو اى چشمه حيات،سلام بر تو،درود خدا بر تو و بر خاندان پاكيزه و و پاكت،سلام بر تو،خدا در تحقق وعدهاى كه به تو داده از نصرت و ظهور امرت شتاب فرمايد،سلام بر تو اى مولاى من،من دلبسته تو و آگاه به شأن دنيا و آخرت توام،و به دوستى تو و خاندانت به سوى خدا تقرّب مىجويم و ظهور تو و ظهور حق را به دست تو انتظار مىكشم،
وَ أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ يَجْعَلَنِي مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ لَكَ وَ التَّابِعِينَ وَ النَّاصِرِينَ لَكَ عَلَى أَعْدَائِكَ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْكَ فِي جُمْلَةِ أَوْلِيَائِكَ يَا مَوْلايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ هَذَا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ وَ الْفَرَجُ فِيهِ لِلْمُؤْمِنِينَ عَلَى يَدَيْكَ وَ قَتْلُ الْكَافِرِينَ بِسَيْفِكَ وَ أَنَا يَا مَوْلايَ فِيهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ وَ أَنْتَ يَا مَوْلايَ كَرِيمٌ مِنْ أَوْلادِ الْكِرَامِ وَ مَأْمُورٌ بِالضِّيَافَةِ وَ الْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِي وَ أَجِرْنِي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّاهِرِينَ.
و از خدا درخواست مىكنم بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستد و مرا از منتظران و پيروان و ياوران تو در برابر دشمنانت و از شهداى در آستانت در شمار شيفتگانت قرار دهد،اى سرور من،اى صاحب زمان،درودهاى خدا بر تو و بر خاندانت،امروز روز جمعه و روز توست روزى كه ظهورت و گشايش كار اهل ايمان به دستت در آن روز و كشتن كافران به سلاحت اميد مىرود و من اى آقاى من در اين روز ميهمان و پناهنده به توام و تو اى مولاى من بزرگوارى از فرزندان بزرگواران و از سوى خدا به پذيرايى و پناهدهى مأمورى،پس مرا پذيرا باش و پناه ده،درودهاى خدا بر تو و خاندان پاكيزهات.
در جامعه مهدوی، آزادی کار، مسافرت، تجارت، نوآوری، ابداع و امکانات به همه مردم ارزانی می گردد. و میدان کار و تلاش و ابتکار برای همه استعدادها فراهم می شود. و سستی و تن پروری و بیکارگی جای خود را به کار و تلاش و نشاط و تحرّک می دهد.
عصر امام مهدی (علیه السلام) پس از ظهور و قیام جهانی اش، براستی از درخشان ترین و دوست داشتنی ترین و زیباترین عصرها برای جهان، از آغاز آفرینش جهان و انسان است. و کاملاً بجا و درست است که نام عصر ظهور و جامعه مهدوی را «عصر حاکمیت نور و دانش و بینش» به مفهوم واقعی آن نام گذاریم، نه روزگاری را که ما در آن زندگی می کنیم که براستی عصر تاریکی هایِ جهل، انحراف، فجایع بیداد و گمراهی که عصر نگون سازی و اسارت انسان است.
در جامعه مهدوی جهنّم زندگی، جای خود را به بهشت نیکبختی و سعادت می دهد و پژمردگی و افسردگی ها، جای خود را به طراوت و نشاط می سپارد و امن و امان در همه ابعاد زندگی جهان گستر می شود. فرشته عدالت بر سر بشریّت سایه می افکند و ظلم و ستم یکسره نابود می شود.
حضور حضرت و حكومت جهانی ایشان در عصر ظهور دارای ویژگیهای منحصر به فردی است كه با وجود آنها جامعه بشری و بینظمیهای موجود در عالم هستی اصلاح گردیده و نظم خاصی پیدا میكند. در ذیل اجمالاً به تعدادی از ویژگیهای حكومت جهانی حضرت اشاره میشود كه با جمع آنها، نظم موجود در آن هم تبیین میشود.
1ـ خدمتگزاران و كارگزاران حكومت جهانی، از بزرگان و خوبان امت و اولیاء الهی هستند.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ میفرمایند: «هنگامی كه حضرت قائم آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ قیام كند، هفده تن را از پشت كعبه زنده میگرداند كه عبارتند از: پنج تن قوم موسی ـ علیه السّلام ـ آنان كه به حق قضاوت كرده و با عدالت رفتار میكنند، هفت نفر از اصحاب كهف، یوشع وصی موسی، مۆمن آل فرعون، سلمان فارسی، ابادجانه انصاری و مالك اشتر». (بحار الانوار، ج 52، ص 346)
و در روایتی تعداد آنان بیست و هفت نفر گفته شده است و قوم موسی را چهارده نفر بیان میكند؛ «یا این كه از اصحاب كهف به عنوان وزیران مهدی (عج) یاد شده است». (آیة الله صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص 485)
از این روایات و احادیث هم خانواده آنها فهمیده میشود كه بار سنگین حكومت موعود، بر دوش افرادی است كه بارها آزمایش شدهاند و شایستگی خود را در آزمایشهای گوناگون به اثبات رسانده باشند از این رو میبینیم كه در رأس حكومت مهدی (عج)، حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ قرار دارد كه یكی از پیامبران اولو العزم است.
2. مردم در این عصر از رشد معنویت و اخلاق برخوردارند.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودهاند: هنگامی كه قائم ما قیام كند، شخص شب را به صبح میرساند، در حالی كه نادان، ترسو و بخیل است و به هنگام صبح داناترین مردم، شجاع ترین و بخشندهترین انسانهاست و از دستورات امام تخلف نمیكند. یا این كه حضرت علی ـ علیه السّلام ـ میفرماید: هنگامی كه قائم ما قیام میكند كینههای بندگان نسبت به یكدیگر از دلهایشان زدوده میگردد.
امام باقر ـ علیه السّلام ـ هم میفرمایند: هنگامی كه حضرت قائم (عج) ما قیام میكند دستش را بر بندگان خدا میگذارد و خردهایشان جمع كرده و اخلاقشان را كامل میكند.
3. در حكومت جهانی حضرت امنیت فراگیر حاكم میشود.
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرماید: «... زمین را از عدالت پر میكند تا جایی كه مردم به فطرت خویش باز میگردند، نه خونی به ناحق ریخته میشود و نه خوابیدهای را بیدار میكنند». (بحار الانوار، ج 52، ص 290)
و امام باقر ـ علیه السّلام ـ میفرماید: به خدا سوگند، یاران مهدی (عج) آن اندازه میجنگند تا خدا به یگانگی پرستیده شود و به او شرك نورزند و تا آن جا كه پیرزنی سالخورده از این سوی جهان به آن سوی رهسپار شود و كسی متعرض او نشود». (بحار الانوار، ج 52، ص 345)
4. در عصر ظهور فقر ریشه كن میشود.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ در این باره میفرماید: «... زمین گنجهای خود را بیرون ریخته و آشكار میكند، به گونهای كه مردم با چشم خود، آن را میبینند و دارندگان زكات سراغ كسی میگردند كه نیازمند باشد تا زكاتشان را به او بدهند، ولی كسی یافت نمیشود و مردم ـ از فضل و بخشش خداوند ـ از دیگران بینیاز میگردند». (بحار الانوار، ج 52، ص 337)
5. قضاوت حضرت همانند قضاوت حضرت داود است.
یعنی حضرت از انسانها دلیل و شاهد نمیخواهد و به باطن و طبق واقع حكم میكند و امام صادق ـ علیه السّلام ـ میفرمایند: «دنیا به پایان نمیرسد مگر این كه مردی از ما اهل بیت خروج كند و به شیوه داود ـ علیه السّلام ـ حكم نموده و از مردم بیّنه نمیخواهد».
6. شورشی علیه دولت حضرت پای نمیگیرد.
امام باقر ـ علیه السّلام ـ میفرماید: «هیچ چیز نیست مگر مطیع یاران مهدی (عج) است، حتی حیوانات وحشی در زمین، و پرندگان وحشی در هوا، همه خشنودی یاران قائم (عج) را میخواهند، تا آن جا كه بخشی از زمین به بخشی دیگر افتخار نموده و میگوید: امروز یكی از یاران قائم (عج) از من عبور كرد.»
7. حضرت مهدی (عج) از ارتشی قدرتمند برخوردار است.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ میفرماید: «آن روز كه لوط پیامبر ـ علیه السّلام ـ گفت: ای كاش قدرتی میداشتم، یا به پناهگاهی محكم دست مییافتم، تمنایی جز قدرت قائم ـ علیه السّلام ـ نداشت. او در آن خواهش از توان فوق العاده اصحاب مهدی (عج) یاد نمود، زیرا هر مرد آنان، قدرت چهل مرد را داراست. شمشیرها را باز نخواهند داشت تا آن كه خدا را خشنود كنند».
آن چه كه ذكر شد بعضی از امكانات و ویژگیهای حكومت جهانی حضرت است و امام زمان (عج) با تكیه بر قدرت خدای توانا و چنین امكاناتی نظم عالم گیر را برقرار میكنند، زیرا از حكومتی كه رهبرش مهدی فاطمه (عج) و كارگزارانش حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ و مالك اشتر و... و اخلاق و معنویت مردم جامعهاش رشد یافته باشند و فقر ریشه كن و امنیت در درجه اعلا و قضاوت دستگاه قضائیه مطابق با حق و واقع باشد جز باران نظم و فراگیر شدن قانون و تن به مقررات دادن انتظار نمیرود.
فرآوری: آمنه اسفندیاری
اعْلَمُوا أَنَّ الله یُحْییِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛(1) بدانید که خداوند زمین را پس از مرگش زنده می کند. ما این آیات را برای شما آشکار می کنیم تا اندیشه کنید."
این آیه با خطاب "اعْلَمُوا" هشداری عمومی همراه با این بشارت است که خداوند با نزول برکات خویش زمینهای مرده و بی آب و علف را با حیات تازهای سرسبزی و رونق جدیدی میبخشد. چنین مرگ و حیاتی را در هر زمستان و بهاری میتوان مشاهده کرد. همانگونه در آیات دیگری نیز می توان آن را مشاهده کرد، مانند:"وَ اللهِ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ؛(2) و خدا از آسمان آبی نازل کرد که با آن زمین را پس از مردنش زنده نمود، در آن نشانهای برای گروهی است که میشنوند."
این آیه و امثال آن در حقیقت زیرمجموعه صفت محیی بودن خداوند است که نسبت به همه چیز ظهور مییابد. همانگونه که خود میفرماید:"فَانْظُرْ إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللهِ کَیْفَ یُحْییِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتی ...؛(3) پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مرگش زنده میکند. به یقین چنین خدایی زنده کننده مردگان است ..."
مُحیی" بودن خداوند زمانی به طور کامل ظهور مییابد که حیات او ذاتی باشد. "اللهٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ"(4) زیرا تا موجودی زنده نباشد نمیتواند به دیگری حیاتی ببخشد. از سوی دیگر این حیات باید کامل و واقعی باشد؛ به گونهای که افولی در او راه نیابد و جاودانه باشد تا همیشه و همه جا، اثرش آشکار گردد."وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوتُ؛(5) و بر آن زنده که نمیمیرد، توکّل کن."
موسی بن جعفر(علیه السلام) درباره سخن خداوند "یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها" فرمودند: "مراد این نیست که خداوند زمین را به وسیله باران زنده میکند؛ بلکه مردانی را برمیانگیزد که عدالت را احیا میکنند، زمین با احیای عدالت زنده میشود. اقامه عدل در زمین از چهل روز باران نافعتر است
جلوههایی دیگر از "محیی" بودن خداوند در قرآن
حیاتبخشی خداوند منحصر به گیاهان و درختان نیست؛ بلکه او به همه مردگانِ عالمِ هستی براساس مقدار ظرفیّت وجودیشان روح و حیات عطا میکند. این حیات ممکن است حیات مادّی باشد، ممکن است حیات معنوی باشد. در اینجا به نمونههایی از این حیاتهای مادّی و معنوی میپردازیم.
1. انسانها را خلق کرده، آنگاه پس از مرگ دوباره زنده میکند.
"کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِالله وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُون؛(6) چگونه به خداوند کفر میورزید؛ درحالی که شما مردگانی بودید که خداوند شما را زنده کرد، سپس شما را میمیراند، سپس شما را زنده میکند، آنگاه به سوی او باز میگردید."
در جای دیگر میفرماید:"...وَ هُوَ الَّذی أَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ...؛(7) ... و او کسی است که شما را زنده میکند، سپس شما را میمیراند، سپس شما را زنده می کند..."
جای دیگر نیز می فرماید:"قُلِ اللهِ یُحْییکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لارَیْبَ فیهِ ...؛(8) بگو: خداست که شما را زنده میکند، سپس میمیراند، آنگاه به روز رستاخیز که تردیدی در آن نیست، گرد میآورد..."
یکی از درسهایی که میتوان از بهار گرفت، یادآوری قیامت و زنده شدن مردگان است. خداوند در اینباره میفرماید:... "أَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً کَذلِکَ الْخُرُوجُ؛(9) و با آن [آب] سرزمین مرده را زنده کردیم. خروج [از قبرها] نیز چنین است."
2. اجرای احکام الهی حیاتبخش است.
"وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ؛(10) و ای خردمندان، برای شما در قصاص، زندگانی است، باشد که به تقوا گرایید."
اجرای کامل عدالت، امنیّت و آرامشی را در جامعه ایجاد میکند که انسانها بتوانند عطر حیات را با تمام وجود استشمام کنند. بازگشت این سخن به همان تعبیری است که در بحث روایی بیان میکنیم که اقامه عدل در زمین از چهل روز باران نافعتر است.
3. دلهای مومنان با پیوند به خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله) حیات تازهای مییابد.
"یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُواللهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ...؛(11) ای م?منان! هنگامی که خدا و پیامبر شما را به چیزی که حیات میبخشد بخوانند، اجابت کنید ..."
در جای دیگر نتیجه این حیات را بیان میکند که: "مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُ?ْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ؛(12)
هر کس - از مرد یا زن - کار شایسته کند و م?من باشد، قطعاً او را با زندگی پاکیزهای، حیات میبخشیم و مسلّماً به آنان بهتر از آنچه انجام میدهند، پاداش خواهیم داد."
4. انسان جاهل به وسیله علم و حکمت حیات دوبارهای پیدا میکند.
"کَما أَرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ؛(13) همانطور که رسولی در میانه شما فرستادم تا آیات ما را بر شما بخواند و تزکیهتان کند و کتاب و حکمتتان بیاموزد و به شما یاد دهد آنچه را که هرگز خودتان نمیدانستید."
با دم مسیحایی پیشوایان دینی، معنویت در سایه توحید و خداپرستی جایگزین شرک و گناه میشود. با تعلیم کتاب و حکمت جهل و خرافات از جامعه زدوده میشود. و بالأخره در سایه تلاش و مجاهدتهایی که در سایه رهبری حجّتهای الهی در زمین صورت میگیرد، جهان پر از ستم از بین میرود و عدالت فراگیر میشود
محیطی که جهل و جهالت بر آن حاکم باشد، زندگی آنها با یک انسان مرده تفاوتی ندارد؛ امّا علم و حکمت از آثار همان حیاتی است که انسان را به رشد و کمال میرساند . از این رو قرآن کریم از حکمت به عنوان خیر کثیر یاد کرده است. "یُوتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُ?ْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ؛(14) حکمت را به هر کس که بخواهد، میبخشد و هر که را حکمت داده شود؛ یقیناً خیر بسیاری داده شده است و جز خردمندان پند نگیرند."
5. به کافران نور ایمان میبخشد.
"أَوَمَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ؛(15) آیا کسی که مرده بود و زندهاش کردیم و برایش نوری پدید آوردیم که با آن در میان مردم راه برود، مانند کسی است که گویا در تاریکیهاست و از آن بیرون آمدنی نیست؟ بدینسان برای کافران اعمالی که انجام میدادند، جلوه یافته است."
6. خداوند به قلبهایی که بر اثر گناه قساوت یافته، با توبه و خشوع حیات تازهای میبخشد.
همچنان که قبل از همین آیه مورد بحث میفرماید: "أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِللهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ؛(16) آیا برای کسانی که ایمان آورده اند، وقت آن نرسیده است که دلهایشان به یاد خدا و آن حقیقتی که نازل شده، نرم و خاشع گردد و مانند کسانی نباشند که در گذشته کتابشان داده شد، پس زمان بر آنها طولانی شد و دلهایشان را قساوت گرفت و بسیاری از آنها فاسق بودند."
پس از این آیه، آیه مورد بحث ماست که میتواند گویای این باشد که انسان با خشوع در برابر خداوند حیات دوبارهای پیدا میکند.
7. جامعهای که در اثر ظلم، آثار حیات از او رخت بر بسته و در تاریکی غوطهور است، با گسترش عدل به روشنی و حیات واقعی دست مییابد.
رسیدن به چنین زمانی از وعدههای خداوند در قرآن است و در مقالههای قبل به تفسیر آن پرداختهایم. اینک روایاتی که در ذیل این آیه آمده است، بیان میشود:
روایت اوّل: سلام بن مستنیر از امام باقر(علیه السلام) درباره آیه "اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» سوال کرد، ایشان فرمودند: "منظور از مُردن زمین، کفر اهل آن است و کافر مرده است. خداوند به وسیله قائم زمین را زنده میکند، در آن عدالت برپا میکند. سپس زمین زنده میشود، اهل زمین نیز پس از مرگشان زنده میشوند."(17)
روایت دوم: از امام حسین(علیه السلام) روایت شده که فرمودند: "ما دوازده مهدی داریم. اوّل آنها امیرالمومنین، علیّ بن ابیطالب(ع) و آخر آنها، نُهمین فرزند من است. او امامی است که قیام به حق مینماید، خداوند زمین را پس از آنکه مُرده باشد، به وسیله او زنده میکند و هم به وسیله او دین حق را بر همه ادیان غالب میگرداند، هر چند مشرکان نخواهند ..."(18)
روایت سوم: محمّد حلبی از امام صادق(علیه السلام) درباره قول خداوند "اعْلَمُوا أَنَّ الله یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها؛ و بدانید که خدا زمین را، زنده پس از مرگش میکند." پرسید:فرمودند: «یعنی عدل پس از جور."(19)
سلام بن مستنیر از امام باقر(علیه السلام) درباره آیه "اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» سوال کرد، ایشان فرمودند:
"منظور از مُردن زمین، کفر اهل آن است و کافر مرده است. خداوند به وسیله قائم زمین را زنده میکند، در آن عدالت برپا میکند. سپس زمین زنده میشود، اهل زمین نیز پس از مرگشان زنده میشوند
روایت چهارم: امام موسی بن جعفر(علیه السلام) درباره سخن خداوند "یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها" فرمودند: "مراد این نیست که خداوند زمین را به وسیله باران زنده میکند؛ بلکه مردانی را برمیانگیزد که عدالت را احیا میکنند، زمین با احیای عدالت زنده میشود. اقامه عدل در زمین از چهل روز باران نافعتر است".(20)
این روایات زندگی و بهار دیگری را ترسیم میکنند
که به دست آخرین حجّت الهی تحقّق مییابد و به دست او زمینی که با ستم، خاک مرگ بر او ریختهاند، با حاکمیّت عدل و داد، حیات تازهای در کالبد جامعه ایجاد میکند.
به تعبیر آیت الله جوادی آملی: میتوان مرگ زمین را دوران ستمزدگی و جهل و کفر و نفاق بشر در سطح بین المللی دانست و هنگامه پربرکت ظهور و قیام نورانی آخرین امام معصوم(علیه السلام) را حیات معنوی و بهار حقیقی زمین نامید که با آمدنش همه ستمها و ظلمتها از صفحه روزگار برچیده میشود و نَفَس مسیحایی او جهان خفته در کفر و شرک را بیدار و زمینِ لبریز از بیداد را از عدل و داد، سرشار میسازد.(21)
بنابراین، همان طور که آب زمینهساز خلقت موجودات زنده میباشد "وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ؛(22) و هر چیز زندهای را از آب پدید آوردیم، آیا [باز هم] ایمان نمیآورند." حجّتهای الهی در زمین نیز مظهر آب روانی هستند که حیات معنوی را برای جامعه به ارمغان میآورند. این حیات معنوی اینگونه ظاهر می شود که:
با دم مسیحایی پیشوایان دینی، معنویت در سایه توحید و خداپرستی جایگزین شرک و گناه میشود. با تعلیم کتاب و حکمت جهل و خرافات از جامعه زدوده میشود.
و بالأخره در سایه تلاش و مجاهدتهایی که در سایه رهبری حجّتهای الهی در زمین صورت میگیرد، جهان پر از ستم از بین میرود و عدالت فراگیر میشود.
پینوشتها:
1. سوره حدید (57)، آیه 17.
2. سوره نحل (16)، آیه 65.
3. سوره روم (30)، آیه 50.
4. سوره بقره (2)، آیه 255.
5. سوره فرقان (25)، آیه 58.
6. سوره بقره (2)، آیه 28.
7. سوره حج (22)، آیه 66.
8. سوره جاثیه (45)، آیه 26.
9. سوره ق (50)، آیه 11.
10. سوره بقره (2)، آیه 179.
11. سوره انفال (8)، آیه 24.
12. سوره نحل (16)، آیه 97.
13. سوره بقره (2)، آیه 151.
14. همان، آیه 269.
15. سوره انعام (6)، آیه 122.
16. سوره حدید (57)، آیه 16.
17. مجلسی، محمّدباقر، بحارالأنوار، ج 24، ص 325.
18. همان، ج 51، ص 133.
19. همان، ج 72، ص 353.
20. وسائل الشّیعه، ج، 28 ص، 12.
21. حیات حقیقی انسان در قرآن، ص 132.
22. سوره الأنبیاء (21)، آیه 30.
ویژگیهای اخلاقی امام زمان(عج)
اسلام، پیامآور محبّت، مهرورزی و انساندوستی
در آخرین دهه قرن بیستم میلادی، حوادث و وقایعی در جهان اتّفاق افتاد که با پیشبینیهای مورّخان و جامعهشناسان مغرب زمین، مخالف بود. پس از فروپاشی «شوروی سابق»، بسیاری از جوانان و نوجوانان کشورهای مختلف ـ خواه در «آمریکا» و خواه در «آسیا» و «آفریقا» ـ به مذهب و آموزههای دینی روی آوردند.
شباهت حضرت در روايات، شباهتهايي ميان حضرت مهدي عليهالسلام و انبياء و ائمه آمده است: شباهت به آدم عليهالسلام: خداوند، آدم را خليفه خود در زمين قرار داد. شباهت به هابيل: نزديكترين افراد، هابيل را كشت- يعني برادرش- و همچنين نزديكترين افراد، قصد كشتن امام قائم عليهالسلام را نمود- عموي او يعني جعفر كذّاب-. شباهت به شيث عليهالسلام: حضرت شيث اجازه نيافت كه علم خود را آشكار كند، حضرت نيز اجازه نيافته تا روز وقت معين. شباهت به نوح عليهالسلام: عمر طولاني. شباهت به ادريس عليهالسلام: ادريس عليهالسلام به آسمان بالا برده شد، و حضرت مهدي عليهالسلام را هنگام ولادت، روحالقدس بر بال خود گرفت و به آسمانها برد. ادريس ع نيز از قومش غايب شد. شباهت به هود: حضرت نوح، ظهور حضرت هود را بشارت داده بود و خداوند، كافران را به وسيله او هلاك كرد. شباهت به صالح: حضرت صالح مدتي از قومش غايب شد و وقتي بازگشت، عدهاي او را انكار كردند. شباهت به ابراهيم: حضرت ابراهيم ع دوران حمل و ولادتش مخفيانه بود و رشد او در يكهفته، به اندازه يكماه بود و در يكماه به اندازهي يكسال. حضرت ابراهيم ع دو غيبت داشت. شباهت به اسماعيل: خداوند به ولادت اسماعيل ع بشارت داد و چشمهي زمزم براي حضرت اسماعيل ع از زمين جوشيد. شباهت به اسحاق عليهالسلام: پس از آنكه ساره از بچهدار شدن مايوس شده بود، خداوند ولادت اسحاق ع را بشارت داد. شباهت به لوط ع: فرشتگان براي يارياش نازل شدند. شباهت به يعقوب ع: يعقوب ع منتظر فرج بود تا اينكه خداوند پس از مدتي طولاني، پريشانياش را برطرف ساخت. شباهت به يوسف ع: يوسف زيباترين اهل زمان خود بود و مدتي غايب و مدتي دچار زندان شد. شباهت به خضر عليهالسلام: عمر طولاني و حضور هر سال در مناسك حج. شباهت به الياس: عمر طولاني و حضور هر سال در حج و غايب شدن از قومش. شباهت به ذوالقرنين: پيغمبر نبود، ولي بر مردم حجت بود و از قومش غايب شد؛ غيبتي طولاني. شباهت به شعيب ع: عمرش طولاني و استخوانهايش كوفته شد. از نظر قومش غايب شد و دوباره به صورت جواني به آنها بازگشت. شباهت به موسي ع: دوران حمل و ولادتش مخفي بود و دو غيبت داشت. از ترس دشمنانش غايب شد و بنياسرائيل منتظر قيامش بودند. عصايي داشت كه معجزهاش بود. شباهت به هارون ع: خداوند هارون را به آسمانها بالا برد. هارون سخن موسي را از راه دور ميشنيد. شباهت به يوشع ع: منافقان با او جنگ كردند. خورشيد براي يوشع بازگشت. شباهت به حزقيل ع: خداوند برايش مردگاني را زنده كرد. شباهت به داود ع: خداوند او را خليفه در زمين قرار داد و آهن را برايش نرم كرد. شباهت به سليمان ع: داود ع را جانشين خود قرار داد، در حاليكه به سنّ بلوغ نرسيده بود. حكومت سليمان ع بر جن و انس و پرندگان بود و مدتي از قومش غايب شد. خورشيد برايش بازگشت. شباهت به دانيال ع: مدتي غايب بود. شباهت به عزير ع: وقتي به قومش بازگشت، تورات را آنطور كه بر موسي بن عمران ع نازل شده بود، خواند. شباهت به جرجيس ع: خداوند برايش مردگاني را زنده كرد. شباهت به ايوب ع: بر بلاصبر كرد. چشمه برايش جوشيد. خداوند مردگاني را برايش زنده كرد. شباهت به يونس ع: پس از غيبت، به قيافهي جواني به سوي قومش بازگشت. شباهت به زكريا ع: فرشتگان او را ندا ميكردند. و در مصيبت ابا عبداللهالحسين عليهالسلام سهروز گريه كرد. شباهت به يحيي ع: به ولادتش بشارت داده شده بود و در شكم مادر سخن ميگفت. شباهت به عيسي عليهالسلام: فرزند بهترين زنان زمانش بود و در شكم مادر تكلم ميكرد و در گهواره سخن ميگفت. خداوند او را به آسمان برد و مردم دربارهاش اختلاف كردند. به اذن خداوند مرده را زنده ميكرد. شباهت به حضرت محمد صليالله و عليه و آله و سلّم: حضرت رسول اكرم ص: فرمود: مهدي از فرزندان من است، اسم او اسم من، كنيهاش كنيهي من، و از نظر خَلق و خُلق شبيهترين مردم به من است. شباهت به امام علي عليهالسلام: علم، زهد و شجاعت. شباهت به امام حسن عليهالسلام: حلم و بردباري. شباهت به امام حسين عليهالسلام: نبودن بيعت طاغوت زمان بر ايشان، بالا بردن به آسمان، آرزوي بودن در ركاب حضرت، ترس حضرت هنگام حركت از مدينه، طلب ياري و ... شباهت به امام سجاد عليهالسلام: عبادت. شباهت به امام باقر عليهالسلام: شباهتش به رسول خدا صليالله و عليه و آله. شباهت به امام صادق عليهالسلام: كشف علوم و بيان احكام براي مردم. شباهت به امام كاظم عليهالسلام: تقيه و شدت ترس از دشمنان. شباهت به امام رضا عليهالسلام: تقيه و ترس در زمانش برداشته شد. شباهت به امام محمد تقي عليهالسلام: در كودكي به امامت رسيد. شباهت به امام عليالنقي عليهالسلام: هيبت حضرت. شباهت به امام حسن عسكري عليهالسلام: هيبت حضرت.
♡❤
گفت :【 آیا دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟! 】 نور/۲۲
گفتم : چرا...
گفت : 【 پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد تـوبـه کنید. 】 هود/۹۰
گفتم : گناهم زیاد است
گفت : 【 مگر نمیدانید خداوند تـوبـه را از بندههایش قبول میکند؟! 】 توبه/۱۰۴
گفتم : دیگر روی توبه ندارم
گفت : 【 خدا عزیز و دانا است و آمرزندهی گناه و پذیرندهی تـوبـه. 】 غافر/۳
گفتم : برای کدام گناهم توبه کنم؟
گفت : 【 خدا همهی گناههان را میبخشد. 】 زمر/۵۳
گفتم : حتی اگر تکرار بشه؟::
گفت : 【 به جز خدا کیست که گناهان را ببخشد؟ 】 آل عمران/۱۳۵
گفتم : تسلیم رحمت خدا هستم ....
الهی العفو
الهی العفو
الهی العفو
سفارش حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی) به سربازانشان خواندن این سه چیز را ترک نکنید:
زیارت جامعه کبیره
نمازشب
زیارت عاشورا
برای حضرت صدقه بدهیم و محبّت کنیم. فرج عمومی حضرت اینست که حکومت حضرت تشکیل بشود. همه ی انبیاء منتظر آن حکومت بوده اند.
البته ما باید برای این نظام تلاش کنیم امّا نباید خیال کنیم که ما چون این نظام را قبول کردیم پس ما مسلمانیم. نخیر! مسلمان نیستیم و باید اقرار کنیم که ما مسلمان نیستیم. اسلام چیز دیگری است.
الان اگر بنده بگویم من نمونه ی حوزه ی علمیه هستم، اصلاً مردم از حوزه ی علمیه متنفّر می شوند. باید بگویم من هم یک طلبه ی ناقص از حوزه هستم، اگر یک نواقصی از من دیدی، آنها را به حساب حوزه نگذار. من یک مسلمان کالی(ناقص) هستم. اگر از من اشکالی دیدی به اسلام لطمه نزن.
مرحوم جمال الدین اسدآبادی – خدا او را رحمت کند – می گفت باید اول بگوییم ما مسلمان نیستیم، بعد تبلیغ اسلام را کنیم. ما یک سری سلیقه ی شخصی از شرق و غرب جمع کرده ایم و اسمش را اسلام گذاشته ایم. عروسی و عزای ما اسلامی است؟ مراسم و رفتارهای ما اسلامی است؟ کجای ما اسلامی است؟
البته اینطوری نیست که فکر کنیم حضرت وقتی بیایند، من عوض می شوم و نفوس عوض می شوند. منتها من جرأت نمی کنم کار بد کنم. الان جرأت نمی کنم از ترس قانون، شراب فروشی باز کنم ولی در خانه ام می توانم شراب بسازم. امّا آنوقت جرأت نمی کنم در خانه ی خودم هم شراب بسازم، نه اینکه نخواهم این کار را بکنم. آن کسی که می خواهد دزدی کند دیگر نمی تواند، نه اینکه نمی خواهد دزدی کند.
اینطوری نیست که وقتی امام زمان بیاید همه ی نفوس، مسلمان می شوند، نخیر، چنین چیزی نیست، چرا؟ چون قرآن می فرماید: (وَ ألقَینا بَینَهُم ُ الْعَداوَه َ وَ الْبَغْضاءَ الی یَوم ِ الْقِیامَه) تا قیامت، این بشر همینطوری است. منتهی همین طور که برای حضرت سلیمان، همه ی جن و انس در خدمتش بودند، وقتی حضرت بیاید، همه ی قدرت ها در دست اوست. آن وقت آدم از در و دیوار و عیال خودش و از شنود شدن حرف هایش می ترسد.
وقتی اینطور شد من دیگر می ترسم خلاف کنم. نه اینکه خیال کنیم نفوس ما عوض می شود ولی الان اگر انسان کاری کند امام زمان راضی شود، هفتاد برابر آن وقت است، منظور از هفتاد، عدد نیست، کنایه از کثرت است، یعنی اعمال خیلی ارزش دارد.
شما الان هرکار خوبی بکنی، هفتاد برابر آن وقت است. ما کافی است واجب را انجام دهیم و حرام را ترک کنیم آن وقت سلمان زمان می شویم. اگر کسی به واجب عمل کند و حرام را ترک کند، خدا دستش را می گیرد و او را هفت شهر عشق می گرداند. ما خیال کرده ایم کلاس اخلاق امجد کسی را می سازد، نه، چنین نیست ! امجد خودش را نساخته، بعد بیاید تو را بسازد؟ از این کلاس اخلاق به آن کلاس اخلاق.
یک عده شیّاد هم در جامعه افتاده اند و فرمول دست شان است و از غیب هم می گویند و اسرار بقیه را فاش می کنند. آن وقت یک عده شیّاد با این جوان ها افتاده اند. خدا قوام را رحمت کند. وقتی خطایی می دید عبا را به سر می کشید تا نبیند. بزرگان ما مظهر ستّاریت بودند، مظهرِ (یا مَن ظَهَرَ الجَمیل و سَتَرَ القبیح) بودند.
یکی از آداب و وظایف مۆمنان منتظر در عصر غیبت، هدیه کردن ثواب نماز یا قرائت قرآن به امام زمان علیه السلام، است . همانطور که هر یک از ما برای نشان دادن علاقه و محبت خود به دیگران، کلمات محبت آمیز بر زبان می آوریم، به دیدارشان می رویم یا به آنان هدیه می دهیم تا از دوستی و محبت متقابل آنها برخوردار شویم، با بر زبان آوردن آیات زیبای قرآن یا عبارات و آیات نماز، عشق و علاقه قلبی خویش را به مولایمان حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) هدیه می کنیم تا از محبت و دوستی آن امام بزرگوار بیشتر بهره مند گردیم .
چنانکه نقل است در زمان امام حسن مجتبی (علیه السلام) دخترک خدمتکاری با دسته گلی خوشبو نزد امام آمد و شاخه گلی را به آن حضرت هدیه نمود . امام در مقابل این کار پاداش بزرگی به وی بخشید . سپس در مقابل نگاه متعجب اطرافیان خود فرمود: خداوند به ما دستور داده و فرموده است:هر گاه کسی شما را ستایش کند شما باید در مقابل به ستایشی بهتر از آن یا مانند آن پاسخ دهید . (سوره نساء ، آیه ۸۶ )در واقع ائمه معصومین، علیهم السلام ما از این هدیه ها بی نیازند، همانگونه که دریا از آنچه ابرها بر آن می بارند بی نیاز است . ولی ما بی نیاز نیستیم از اینکه به ایشان هدیه ای تقدیم نماییم .
————————————————————————–
منبع : درس اخلاق آیت الله امجد (برگرفته از سایت حضرت ولی عصر (عج))چرا به امام مهدی علیهالسلام «اباصالح» میگویند؟
آیتالله مکارم شیرازی در این باره میگوید:
اینکه به امام زمان اباصالح میگویند، به سبب این نیست که فرزندی به نام صالح دارد؛ زیرا «اب» در لغت عرب، تنها بهمعنای پدر نیست؛ بلکه بهمعنای صاحب نیز هست. «اباصالح» یعنی کسی که صلحایی در اختیار دارد. این لقب از قرآن گرفته شده است. خداوند متعال میفرماید: «و لقد کتبنا فی الزّبور من بعد الذّکر أنّ الأرض یرثها عبادی الصّالحون؛[۱] و در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد».
زیارت «آلیس» اوج ولایتپذیری است، در این زیارت به زیبایی بیان میشود ملاک خوشبختی اطاعت از اهل بیت است و خوشبختترین انسانها در دنیا، برزخ و قیامت کسانی هستند که که مطیع اهل بیت باشند و به هر مقدار که مخالفت کند، بیچاره میشود.
حجتالاسلام محمدصادق کفیل (رئیس مرکز تخصصی نماز): زیارت «آلیس» هدیهای از طرف امام عصر(عج) است که در ادامه پاسخ به نامه ابوجعفر محمد بن عبدالله بن جعفر بن الحسین بن مالک بن جامع حمیری قمی این دعا را نوشتند، ابوجعفر حمیری قمی در دوران غیبت صغری زندگی کرده، در رابطه با سؤالی که برای او پیش آمد، برای امام زمان(عج) نامهای نوشت و از طریق یکی از نواب سؤال را به امام رساند، امام(عج) هم در جواب این دعا را نوشتند، نکته قابل توجه اینکه حمیری قمی از امام زمان(عج) درخواست دعا و زیارت نکرد، بلکه امام عصر(عج) زیارت آل یس را برای او نوشتند. در واقع زیارت «آل یس» هدیه امام زمان(عج) است که در دوران غیبت صغری صادر شده است، در این زیارت در ابتدا 23 سلام نسبت به حضرت عرض میکنیم:
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا داعیَ اللهِ وَ ربّانیَّ آیاتِه، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بابَ اللهِ وَ دیّانَ دینِه، اَلسَّلامُ عَلیکَ یا خَلیفةَ اللهِ وَ ناصِرَ حَقِّه، اَلسَّلامُ عَلیکَ یا حُجَّةَ اللهِ وَ دلیلَ إرادَتِه، اَلسَّلامُ عَلیکَ یا تالیَ کِتابِ اللهِ وَ تَرجُمانَه، ....، اَلسَّلامُ عَلَیکَ فی الَّلیلِ إذا یَغشی وَ النَّهارِ إذا تَجَلّی، اَلسَّلامُ عَلیکَ أیُّهَا الإمامُ المَأمون، اَلسَّلامُ عَلَیکَ إیُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأمول، اَلسَّلامُ عَلَیکَ بِجَوامِعِ السَّلام.
در این 23 سلام به بیان 19 صفت از امام زمان(عج) میپردازد که در هیج جای دیگری نیامده است، در واقع این صفات نورانی امام عصر(عج) یک دوره امامشناسی است، مانند: داعیَ اللهِ وَ ربّانیَّ آیاتِه، بابَ اللهِ وَ دیّانَ دینِه، یا خَلیفةَ اللهِ وَ ناصِرَ حَقِّه، حُجَّةَ اللهِ وَ دلیلَ إرادَتِه، تالیَ کِتابِ اللهِ وَ تَرجُمانَه، بَقیَّةَ اللهِ فی أرضِه، الْعَلَمُ الْمَنصوبُ وَ الْعِلمُ الْمَصبوب، الإمامُ المَأمون و الْمُقَدَّمُ الْمَأمول
یعنی در سلامهایی که خدمت امام عصر(عج) میکنیم، هم امامشناسی و هم یک پیوند عاشقانه با امام زمان(ع) داریم، به گونهای که در تمام حالات امام مهدی(عج) به ایشان سلام میدهیم، به عبارتی دیگر یک پیوند دائمی با امام زمان(عج) برقرار میکنیم.
با این وجود وقتی خواننده دعا، 23 مرتبه به حضرت حجت(عج) سلام میدهد، قطعاً حضرت جواب میدهد، این سلام بر امام که به دنبالش پاسخ امام است، مقدمه آرامش است،
«إنَّ اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلّونَ عَلَی النّبیَّ یاَ أیُّهَا الَّذینَ آمَنوا صلّوا عَلیهَ و سَلِّمُوا تَسلیماً»؛ خدا و فرشتگانش بر (روان پاک) این پیغمبر صلوات و درود میفرستد، شما هم ای اهل ایمان بر او صلوات و درود بفرستید و با تعظیم و اجلال بر او سلام گویید و تسلیم فرمان او شوید. باید توجه داشت زیارت «آل یس» در این بحرانهای روحی، روانی و گرفتاریها منجر به پیوند با امام زمان(عج) و مقدمه آرامش انسان است.
بعد از سلام کردن به حضرت(عج)، گام بعدی عرضه کردن اعتقادات خود به وجود نورانی حضرت حجت(عج) است، جالب است که ما در این زیارت اعتقاداتمان را به امام حی و حاضرمان عرضه میکنیم؛ یعنی از امام(عج) میخواهیم مواظب دینمان باشد:
اُشهِدُکَ یا مَولای، أنّی اَشهَدُ أن لا إلهَ إلاّ الله وَحدَهُ لا شَریکَ لَهَ وَ أنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسولُه لا حَبیبَ إلاّ هُوَ وَ أهلُه وَ اُشهِدُکَ یا مَولای اَنَّ علیّاً أمیرَالمُؤمِنینَ حُجَّتُه ..... وَ اَشهَدُ اَنَّکَ حُجَّةُ الله أنتُم الاوَّلُ وَ الاخِر وَ أنَّ رَجعَتَکُم حَقٌّ لا رَیبَ فیها یَومَ لایَنفَعُ نَفساً ایمانُها لَمتَکُن آمَنَت مِن قَبل اَو کَسَبَت فی ایمانِها خَیراً
اعتقاداتی مانند توحید، نبوت، معاد و امامت، در زیارت آل یس نام 12 امام آمده است، یعنی کسی که زیارت آل یس را میخواند شیعه دوازده امامی است که نشان از پیوند عمیق با جایگاه امام دارد.
وَ أنَّ الْمَوتَ حَقّ .... وَ الحِسابَ حَقّ وَ الْجَنَّةَ وَ النّارَ حَقّ وَ الوَعدَ وَ الوَعیدَ بِهِما حَقّ.
در گام سوم بحث تولی و تبری مطرح میشود، زیارت «آلیس» اوج ولایتپذیری است، در این زیارت به زیبایی بیان میشود ملاک خوشبختی اطاعت از اهل بیت است و خوشبختترین انسانها در دنیا، برزخ و قیامت کسانی هستند که که مطیع اهل بیت باشند و به هر مقدار که مخالفت کند، بیچاره میشود.
چرا که گناه مقدمه بدبختی است و ضرری که میرساند این است که انسان از دایره امامت فاصله میگیرد و گناه بین او و امام حائل میشود، این زیارت به نوعی بیان میکند اگر میخواهید در دنیا سعادتمند شوید و زندگی هدفمندی را میخواهید تا از پوچی و پوچگرایی رهایی پیدا کنید، باید مطیع محض اهل بیت(ع) باشید، نه اینکه یک لحظه در مسیر باشید و لحظه دیگر نباشید.
یا مَولایَ شَقِیَ مَن خالَفَکُم وَ سَعِدَ مَن أطاعَکُم فَاشْهَدْ عَلی ما أشهَدتُکَ عَلَیه وَ أنَا وَلیٌّ لَکَ بَریءٌ مِن عَدُوِّک فَالحَقُّ ما رَضیتُموه وَ الباطِلُ ما أسخَطتُموهً وَ الْمَعروفُ ما أمَرتُم بِه وَ الْمُنکَرُ ما نَهَیتُم عَنه فَنَفسی مُؤمِنَةٌ بِالله
فراز بعدی زیارت آل یس که عصاره آن محسوب میشود، جایی است که پیوند مابا امام جدیتر میشود: وَ بِکُم یا مَولای أوَّلِکُم وَ آخِرِکُم وَ نُصرَتی مَعَدَّةٌ لَکُم وَ مَوَدَّتی خالِصَةٌ لَکُم؛ و همواره آمادهی یاری شمایم و دوستی من فقط برای شماست، یعنی انسان به جایی میرسد که محبت او همراه با عمل است، یعنی تمام وجودش وقف امام زمانش(عج) است و به غیر از امام فکر نمیکند، به همین خاطر دغدغهاش، دغدغه امام یعنی ظهور میشود، جهت حرکتش به سمت امام میشود.
زیارت آلیس در منابع معتبر ما آمده، همچنین مورد توجه علما بوده، بسیار خواند آن تأکید شده و مطلوب است دوستداران امام زمان(عج) پیوسته با امام از طریق این دعا ارتباط داشته باشند.
____
انتظار آينه (ويــــــــــــژه منتظران)
همه مي دانيم هر چيزي كه در عالم خلقت وجود دارد ذاكر است و
اين انسان است كه غفلت و معرفتش نسبت موجودات ديگر بيشتر است.
درباره آينه سخن زياد است. بويژه در مفاهيم ديني ، اينكه مومن آيته مومن است و
يا حديث رسول خدا درباره دعاي هنگام نگاه به آينه و...
اما اين آينه شفاف و رازنگهدار چه انتظاري از ما كه در آن مي نگريم دارد؟!!
مگر نه اينكه هيچ كار خدا بي حكمت، و خدا آينه را آفريد براي انسان؛
پس آيا روا است انسان از اين نعمت خدا براي انجام گناه بهره ببرد؟!!
آينه در آخرالزمان از ما انتظار دارد وقتي در مقابلش مي ايستيم
فقط رنگ خدايي داشته باشيم.
باور كنيم كه حتي آينه ها هم از اينهمه گناه ما خسته شدند،
انتظار دارند كه
مثلا وقتي بانويي در مقابلش مي ايستد براي خروج از خانه
حجاب و چادرش را در آن درست كند نه آرايشش را!!
آينه ها زيباترين خلقت خداوند هستند،
خواهران و برادران منتظر از ياد نبريم كه
حتي آينه ها هم از ما انتظار دارند
و مي خواهند ياور مهدي بودنمان را در چهره هامان ببينند...
دستورالعمل شانزده گانه امام خمینی (ره) برای خود سازی - ويژه منتظران
1 . نماز های پنج گانه را در پنج نوبت بخوانید .
2 . روز های دوشنبه و پنج شنبه را حتی المقدور روزه بگیرید .
3 . اوقات خواب را کم کرده و بیشتر قرآن بخوانید .
4 . برای عهد و پیمان اهمیت فوق العاده ای قائل باشید .
5 . به تهیدستان انفاق کنید .
6 . از مواضع تهمت دوری کنید .
7 . در مجالس پر خرج و با شکوه شرکت نکرده و خود نیز چنین مجالسی نداشته باشید .
8 . لباس ساده بپوشید .
9 . زیاد صحبت نکنید و دعاهای روزانه را بخوانید. ( بخصوص دعای روز سه شنبه )
10 . ورزش کنید .
11 . بیشتر مطالعه کنید .
12 . دانش های فنی را بیاموزید .
13 . دانش تجوید و عربی را بیاموزید و در هر زمینه ای هشیار باشید.
14 . کار نیک خود را فراموش کنید و گناهان گذشته را به یاد آرید .
15 . از نظر مادی به تهیدستان و از نظر معنوی به اولیاء ا... بنگرید .
16 . از اخبار روز و اخبار مربوط به امور مسلمین با اطلاع شوید .
نامهای به امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف)
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی که زمین را از حجت خود خالی نمی کند
سلام ، سلام من به سلطانی که سالیانی است سلطنش به خاطر سیاهی دلهایی به سالی بعد افتاده است .
سلام ، سلام من به مولایی که بندگان همچون مَنَش ، عنان خودخواهی را به دست گرفته اند و زَرِ دل را با زَنگاری معاوضه می کنند وخبرندارند درکوچه ها ، دلبری به امید دلی نشسته است.
سلام ، سلام مولای من
بر اُوراق گنجانده تاریخ ورقهایی از آنانی ، که با صورت بی سیرتی صدای رهگذری که ندای آشنا را بر زبان داشت و نوای آشنا را به گوشهای دل نوا می داد نمی شنیدند ونمی دیدند که یوسف شدن در زیبایی صورت نیست ، بلکه زیبا شدن در یوسف سیرت بودن است و ای آقای من بهانه ی دلم از نوایی است که باید یوسف شد ، و دید که کارد به استخوان اثر نمی کند.
آقای من ؛ هنوز نمی دانم که جمعه ها بها هستند یا بهانه و هنوز نمی دانم که ندبه ها ندا هستند یا نشانه وکُمِیتِ کمیلم که بر سبزه زارهای دل به تندی می تازد ، راه را گم کرده است یا نه آنکه شاه راه را می داند و به بیغوله می رود و هر جمعه که می گذرد سر در زندان می گذارم و در زندان دل خویش ، با زنده ای زمزمه می کنم .
ای آقای من و ای مولای ، زبان ، بهانه ای دوباره از امام زمان خویش دارد و ای شهسوار شبهای بدون سحر ، و ای مونس همدم یتیمان بدون پدر ، ای آقای من جاده ی سبز انتظار با استقبال دلهایی همراه است که کُمِیتِ کمیلشان لنگ می زند و نوای ندبه شان دلی را به چنگ نمی زند.
آقای من ، مهدی من ، دوست دارم در سرزمین دل خبر از آشنایی گیرم که با او آشتی کنم و بگویم که دگر گناه نمیکنم ، حرام را نگاه نمی کنم ، پا به هرجایگاه نمی کنم و پناه به هر پناهگاه نمی کنم .
ای آقای من و ای سیدِ من ، حق داری ، ادعای شیعه شیفتگی می زنیم و حرم ، و پاکی دل را که جای نامحرمان نیست به هر نامحرمی ، محرم می کنیم و با خبرداری ، خود را به بی خبری می زنیم ، و پاکی دل را که قدوم انتظار ، باید محرمش باشد به هر ناشایستی ، شایسته می پنداریم و با این حال ، باز می گوییم ؛ منتظرت هستیم .
ای مولای من و ای سرور من ؛ انتظار ، واژه ای است که دل را به انقلاب وا می دارد ، که در برابر اهریمن ها و وسوسه های درونی به پا می خیزد و نشان می دهد انتظار ، واژه ای است پاک و مقدس و مدال و تاج و تختی بی مانند که فقط منتظر ، می تواند ازآن بهره ببرد .
ای مولای من ، می دانم اگر علم عشق را برپا می کنی و باز دلت را اَلمِ می کنی و ما باز پاکی دل را به ناپاکان می سپاریم ، و به روی خود نمی آوریم که می بینی و می دانی احوالمان را ، و تو خود را مدهوش می کنی .
ای آقای و مولای من ، این صخره های گناه ، دل را به سُخره می گیرند و شمیم انتظار را که جز بر منتظران ، شادابی و طراوتی ندارد ، به باد وزانی تشبیه می کند که از سرزمین خزان می وزد.
ای آقای من و ای مولای من ، جویبار اشک ، دیگر دریا را می طلبد که شاید امید رمیده ی دل غایبی ، بشکسته و به ناخدای دریا برسد و بگوید جویبار هم به دریا می ریزد ، و عطر یار را از سرزمین آشنایی به مشام جان برساند .
ای آقا و ای مولا ، خوب شدن و با تو بودن سرمایه می خواهد ، که سرزمین دل به دنبال آن است ، ولی هرکجا که می نگرد از عطشناکی خود به سرابی می رسد و باز تشنه تر از قبل به امیدی ، دوباره می گردد و اما نمی داند این سرمایه کلمه ای است که عشق تو را در درون خود گنجانده است.
ای آقا و مولای من ، می دانم دیدن این چنین یوسفی ، دل یعقوبی را می خواهد که با نابینایی چشم ، با روشنی دلی ، پر نور بگردد و کنعانی می خواهد تا نسیم بوی یوسف را از سرزمین های دور بر مشام آن پیر کنعان برساند و بگوید که انتظـار ، کلیدِ برگشت یوسف به شهر کنعان بُوَد.
ای آقای من و ای مولای من ، پنجره دل را به سوی خورشید انتظار باز می کنیم ، تا شاید خبری از آشناترین ، آشنای هستی ، که در دل سیه و تاریک ما گم شده است ، دریابم و ندایی را که از آهنگ خوش ندبه ی جمعه ها ، با مضمونی با ذکر « یابن الحسن یابن الحسن » است به تو هدیه کنم .
ای آقا و مولای من ، چشمانم بهانه می گیرند ، که چقدر به جاده ی انتظار نگه کردیم و هر روز از نسیم دل خبر زآشنا گرفتیم و خیره شدیم ، باز هم جز آن نسیم که خبری از انتظاری دوباره داشت ندیدیم .
ای آقای من ، ای مولای من و ای شادی دُوران ها و آرزوی دل مؤمنان ، جمعه را میعادگاهی می دانم که وعده یار درآن میعادگاه به تحقق می پیوندد .
منبع : سایت عصر انتظا
با منتظران با چه کسانی نشست و برخاست کنند...
"آیت الله العظمی بهجت"
با کسی نشست و برخاست کنید همین که او را دیدید به یاد خدا بیفتید،
به یاد طاعت خدا بیفتد،
نه با کسانی که در فکر معاصی هستند و انسان را از یاد خدا باز می دارند.
حال آن كه معنای انتظار، بسیار گسترده است و منتظر، وظایف بسیاری را باید ایفا نماید تا خود و جامعه را برای ظهور آقا آماده نماید و هرچقدر تلاش منتظران بیشتر شود، شرایط ظهورامام غایبمان زودتر فراهم می شود. وظیفه ما فقط دعا كردن نیست، بلكه باید این دعا، با خود سازی و جامعه سازی همراه شود.
مرحوم سید محمد تقی موسوی اصفهانی در كتاب شریف مكیال المكارم به هشتاد مورد از وظایف منتظران اشاره كرده است كه به اختصار به برخی از آنها اشاره خواهیم كرد.
یكی ازوظایف مهم ما دعا برای امام زمان است، ائمه هدی علیهم السلام نیز همواره بر این مهم تكیه داشته اند و بر اساس روایاتی از امام صادق علیه السلام در دعایی كه آن حضرت به " زراره" تعلیم فرمودند، محور اصلی آن بر امام شناسی استوار است. ایشان به زراره می فرمایند:" ... اگر غیبت را درك كردی چنین دعا كن:
همچنین دعاهای دیگری كه در كتب ادعیه و زیارات بدان اشاره شده، خصوصا دعای معروف
بدیهی است كه یك عاشق دلباخته و یك منتظر حقیقی باید بداند كه محبوبش از چه صفاتی برخوردار بوده و چه سیره و روشی را در زندگی و سایر شئونات آن دارد. در این راستا، مطالعه آیات و روایات فراوانی كه در ارتباط با وجود مقدس حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف بیان شده، بسیار سودمند است.
امامی كه واجب الاطاعة و حجت خدا بر تمامی اهل زمین است، نامش محترم و یادش بسیار گرامی است. او پیشوای همه و چشم بینای خدا در بین مخلوقات اوست. روزی اهل زمین به یمن وجود اوست و هر كس كه به مرتبه ای از مراتب كمال می رسد از پرتو عنایات حضرت حق است كه از مسیر امامت به ما رسیده است.
مرحوم سید عبدالكریم كفاش، هفته ای یك مرتبه به محضر آن حضرت مشرف می شد. او در ری در جوار حضرت عبدالعظیم حسنی می زیست. در یكی از تشرفاتش ، حضرت از او می پرسند، سید عبدالكریم اگر ما را نبینی چه خواهد شد؟!
پاسخ می دهد: آقا حتما می میرم.
حضرت در پاسخ فرمودند:" اگر چنین نبودی ما را نمی دیدی."(2)
طبیعی است كه هر كس به چیزی علاقمند باشد در صدد تبلیغ و ترویج آن برآمده وآن را به دیگران معرفی خواهد كرد، چه رسد به این كه وجود مقدس خاتم الاوصیاء عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد.
امام صادق علیه السلام فرمودند:" بخشی از معتقدات ائمه علیهم السلام عبارت از تقوی، پاكدامنی و خیرخواهی... و صبوری كردن درانتظار فرج است. "(3)
در بسیاری از روایات، پر فضیلت ترین اعمال، انتظار فرج دانسته شده است.(4)
در بسیاری از احادیث در باب انتظار فرج بیان شده كه هر گاه یكی از منتظران حضرت به رحمت الهی رفت، چنان است كه در میان سپاه امام و یا درمیان خیمه حضرت به شهادت برسد.
در بعضی از روایات تعبیر شده كه چنین شخصی مثل كسی است كه با رسول خدا صلی الله علیه و آله در برابر كفر جهاد كرده باشد.
اعمالی كه به نیابت از امام زمان علیه السلام بجا آورده می شود، در واقع هدیه ای از جانب عاشقان و شیفتگان به یوسف زهراست.
در بعضی از روایات از آن بزرگوار به" غیاث المضطرالمستكین" تعبیر شده است. توسل واستغاثه براهل البیت علیهم السلام ، سیره دائمی بزرگان و صلحا و علما شیعه بوده و حتی ائمه هدی علیهم السلام نیز به وجود مقدس ایشان توسل می جسته اند.
مرحوم عاملی در روایتی نقل می كنند كه هنگامی كه زهرا مظلومه سلام الله علیها بین دیوار و در مجروح شدند، به دنبال علی علیه السلام ... بودند و ناله " یابن الحسن" سر می دادند و به وجود مقدس امام عصر حضرت حجة بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف استغاثه جستند.
بر اساس پاره ای از روایات ، تجدید بیعت بعد از هر نماز واجب و یا در هر جمعه مستحب است. (5)
و در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده كه :
" هر كس بعد از نماز صبح و بعد از نماز ظهر بگوید: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم، نمی میرد مگر آن كه حضرت را ببیند و بشناسد. "(6)
كسی كه منتظر واقعی است، باید از آنچه كه امام زمانش كراهت و دوری دارد، اجتناب نموده و هر عملی كه در تقرب او موثر است را به خاطر رضای محبوب و ارتباط روحی با او انجام دهد.
مرحوم شیخ طوسی متوفی 460 ه.ق در كتاب شریف " تجرید الاعتقاد" می فرمایند:" وجوده لطف و عدمه منا".
وجود حضرت لطف، وعنایت برماست وغیبت ایشان به خاطراعمال و رفتار بد ماست.
حضرت علی علیه السلام فرمودند:
" زمین خالی از حجت خدا نیست لكن خداوند متعال، خلقش را از اینكه حجت را بشناسند نابینا ومحروم می نماید و این به خاطر ظلمی است كه بر خودشان روا داشتند."(7)
" ظلم و جور با بصیرت سنخیت ندارد، و كسی كه در كلاس گناه و معصیت بسر می برد هم سنخ با اولیای خدا نیست لذا دیده اش از شناخت حضرت نابیناست."(8)
حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، در توقیعی چنین می فرمایند:" فما یحبسنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نكرهه و لا نوثره منهم."(9)
پس محبوس نكرده ما را از دوستان مگر خبرهای ناگواری كه همواره از ناحیه آنان به ما می رسد كه ناخوشایند است در حالی كه ما آن كارها را از ایشان نخواستیم.
دوستی با دوستان حضرت باعث تقرب و جلب خشنودی ایشان است. همچنین ادخال سرور مومنین و محبین اهل بیت علیهم السلام و همچنین رفع حوائج آنان نیز از وظایف منتظران عصر ظهور شمرده شده است.
قرآن كریم در وصف یاران حضرت ختمی مرتبت می فرماید:
" محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الكفار رحماء بینهم."
محمد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) كسانی كه با او هستند بر علیه كفار بسیار خشن ولی با یكدیگر بسیار مهربانند.
و همچنین امر خدای حكیم كه می فرماید:
" كونوا مع الصادقین"
همواره با افراد راستگو همنشین باشید . كه دراین آیه كریمه شریفه اشاره به دوستی با صالحان دارد.
امام هادی علیه السلام در زیارت شریف جامعه می فرمایند:
"برئت الی الله عزوجل من اعدائكم و من الجبت و الطاغوت و الشیاطین و حزبهم الظالمین. "(10)
بدرگاه خدای عزوجل ازدشمنان شما بیزارم همچنین از جبت و طاغوت و از شیاطین و حزب ستمكار آنان.
1- منتخب الاثر،آیت الله صافی گلپایگانی، حدیث 1،ص 501 .
2- مشعل هدایت ،ج2، ص 129.
3- منتخب الاثر، آیت الله صافی، ص 498 به نقل از بحار الانوار.
4- منتخب الاثر، صص 493 - 500.
5- مكیال المكارم.
6- بحارالانوار، ج 86، ص 77، باب 39.
7- بحارالانوار ، ج 51، ص 113.
8- مشعل هدایت ، ج2، ص 126.
9- احتجاج طبرسی ، ص 322.
10- مفاتیح الجنان، مرحوم شیخ عباس قمی (ره) ، زیارت جامعه كبیره.
منبع "سایت تبیان
امام زمان(عج): در برابر فتنههایی که پیش میآید و البته عدهای در این آزمایش و برخورد با فتنهها هلاک میشوند، مقاومت کنید و البته همه اینها از نشانههای حرکت و قیام ما هست. اوامر و نواهی ما را متروک نگذارید و بدانید که علیرغم کراهت و ناخشنودی کفار و مشرکان، خداوند نور خود را تمام خواهد کرد. قسمتی از نامه امام زمان(عج) به شیخ مفید(ره)
تقیه را از دست ندهید... من ولی خدا هستم، سعادت پویندگان راه حق را تضمین میکنم.
... پس سعی کنید اعمال شما طوری باشد که شما را به ما نزدیک سازد و از گناهانی که موجب نارضایتی ما را فراهم نماید بترسید و دوری کنید.
امر قیام ما با اجازه خداوند به طور ناگهانی انجام خواهد شد و دیگر در آن هنگام توبه فایدهای ندارد و سودی نبخشد.
عدم التزام به دستورات ما، موجب میشود که بدون توبه از دنیا بروند و دیگر ندامت و پشیمانی نفعی نخواهد داشت.
امروز حرفی با بعضی از جوانان دارم...
درباره ی بحثی که جدیدا خیلی باب شده است!
حرفم را با یک سوال شروع میکنم:
آیا میدانید که وقتی دعایی می کنید،این دعا به دست آقا بقیه الله(عج) می رسد ؟ این آقاست که اذن اجابت دعا را از جانب خداوند دارد!
خداوند قدرت های خود را در اختیار حجتش روی زمین قرار داده و یکی از آنها این است که وقتی شما به هر معصومی عرض حاجت کنید،اول به دست آقا بقیه الله(عج) می رسد و بعد اگر آقا اجازه دهند به معصومی که شما در نظر داشتید رسیده و بعد از رسیدگی به منظور اجابت به خود آقا بقیه الله برمیگردد!
این یکی از مسولیت های امام زمان هر دوره است...
مثلا در زمان آقا اباعبدلله(ع) این مسولیت در دست آقا اباعبدلله(ع) بود و در زمان بقیه ائمه(ع) هم همینطور!
نمیدانم شما هم با اینجور مسایل برخورد کرده اید یا نه ولی برخی از جوانان به دنبال روابط حرامند و برخی از آنها وقتی به اصطلاح خودشان شکست عشقی میخورند دست به دعا برمیدارند...
عزیزم رابطه ی حرام رضایت خداوند و اهل بیت(ع) را به همراه ندارد، نمیدانم این -خدایا کاری کن برگردد- یا از این قبیل دعاها دیگر چیست؟!
حال که میدانید دعاها و حاجت هایتان به دست آقا می رسد بازهم میخواهید دعا کنید که رابطه ی حرام دوباره ایجاد شکل بگیرد؟
به نظر شما آقا کاری میکند که این روابط دوباره شکل بگیرد؟
به نظر خودتان وقتی این دعا به دست آقا میرسد آقا چه حالی پیدا میکند؟
آقا چه حالی پیدا می کند وقتی میبیند بعضی از شیعیانش از این قبیل حاجات دارند؟
نمیدانم چه بگویم
فقط اینکه خودتان به قول معروف کلاهتان را قاضی کنید
التماس دعا
روزی فردی به شهری سفر کرد تا عارفی را زیارت کند...
وقتی به شهر رسید و خانه ی عارف را پیدا کرد وارد خانه شد و در کمال تعجب دید به جز میز کوچک و مقداری کتاب و غذا چیز دیگری در خانه ی عارف نیست.
تعجب کرد و علت را پرسید!
عارف از او پرسید تو چرا با خودت فقط یک چمدان داری و هیچ چیز دیگری نداری؟
آن فرد گفت:چون مسافرم
عارف هم در جواب گفت: من هم مسافرم
آری ما همه مسافر این دنیاییم و مقصد حقیقی جای دیگریست!
آیا تا به حال دیده ای که شخصی تمام زندگیش را در شهر خودش بفروشد و به سفر برود و در آن شهر که فقط می خواهد چند روز در آن باشد،خانه و وسایل و ... بخرد؟
بیایید آخرت خود را به بهای اندک دنیا و زر و زیور آن نفروشیم که ما در این دنیا مسافری بیش نیستیم و زندگی حقیقی در جای دیگری است...
اگر آخرتمان را فروختیم،سرمایه ای برای سعادتمندی در آن نداریم
التماس دعا
حكيمه خاتون يكي از بانوان بزرگ عالم اسلام و تشيع است كه در يكي از برهههاي حساس تاريخ، يعني در آستانه ميلاد حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف ميزيسته است و پرستاري و آموزش مادر ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف را عهده دار بوده است. ايشان جزء اولين كساني است كه حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را ديده است و راوي حديث ازدواج پدرانشان و تولد و رشد آن حضرت ميباشد.
رجعت ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ از امور قطعي و يقيني است اما در مورد كيفيت رجعت و نحوه حكومت آنها اطلاعات آنچنانه اي در دست نيست فقط در مورد حضرت امام حسين ـ عليه السلام ـ وارد شده كه به اندازه اي پادشاهي خواهند كرد كه از پيري موي ابروهايش بر روي چشمانش آويخته شود.
با عرض سلام و احترام خدمت سؤال كننده محترم و با آرزوي سلامتي و توفيق براي شما درباره كيفيت رجعت ائمه و حكومت ايشان اطاعت تفصيلي در اخبار و روايات وارد نگرديده است. فقط آنچه قطعي است رجعت آنان مي باشد و نيز وارد گرديد كه نوزده سال بعد از قيام صاحب الامر رجعت ائمه با رجعت امام حسين ـ عليه السلام ـ شروع مي شود و سپس حضرت علي ـ عليه السلام ـ مي آيند آنگاه پيامبر اكرم ـ صلي اله عليه و آله و سلم ـ . اما آيا همه معصومين در عصر امام زمان مي آيند يا به ترتيب يكي يكي مي آيند و از دنيا مي روند قطعي نيست، و درباره كيفيت حكومت ايشان نيز تفصيلاً بيان نشده است فقط از روايات مي شود استفاده نمود كه ادامه همان حكومت امام عصر است فقط در يك روايات به كلياتي از حكومت حضرت علي آمده است، در اينجا ابتداء نمونه هايي از اين روايات را ذكر مي كنيم آنگاه به جمع بندي آنها و نيز به نظر علامه مجلسي در اين زمينه مي پردازيم.
1- از امام محمد باقر ـ عليه السلام ـ روايت شده است كه: بعد از گذشت نوزده سال از قيام امام عصر ـ عج الله تعالي فرجه الشريف ـ امام حسين ـ عليه السلام ـ بيرون خواهد آمد و به خونخواهي و انتقام خون خود و اصحابش مي پردازد و دشمنانش را مي كشد و اسير مي كند تا اينكه حضرت امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ بيرون خواهد آمد.[1]
2- اولين كسي كه رجعت مي نمايد امام حسين است.[2]
3- در حديثي كه معروف به حديث مفضل مي باشد بعد از بيان اموري كه امام عصر در تثبيت حكومتش انجام مي دهند مي فرمايد: پس حضرت امام حسين با يارانش و دوازده هزار صديق ظاهر مي شوند و رجعتي از اين خوشتر نباشد، آنگاه صديق اكبر امير المؤمنين بيرون مي آيد سپس بيرون مي آيد سيد اكبر محمد رسول اللَّه ـ صلي اله عليه و آله و سلم ـ با هر كه به اديان آورده از مهاجرو انصار و هر كه در جنگهاي ايشان به شهادت رسيده اند و....[3]
4- درباره حكومت حضرت علي ـ عليه السلام ـ در روايتي چنين آمده است كه همه انبياء و مؤمنين در حكومت او رجعت مي كنند و پيامبر اكرم ـ صلي اله عليه و آله و سلم ـ پرچم حكومت را به دست حضرت علي ـ عليه السلام ـ مي دهد و همه انبياء و مؤمنين و خلايق تحت امر او در مي آيند و او امير همه مي شود.[4]
ملاحظه مي فرماييد كه در اين روايات فقط اشاره شده كه در عصر حكومت امام زمان ـ عج الله تعالي فرجه الشريف ـ رجعت ائمه شروع مي شود بنابراين مي شود استفاده كرد كه حكومت آنها ادامه حكومت جهاني امام زمان ـ عج الله تعالي فرجه الشريف ـ است. فقط در حكومت حضرت علي ـ عليه السلام ـ همه انبياء و مؤمنان رجعت مي كنند و تحت امر او قرار مي گيرند شايسته مي دانم در اينجا نظر مرحوم علامه مجلسي را در اين زمينه ذكر نمايم:
"خصوصيت اين رجعت ها معلوم نيست كه آيا با ظهور امام زمان ـ عج الله تعالي فرجه الشريف ـ رجعت آنان در يك زمان خواهد بود يا بعد خواهد بود و از بعضي احاديث ظاهر مي شود كه به ترتيب زمان امامت رجعت خواهند كرد و شيخ حسن بن سليمان قائل شده است به آنكه هر امامي زمان امامتي دارد و هر امامي زمان مهدي بودن دارد و حضرت صاحب الامر اول كه ظاهر مي شود زمان امامت اوست و بعد از آباء و اجداد كرام خود باز آن حضرت رجعت خواهد كرد و به اين وجه تأويل كرده است آن حديثي را كه گفته: از ما دوازده امام دوازده مهدي است، و اين قول اگرچه بعيد از صواب نيست اما مجمل اقرار كردن و تفاصيلش را به علم ايشان رد كردن احوط است"[5] بنابراين همانگونه كه مرحوم مجلسي فرموده اند احتياط اين است كه تفصيل رجعت و حكومت ائمه را به علم خودشان واگذار نمائيم و فقط اجمالاً معتقد باشيم كه آن بزرگواران رجعت خواهند كرد.
سؤال: ائمه چه مدت زماني بعد از رجعت در دنيا باقي مي مانند؟ و چگونه به جهان آخرت انتقال پيدا مي كند؟
درباره اينكه هر كدام از ائمه چه مقدار حكومت مي كند و چه مقدار در دنيا باقي مي مانند در روايات به اطلاعاتي دست نيافتم فقط در يك روايت وارد گرديده كه حضرت ابن عبداللَّه الحسين ـ عليه السلام ـ آنقدر حكومت خواهد كرد كه از پيري موهاي ابروي هاي مباركش بر روي ديده اش آويخته شود.[6]
و درباره كسيفيت انتقال ايشان به جهان آخرت مطلبي كه صراحت داشته باشد يافت نشد ولي رواياتي وجود دارد كه مي شود از آنها استفاده كرد كه ائمه عمر طبيعي خود را خواهند نمود و به مرگز طبيعي از دنيا خواهند رفت.
سؤال: آيا ستمگران وقت به دنيا بر مي گردند و دوباره قبض روح مي شوند و از دنيا مي روند؟
در روايات متعددي وارد گرديده است كه ستمگران و بدكاران زمان هر معصومي با آن معصوم رجعت مي نمايند، بگونه اي كه مرحوم علامه مجلسي مي فرمايد: رجعت بعضي از مؤمنان و بعضي از كافران و نواصب و مخالفان متواتر است و انكارش موجب خروج از دين تشيع است[7]" و نيز در اين روايات آمده است كه مؤمنان انتقام خود را از اين ستمگران مي گيند و آنها را به هلاكت مي رسانند. در ذيل به نمونه هايي از اين روايات اشاره مي نمائيم.
1) در روايتي كه سعد بن عبداللَّه از حضرت امام صادق ـ عليه السلام ـ روايت كرده است آمده: هر امامي كه در قرني بوده است نيكوكاران و بد كاران زمان او بر مي گردند تا حق تعالي مؤمنان را بر كافران غالب گرداند و مؤمنان از ايشان انتقام كشند".[8]
2) حضرت امام محمد باقر ـ عليه السلام ـ در ذيل آيه "فطلت اعناقهم لها خاضعين[9]" يعني اگر بخواهيم مي فرستيم بر ايشان از آسمان آيتي پس گرونهاي ايشان از براي اين آيت ذيل و خاضع مي گردد، فرمودند: اين آيت علي بن ابيطالب ـ عليه السلام ـ است كه گردنهاي بني اميه براي او ذليل و خاضع مي گردد كه حضرت علي ـ عليه السلام ـ در هنگام زوال خورشيد ظاهر مي گردد تا مردم او را به حسب و نسبش بشناسند پس بني اميه را بكشد حتي آنكه از بني اميه مردي خود را در پهلوي درختي پنهان كند درخت بسخن آيد و فرياد كند كه اين مردي است از بني اميه اينجا پنها ن شده است او را بكشيد".[10]
3) در روايات مفصل و طولاني كه مشور به حديث مفضل است و شيخ حسن بن سليمان در كتاب بصائر آن را روايت كرده آمده است - بعد از اينكه امام صادق ـ عليه السلام ـ ظهور امام عصر ـ عج الله تعالي فرجه الشريف ـ را در مكه و سپس توجه او به كوفه را بيان فرمودند 0 مفضل از امام صادق ـ عليه السلام ـ پرسيد: اي سيد من حضرت صاحب الامر بعد به كجا متوجه خواهند شد؟ حضرت فرمودند، بسوي مدينه جدم و چون وارد در دنباله روايت دارد كه ظالمين به اهل بيت را به امر خداوند زنده خواهند نمود و انتقام اهل بيت را از آنها مي گيرد.
آنگاه فرمود: سپس حضرت امام حسين ـ عليه السلام ـ با يارانش و داوزده هزار صديق ظاهر مي شوند و رجعتي از اين خوشتر نباشد، آنگاه صديق اكبر امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ بيرون مي آيد، و پس از آن بيرون مي آيد سيد اكبر محمد رسول اللَّه ـ صلي اله عليه و آله و سلم ـ با هر كه ايمان به آن حضرت آورده از مهاجر و انصار و غير ايشان و هر كه در جنگهاي ايشان به شهادت رسيده است و زنده مي كند جمعي را كه تكذيب آن حضرت كرده بودند و شك مي كردند در حقيقت او و يا رد گفته او مي نمودند و هر كه ابا او جنگ كرده باشد همه را به جزاي خود مي رساند و همچنين بر مي گرداند يك يك ائمه تا صاحب الامر و همه كه ياري ايشان كرده تا خوشحال شوند و هر كس كه از ايشان دوري كرد تا آنكه پيش از آخرت به عذاب و خواري دنيا مبتلا گردند".[11]
حاصل آنكه از روايات فوق و ديگر روياتي كه در اين باره آمده است سه مطلب استفاده مي شود:
اولاً: كافران، واصب، مخالفان و ستمگران وقت به دنيا بر مي گردند.
ثانياً: اين ستمگران با مشاهده قدرت آن دولتي كه نمي خواستند به اهل بيت برسد معذب و ناراحت مي شوند و به خواري و عذاب دنيوي مبتلا مي گردند.
ثالثاً: اين ستمگران و ظالمان به دست انتقامگر ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ و مؤمنان به سزاي اعمال ظالمانه خود مي رسند و هلاك مي گردند بنابراين قبض روح مي شوند و از دنيا مي روند اما نه با مرگ طبيعي بلكه به هلاكت مي رسند و كشته مي شوند.
منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مهدي موعود، ترجمه ج 13 بحار قديم (و ج 51 و 52 جديد)، علي دواني، بحث رجعت (فصول پاياني).
2. عصر ظهور، علي كوراني (تمام كتاب).
[1] . مجلسي، بحار (ط بيروت، چاپ سوم، 1403 ه ق) ج3، ص104-103.
[2] . مجلسي، بحار (ط بيروت، چاپ سوم، 1403 ه ق) ج53، ص64.
[3] . مجلسي، حق اليقين (انتشارات رشيدي، چاپ دوم، 1363) ص668.
[4] . مجلسي، بحار (ط بيروت، چاپ سوم، 1403 ه ق) ج53، ص70.
[5] . مجلسي، حق اليقين (انتشارات رشيدي، چاپ دوم، 1363) ص262-261.
[6] . مجلسي، حق اليقين (انتشارات رشيدي، چاپ دوم، 1363) ص252.
[7] . مجلسي، بحار (ط بيروت، چاپ سوم، 1403 ه ق) ج3، ص261.
[8] . همان مصدر، ص261 و بحارالانوار (ط بيروت، چاپ سوم، 1403 ه ق) ج53، ص42.
[9] .
[10] . همان مصدر، ص261-260 و بحار الانوار، ج53، ص110-109.
[11] . همان مصدر، ص268-266.
بحث «انتظار»، مقولهای عمومی است و همه اقشار یك جامعه را شامل میشود؛ امّا در میان همه گروههای سنّی در یك جامعه، انتظار با جوان تناسب بیشتری دارد. دلایل زیادی بر تناسب انتظار با جوان وجود دارد؛ از همین روست که حتّی میتوان گفت: تناسب انتظار با جوان بیش از دیگران است. چند نمونه از این دلایل را مرور میکنیم: آیندهگرایی، آرمانگرایی و جامعهگرایی جوان جوان، نگاه به آینده دارد و به شدّت آیندهگراست؛ از همینرو با مهدويّت که مربوط به آینده است، راحتتر ارتباط بر قرار میکند؛ امّا باید این آینده را به روشنی برای او ترسیم کنیم. اگر مهدويّت را به عنوان آیندهای روشن و دلخواهِ جوان به او معرفی نکنیم، او آیندهای تخيّلی برای خود درست خواهد کرد و قشنگترین تخيّلاتش را همین آینده خودساخته، تشکیل خواهد داد و آنگاه میدانید چه اتّفاقی میافتد؟ هر نوع زندگی که داشته باشد و دست به هر نوع زندگیای که میزند، احساس شکست میکند. اگر آیندهگرایی جوان را با مهدويّت پیوند نزنیم، او آیندهای خیالی برای دنیای خود تصوّر خواهد کرد و هیچ وقت هم به آن نخواهد رسید. میدانید انتظار فرج با سلمان فارسی چه کرد؟ وقتی پیامبر(ص) به او وعده رجعتش در حکومت حضرت مهدی(عج) را داد، از شدّت شوق گریه کرد و گفت: وقتی از نزد رسول خدا(ص) بلند شدم، دیگر از آن روز به بعد برایم فرقی نمیکرد که چه وقت از دنیا بروم. (فَقُمْتُ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللهِ وَ مَا يُبَالِی سَلْمَانُ مَتَی لَقِيَ الْمَوْتَ أَوْ لَقِيَه.)1 جوان، آیندهگراست و باید آیندهگرایی جوان با چنین آینده روشنی پر شود. جوان، آرمانگرا نیز هست و اگر آرمان خوبی نداشته باشد، دنبال آرمانهای کاذب خواهد رفت. بنابراین اگر آرمان جامعه مهدوی به جوان خوب معرفی شود، به دلیل تناسب و علاقهای که به آرمان دارد، به سرعت جذب آنها خواهد شد. جوان به شدّت جامعهگراست و با افزایش سن، کمکم، فردگرا میشود. باید قبل از آن، جامعه مهدوی را به عنوان آرمانش به او معرفی کنیم. عناصر پنجگانه انتظار از سوی دیگر، برای انتظار و منتظر بودن میتوان از پنج عنصر سخن گفت: 1. اعتراض به وضع موجود، 2. تصوّر وضع مطلوب، 3. تصدیق وضع مطلوب، 4. تمنّای وضع مطلوب، 5. عمل برای تحقّق وضع مطلوب. و به عبارت دیگر منتظر کسی است که این پنج عنصر در او وجود داشته باشد؛ گرچه تبیین این پنج عنصر و سخن گفتن از نقش هر کدام از این عناصر در شکلگیری انتظار فرج، در این مختصر نمیگنجد؛ امّا اجمالی از نقش این عناصر، با اندک تأمّلی روشن میشود و بنابراین همین معنا و تصوّر اوّلیهای که با این تأمّل کوتاه در ذهن پدید میآید، کمک میکند تا در این مجال مختصر، به تناسبی که هر کدام از این عناصر با جوان دارد، اشاره کنیم: تناسب جوان با عناصر انتظار 1. جوان سنّتگریز است و این خصلت را خداوند در وجود او گذاشته است. اینکه مُدهای جدید لباس، توسط جوانها اجرا میشود، به دلیل همین سنّتگریزی است و اگر جوان را به دلیل سنّتگریزی سرزنش کنی و اذيّت شود، سنّتشکن هم خواهد شد. جوان دوست دارد به وضع موجود اعتراض کند و باید پاسخ این اعتراض به وضع موجود را در جامعه مهدوی بیابد؛ وگرنه خراب میشود؛ 2. تصوّر وضع مطلوب و تخيّل، کار جوان است. جوانان بهتر از هر کس میتوانند با استفاده از قدرت تصوّرسازی خود، وضع مطلوب را برای خود تصویر کنند. چرا خداوند جوانها را اینقدر خیالپرداز آفریده و آغاز دینداری و رسیدن به سنّ تکلیف را در سنّی قرار داده است که قدرت خیالپردازی، بسیار قوی است؟ چرا خدواند در آغاز دینداری، به جای خیالپردازی عقل و دقّت بیشتری به جوانها عطا نفرموده است؛ بلکه خیالپردازی به آنها داده است؟ چون جوان قبل از هر چیز باید بتواند آن وضع مطلوب را تصوّر کند. خداوند هم قدرت تخيّل را به جوان داده است تا این اتّفاق بیافتد. اگر نتواند وضع مطلوب را تصوّر کند، نسبت به آن میلی پیدا نکرده و برای رسیدن به آن اقدامی نخواهد کرد؛ قدرت خیالپردازی، لازمه آغاز دینداری است؛ 3. روح بلند جوان، اموری را تصدیق میکند که دیگران نمیتوانند باور کنند. در جریان انقلاب، بسیاری باور نمیکردند حضرت امام(ره) پیروز شود؛ ولی جوانها همه باور داشتند. جوان، راحتتر به تصوّر وضع مطلوب میرسد و در نتیجه راحتتر هم وضع مطلوب را تصدیق و باور میکند. به عبارتی، تصدیق وضع مطلوب هم بیش از هر کسی، مال جوانهاست؛ 4. تمنّا و آرزو کردن نیز بیش از هر گروه سنّی با جوانان تناسب دارد. در سنین جوانی یکی از علمای «قم» به بنده میفرمودند: قدر جوانی خودتان را بدانید. من الآن تمام همّتم این است که خودم را سالم از قبر عبور دهم و به محضر خدا برسم. تقاضای گسترده، تمنّاهای بزرگ، جامعنگریها و آرمانگراییها، همهاش مال دوران جوانی است؛ جوانان قدرش را بدانند و البتّه فکر نکنند كه اینها برای آنها فضیلتی است. همه جوانها این خصلتها را دارند؛ دچار غرور نشوید؛ ولی سعی کنید این روحیات را حفظ کنید، نکند روزی به جایی برسید که بگویید: خدایا مهمترین درخواست من این است که فشار قبر سراغ من نیاید. آدم کمی پا به سن بگذارد، به اینجا میرسد. تمنّاهای بلند مال جوانی است، آن هم تمنّاهایی که سود آن برای دیگران است. مثل تمنّای مسلمان شدن و نمازخوان شدن تمام اروپاییها، ژاپنیها و ... که یکی از تمنّاهای هر منتظر واقعی است؛ 5. عمل بر اساس جامعه مهدوی و زمینهسازی برای تحقّق آن، جرئت میخواهد. امام باقر(ع) به جابر میفرماید: «اگر همه مردم شهر، جمع شوند و بگویند: تو آدم بدی هستی و تو از این حرف ناراحت شوی یا اینکه بگویند: تو آدم خوبی هستی و تو از این سخن خوشحال شوی، تو از دوستان ما نیستی.»2 البتّه مراد این نیست که کارهای ناپسند انجام داده و برخلاف هنجارهای اجتماعی رفتار کنیم و بعد از آن، از اعتراض مردم هم ناراحت نشویم. نه بلکه مراد این است که اگر وظیفهات را انجام میدهی؛ امّا کسی تحویلت نمیگیرد، نباید به تو بَر بخورد. تا این حد باید مستقل باشی! جامعه مهدوی چنین استقلالی را میخواهد. منتظر کسی است که میتواند بر اساس این استقلال، عمل کند و این استقلال و جرئت، با روحیه جوان خیلی تناسب دارد. یک مثال کاربردی برای مطلب اخیر: آیا از خواندن قرآن لذّت میبرید؟ آیا از مدح اهلبیت(ع) و ذکر فضایلشان لذّت میبرید؟ اگر جوابتان مثبت است و اگر مجلس عروسی جای لذّت بردن و شاد بودن است، پس چرا عروسیهایتان را بدون قرآن و مدح اهلبیت(ع) برگزار میکنید؟ محکم جلوی همه بایستید و بگویید هر کس از چیزی لذّت میبرد، ما هم از قرآن و مدح اهل بیت(ع) لذّت میبریم و شاد میشویم و میخواهیم عروسی خودمان را با اینها برگزار کنیم و از این لذایذ و شادیها در شب عروسی بیبهره نمانیم. آن وقت یکی از کارتهای دعوت چنین عروسی را خطاب به آقا امام زمان(عج) بنویسید و بگویید: آقا! ما آدرسی نداشتیم که این کارت را برایتان ارسال کنیم؛ ولی دوست داریم شما هم تشریف بیاورید. بعد هم کارت دعوت را به عنوان یادگاری پیش خودتان نگه دارید. مولایمان علی(ع) می فرمایند : «یاران اصلی قائم (عج) همگی جوان هستند و سالخورده در میان آنان اندک است، به سان سرمه در چشم یا نمک در طعام ، باز هم کمتر.»1 در حدیثی دیگر آمده است که سيّد هاشمی که از فرزندان امام حسن(ع) است و با دوازده هزار سوار به حضرت مهدی(عج) میپیوندد، جوان است.2 امام صادق(ع) نیز میفرمایند: «در حالی که جوانان شیعه، در پشت بامها خوابیدهاند، ناگهان آنها را گروه گروه در یک شب و بدون وعده قبلی نزد حضرت میآورند. آنگاه همگی صبحگاه نزد حضرت گرد میآیند.»3 جالب است بدانید که در حدیثی از امام حسن(ع) روایت شده است: «... خداوند عمر حضرت مهدی(عج) را در روزگار غیبت طولانی میگرداند. پس از آن با قدرت بیپایانش او را با چهره جوانی کمتر از چهل سال ظاهر می کند.» پینوشتها: 1. بحارالانوار، ج 25، ص 6. 2. همان. 1. بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۳۳ 2. ملاحم ابن طاووس، ص ۷۷. 3. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۹۸. 4. کمال الدّین ، ج ۱ ، ص ۳۱۵.
چرا حضرت مهدي (عج) ظهور نمی کنند؟ پاسخ: برنامه حضرت مهدي(ع) با برنامه پیامبران و سایر پیشوایان یک تفاوت کلی دارد و آن این که برنامه وي قانونگذاري نیست، بلکه یک برنامه به تمام معنی اجرایی در تمام جهان است. به این معنی که او مأموریت دارد تمام اصول تعالیم اسلام را در جهان پیاده کند و اصول عدالت و دادگري و حق و حقیقت را در میان جامعه بشري بگستراند. روشن است که پیاده شدن چنین برنامۀ انقلابی جهانی، که به وسیله آن اصول عدالت و دادگري و حقّ و حقیقت در میان همه مردم جهان گسترش یابد، به شرایط و مقدماتی نیاز دارد که تحقق آنها جز با مرور و تکامل همه جانبه اجتماع ممکن نیست; برخی از آن مقدمات عبارتند از: 1. آمادگی روحی در درجه نخست باید مردم جهان براي اجراي این اصول، تشنه و آماده گردند و تا زمانی که در هر نوع برنامه مادي و معنوي مؤثر نخواهد بود. قانون عرضه « عرضه » ، مردم جهان تقاضایی نباشد و تقاضا نه تنها در نظام زندگی اقتصادي حکمفرماست، بلکه مشابه این نظام در عرضه برنامههاي معنوي و اصول اخلاقی و مکتبهاي سیاسی و انقلابی نیز حاکم میباشد و تا در اعماق دل مردم براي این نوع امور تقاضا و درخواستی نباشد، عرضه آن با شکست رو به رو شده و کاري از پیش نخواهد رفت. امام باقر(ع) میفرماید: روزي که قائم آل محمد(ص) قیام کند، خدا دست خود را بر سر بندگان میگذارد، در پرتو آن » [1].« خردها را جمع میگرداند و شعور آنان به حد کمال میرسد البتّه گذشت زمان و شکست قوانین مادي و پدید آمدن بنبستهاي جهانی و کشیده شدن بشریت بر لب پرتگاه جنگ، مردم جهان را به تنگ آورده و آنان را به این حقیقت واقف خواهد ساخت که اصول و قوانین مادي و سازمانهاي به اصطلاح بین المللی، نه تنها نمیتوانند مشکلات زندگی را حل کنند و عدالت را در جهان حکمفرما سازند، بلکه همین خستگی و یأس، مردم دنیا را براي پذیرش یک انقلاب بنیادي مهیا و آماده میسازد و میدانیم که این موضوع نیاز به گذشت زمان دارد تا تجربههاي تلخ زندگی ثابت کند که تمام نظامات مادي و سازمانهاي بشري در اجراي اصول عدالت و احقاق حق و برقراري امنیت و آرامش، عاجز و ناتوان میباشند و سرانجام باید بر اثر یأس و نومیدي، این تقاضا در مردم گیتی براي تحقّق چنان آرمان الهی پدید آید و زمینه براي عرضه یک انقلاب جهانی به وسیله یک مرد الهی و آسمانی، از هر نظر مساعد [ گردد.[ 2 2. تکامل علوم و فرهنگهاي انسانی از سوي دیگر براي برقرار ساختن یک حکومت جهانی بر اساس عدل و داد، نیاز فراوان به پیشرفت علوم و دانشها و فرهنگهاي اجتماعی و مردمی است که آن نیز بدون پیشرفت فکري و گذشت زمان، ممکن و میسر نمیگردد. برقراري حکومت جهانی که در پرتو آن، در سراسر جهان عدل و داد و قانون حکومت کند و همه مردم جهان از کلیه مزایاي فردي و اجتماعی اسلامی بهرهمند گردند بدون وجود یک فرهنگ پیشرفته در کلیه شؤون بشري امکان پذیر نیست و هرگز بدون یک فرهنگ کامل، جامه عمل به خود نمیپوشد. این نیز احتیاج به گذشت زمان دارد. 3. تکامل وسایل ارتباط جمعی از سوي دیگر، چنین حکومتی به وجود وسایل کامل ارتباط جمعی نیاز دارد تا در پرتو آن بتواند مقرّرات و احکام و اصول انسانی را از طرق مختلف در مدت کوتاهی به مردم جهان اعلام کند. این امر نیز بدون تکامل صنایع انسانی و گذشت زمان محقق نمیشود. 4. پرورشنیروي انسانی از همه اینها گذشته ، پیشبرد چنین هدفی و پیریزي چنان انقلابی، به یک نیروي فعال و سازنده انسانی نیاز دارد که در واقع ارتش انقلاب جهانی را تشکیل میدهد. تشکیل چنین ارتشی و به وجود آمدن چنین افراد پاکباخته و فداکاري، که در راه هدف و حقیقت از همه چیز بگذرند، به گذشت زمان نیاز دارد. اگر در برخی از روایات میخوانیم که فلسفۀ طولانی شدن غیبت امام زمان، همان امتحان و آزمایش مردم است، ممکن است ناظر به همین نکته باشد; زیرا امتحان و آزمایش در منطق اسلام به معنی آزمونهاي معمولی و کشف امور پنهانی نیست; بلکه مقصود از آن پرورش روحیات پاك [ و پدید آوردن حداکثر ورزیدگی در افراد میباشد.[ 3 مجموع این جهات چهارگانه[ 4] نیاز به این دارد که زمان قابل ملاحظهاي بگذرد و جهان از بسیاري جهات پیش برود; و آمادگی روحی و فکري براي پذیرش حکومت جهانی بر اساس حقّ و عدالت در مردم پدید آید; آنگاه این برنامه با وسایل و امکانات خاصی در سطح جهانی وسیله حضرت مهدي عجل اللّه تعالی فرجه الشریف پیاده گردد و این است گوشهاي از فلسفۀ غیبت طولانی امام(ع). . 25 ، کتاب العقل، ح 21 / 1] . کافی: 1 ] 2] . یکی از نشانههاي روشن قیام امام زمان که احادیث اسلامی همگی بر آن اتّفاق دارند این ] است که سراسر اجتماع بشري را جور و ستم و تعدي و بیدادگري فرا میگیرد و ابرهاي یأس و نومیدي زندگی جامعه انسانی را تیره میسازد و در حقیقت فشار ظلم و تعدي آن چنان بر دوش آنان سنگینی میکند که انسان را براي پذیرش انقلاب دیگر، انقلابی عمیق و بنیادي به دست توانا و نیرومند یک مرد الهی آماده میسازد. 3] . تمام آزمونهاي الهی که درباره پیامبران و اولیاي وي انجام میگیرد براي همین منظور است. ] وإِذ ابتَلى إِبراهیم ربّه » : اگر خدا ابراهیم را با تکالیف و وظایف سنگینی آزمود، چنان که میفرماید سوره بقره، آیه 124 ) براي همین هدف بوده است تا این رادمرد الهی به قدري ) « بِکَلماتٍ فَأَتَمّهنَّ در کوران حوادث قرار گیرد که در صلابت و استقامت به صورت فولاد آب دیده درآید. 4] . مجموع این جهات چهارگانه را میتوان در امور زیر خلاصه نمود: 1. تکامل روحی، 2. تکامل ] فرهنگی، 3. تکامل وسایل ارتباط جمعی، 4. تشکیل یک ارتش انقلاب جهانی از یک جمعیت پاکباخته و فداکار.
مقدمه
محور دوم انتظار، انتظار عملي و اقدامي است، با اين بيان که چنانچه انتظار يک زارع براي خوب به عمل آمدن محصول مشروط بهشرطهايي است از آن جمله که زمين زراعي را اصلاح کند، تخم بکارد، به موقع آبياري کند در حاليکه ميداند تربيت کنندهي آن تخم و رويانندهي آن تا سرحد کمال خداوند متعال است؛ در اين حال چون احتمال آفت زميني و آسماني ميرود، سم پاشي کرده و نيز دعا ميکند و از خدا ميخواهد که آفتها را از بين ببرد و محصول او را به عمل آورد.همينطور انتظار و دعا براي فرج امام زمان ارواحنا فداه و رسيدن فيوضات و نعمتهاي الهي به بندگان بر اسباب و شرايطي تکيه دارد و آن اين است که به امام(ع) در ظاهر نيز اذن تصرف داده شود و از پردهي غيب بيرون آيد و براي اين اذن نيز مقدمههايي خواهد بود که برخي از آنها بدست خود مردم است که عبارت از تقواي الهي ورفتار نيکو است چناچه در سورهي اعراف ميفرمايد «ولو ان اهل القري آمنوا و اثقوا لفتدنا عليهم برکات من السماء و الارض» اگر مردمانايمان آورده و تقوا پيشه سازند حتماً درهاي برکت را از آسمان و زمين به سوي ايشان ميگشاييم بنابراين معلوم ميشود که رفتار زشت مردم خود مانعي براي ظهور آن عزيز جانهاست.
حال به بررسي برخي از ابعاد انتظار عملي ميپردازيم.
تقيد مکتبي
يکي از ابعاد مهم در فلسفه ي عالي تشيع تقيد به مکتب و خط مکتب است در صخرهي استوار اعتقادات شيعي به تعبير ديگر تولي وتبري متابعت محبتآميز از حق و دستورات اهلبيت در تمامي شؤون و مخالفت خصمانه با ناحق و دوري از دشمنان خدا و اهل بيت(ع).
اين است شعار شيعه در طول تاريخ شيعه فقط دين خدا را ميشناسد و به آن عشق ميورزد و هيچ گونه انعطافپذيري در برابر دشمناندين در سراسر وجودش راه ندارد پيامبراکرم(ص) فرمودند «خوشا به حال منتظراني که به حضور قائم برسند آنان که پيش از قيام او نيزپيرو اويند با دوست او عاشقانه دوستند و موافق و با دشمن او خصمانه دشمنند و مخالف.
دينداري
از ويژگيهاي انسان منتظر دينداري است و ديانت پيشگي. جز اين نميتوان تصور کرد انسان در دوران غيبت بايد با مواظبت بيشتر به امردين خود و به دينداري و صحت اعمال خود بپردازد و از هرگونه سستي انحراف دوري گزيند و در خط صحيح قرار گيرد و دائماً متوجه ومتوسل به امام خود باشد. امام صادق(ع) فرمود: براي صاحبالامر غيبتي طولاني است در اين دوران هر کسي بايد تقوي پيشه کند وچنگ در دين خود زند.
آمادگي نظامي
امر بسيار جالب و بسيار مهم، امر آمادگي نظامي در عصر انتظار است. مومن منتظر بايد هميشه آمادگي نظامي و نيرويسلحشوري داشته باشد تا به هنگام طلوع حق به صف پيکاران رکاب آنحضرت بپيوندد امام صادق(ع) فرمودند: «ليعدن احدکم لخروجالقائم و لو سهما فان الله اذا علم ذلک من نيته رجوت لان ينسي في عمره حتي يدرکه و يکون من اعوانه و انصاره» ميبايست هر يک ازشما براي قيام قائم، اگر چه يک تير تهيه کند. همانا خداوند هنگامي که اين نيت را در او ميبيند اميدست که عمرش را طولاني سازد تاآنکه او را دريابد و از ياران و ياوران او باشد.
در گذشته شيعيان به اين امر توجه بيشتري داشتند تا جايي که برخي شمشير يا سلاحي ديگر در خانه نگاه ميداشتند. به بعد انساني اينکار بنگريد! انسان در مدت عمر خود اسلحه داشته باشد که به هنگام ظهور منجي انسانيت و گسترندهي اصول عدالت و در هم کوبندهي جباران به او بپيوندد و براي نجات بشريت مظلوم و انسانيت محروم به پا خيزد. اين چه زلال جاري و چه باور تابناکي است. آفرين بر ايناعتقاد و آمادگي.
اخلاق اسلامي
معلوم است که اين بعد نيز بايد در جامعهي منتظر حضور محسوس داشته باشد. جامعهي منتظر بايد جامعهاي اسلامي باشد و بزرگترينوجه تمايز جامعهي اسلامي از ديگر جامعهها همان اخلاق نوراني اسلام است. انسان منتظر بايد داراي اخلاق اسلامي باشد و جامعهيمنتظر بايد مظهر اخلاق اسلامي باشد. امام جعفر صادق(ع) در حديثي که بخشي از آن ذکر شد ميفرمايد: هر کس خوش دارد در شمار اصحاب قائم باشد بايد در عصر انتظار مظهر اخلاق نيک اسلامي باشد. چنين کسي اگر پيش از قيام قائمدرگذرد، پاداش او مانند کساني باشد که قائم را درک کنند و به حضور او برسند پس (در دينداري و تخلق به اخلاق اسلامي) بکوشيد و درحال انتظار ظهور حق به سر بريد.اين (کردار پاک و افکار تابناک) گوارا باد بر شما اي گروهي که رحمت خدا شامل حال شماست.
و اينکه تاکيد شده است که شيعه بايد«زَين»امامان خود باشد نه «شَين» آنان، رعايت آن در عصر انتظار به صورتي موکدتر لازم است. شيعهبايد با رفتار انساني و اخلاق محمدي- علوي و فضائل جعفري، همواره مايهي زينت و افتخار و آبروي ائمهي طاهرين باشد نه مايهي ننگآنان. بايد طوري باشد که ائمه بتوانند به شيعيان خود افتخار کنند و اين رعايت در دوران غيبت امام به احترام امام واجبتر است.
پارسايي
انسان منتظر حکومت عليوار مهدي موعود، علاوه بر تدين و تقوي بايد پارسا باشد و خود را چنان که آن پيشوا دوست دارد بسازد و بدارد و به او و ياران او شباهت به هم رساند تا به لطف خدا در شمار آنان به حساب آيد امام صادق ميفرمايد: هر کس خوش دارد درشمار اصحاب قائم باشد بايد چشم براه باشد و پارسايي پيش گيرد و کردار با ورع داشته باشد.
در حديثي ديگر امام محمدباقر(ع) ميفرمايد: تقوي پيشه سازيد و بار سنگين انتظار را به کمک ورع و پارسايي به منزل رسانيد و باکوشش بسيار در عبادت و اطاعت خدا.
هر يک از شما دينداران هنگامي غرق شادماني ميشويد که به آستانهي ورود به جهان ديگر پا نهيد و دورهي دنيا را سپري کنيد. آنجاچشمانتان به نعمت الهي و کرامت خدايي و بهشت جاوداني روشن ميگردد. آنجاست که همهي اندوهها از ميان ميرود و آنجاست کهميبينيد راهي که شما پيموديد، حق بوده است و راهي که مخالفان شما پيمودهاند،باطل.
انتظار دروان تکليف حساس
با توجه و تامل در ابعاد عملي انتظار که در بخش پيش ياد شد، ميبينيم که انتظار تجلي جامع و تبلور کامل تربيتهاي مکتب است. پسانتظار هم «شاخص مُنّور اَبعاد عَقايد حَقّه» است و هم «تبلور کامل تربيتهاي مکتب». آري غيبت، جرياني بسيار عميق و انتظار، جرياني بسيارسازنده و مهم است. دورهي غيبت و انتظار از يک جهت مانند مدتي است که معلم از کلاس خارج ميشود چنانکه در پيش اشاره شد تابنگرد که شاگردان در غياب او چه ميکنند؟ و دربارهي تعاليم و تکاليف خود چه سان رفتار مينمايند انسان منتظر که شاگرد مکتبپيامبران و حاضر در کلاس درس حق است بايد همواره مراقب خود باشد و در علم و عمل بکوشد و بداند که معلم از کلاس بيرون رفتهاست و هر لحظه ممکن است برسد و او را در آن حال که هست ببيند بايد هميشه در حالي باشد که رضاي کامل خاطر معلم را فراهمآورد.
نگهباني ايمان
يکي از ابعاد عظيم تکليف حساس و بزرگ در روزگاران غيبت و انتظار، حفظ دين و نگهباني مرزهاي عقيدتي و حراست باورهاي مقدساست. جامعهي منتظر نبايد دربارهي اين امر عظيم سستي روا بدارد.
لازم است فروغ ايمان و نور يقين و پرتو عقيدهي به حق و تشعشع اعتقادات راستين همواره در دل و جان مردم محفوظ باشد و پيوستهژرفتر و ژرفتر شود و بارورتر و بارورتر گردد.
لازم است جان و دل نوباوگان و نوجوانان و جوانان، هر دم در برابر تابش اعتقادات حقه قرار گيرد و از اين تابش و تجلي آکنده گردد.
لازم است ايمان جزء وجود آنان و مايهي تقوم هويت اصلي آنان باشد تا کمکم حق و فداکاري در راه اعتلاي حق چون خون همهي وجودآنان را گرم کند و چون روح جوهر حيات آنان باشد.
لازم است سعي شود تا ايمان اعتقادي با ايمان عملي در آنان اتحاد يابد و از نخستين سنين تکليف و توجه بعد عمل به احکام نيز عملدرست در زندگاني آنان حضور قاطع بيابد.
در روزگار غيبت امام و طولاني شدن عصر انتظار ممکن است شبهههايي در ذهن برخي بيابد يا شياطين پنهان و شياطين آشکار به سستکردن پايههاي اعتقادي کساني بويژه جوانان برخيزند. بايد در برابر اين شبههها مقاومت کرد و آنها را از ذهنها و دلها زدود.همچنين مطالب و مسائلي در روند زمانه و تحولات زندگي بشر و پيدا شدن افکار و مسلکها،بروز ميکند که ممکن است ظلمتهاي فکري بيافريند و بهايمانها و روشناييهاي قلوب زيان برساند بايد در برابر اين مطالب و مسائل نيز پايدار بود و پايداري کرد و در رد و رفع آنها و روشن کردنپوچي آنها به کوشش برخاست.
بطور کلي حوزههاي علمي و اعتقادي و نگهبانان ميراث قرآني و فرهنگ تربيتي اسلامي، بايد در برابر همهي اين تهاجمات پايداري کنندو به تناسب هر مورد به دفع اين زيانها و خطرها بپردازند. اينهمه تاکيد که در احاديث دربارهي حفظ ايتام آل محمد(ع) شده است، قسمتياز آن تاکيدها ناظر به اين بعد است، بعد اعتقادي. اين ايتام، ايتام معنوي و تربيتي هستند و اين حفظ، -از جمله- حفظ اعتقاد ديني و تربيتديني است در تودهها، بويژه در جوانان و نوجوان. و اينهمه که اهميت دادهاند به پاسداري از مرزهاي اعتقادي و گفتهاند عالمان،حافظ دينو نگهبانان عقايد مردم از انحراف، پاسداران مرزهاي دينند، اينها همه در آن صورت است که اين نگهباني و پاسداري به نحو احسن بهعمل آيد.
حفظ و گسترش اعتقاد ديني و شناخت درست اعتقادي و عملي که وسيلهي تشخيص حق از باطل است در روزگار متصل به ظهور مفيدتر بلکه لازمتر است. چنانکه در احاديث رسيده است و اين بدان علت است که تنها دارندگان عقيده و عملند که در مسائل و حوادثپيش از ظهور گم نميشوند و دچار ترديد نميگردند و حق را تشخيص ميدهند. آري آنان که اعتقاد صحيح و عمل صالح داشته باشند بهتصديق و تاييد مهدي(ع) مبادرت ميکنند و به سعادت بزرگ ميرسند. اين است که تا به هنگام ظهور مهدي يعني هنگامي که فرياد او بهگوش همگان برسد بايد اعتقاد صحيح و عمل صالح در مردم منتظر حفظ گردد.
در احاديث و تعاليم از اهميت ايمان در عصر غيبت به گونههايي عجيب ياد شده است و منتظران مومن داراي مقام و منزلت شمشيرزنان در رکاب پيامبر دانسته شدهاند از اين بالاتر پيامبر اکرم آنان را برادران خود خوانده است. همچنين از نظر خردمندي و بصيرت واعتقاد و اخلاص، مورد ستايش بسيار قرار گرفتهاند. دلهاي منتظران مومن در سخن امام صادق(ع) که سپس نقل خواهد شد چونان قنديلهاي روشن توصيف شده است.
پيامبر اکرم(ص) خطاب به اصحاب:
... شمايان اصحاب منيد، ليکن برادران من مردمي هستند که در آخرالزمان ميآيند. آنان به نبوت و دين من ايمان ميآورند با اينکه مرا نديدهاند... هر يک از آنان اعتقاد و دين خويش را با هر سختي نگاه ميدارد چنانکه گويي درخت خار مغيلان را در شب تاريک با دست،پوست ميکند. با آتش بر دوام چوب داغ را در دست نگاه ميدارد. آن مومنان مشعلهاي فروزانند در تاريکيها. خداوند آنان را از آشوبهايتيره و تار (آخرالزمان) نجات خواهد داد. لاحدهم اشد بقية علي دينه من خرط القتاد في الليلة الظلماء او کالقابض علي جمر الغضا اولئکمصابيح الدجي ينجيهم الله من کل فتنة غبراء مظلمة.
امام علي بن الحسين زينالعابدين(ع) خطاب به ابوخالد کابلي
اي ابوخالد! مردماني که در روزگار غيبت به سر ميبرند و معتقدند ومنتظر، از مردمان همهي زمانها افضلند. زيرا که خداي متعال به آنان خرد و فهم و معرفتي داده است که غيبت امام براي آنان مانند حضوراست (يعني با اينکه در عصر غيبت به سر ميبرند و امام را نميبينند از نظر ايمان و تقوي و پايداري گويي در زمان ظهور به سر ميبرند وامام خود را ميبينند) اين مردم را (که در چنان روزگاري زندگي ميکنند) خدا مانند سربازان به پيکارگر صدر اسلام قرار داده است همانان که در رکاب پيامبر(ص) شمشير ميزدند و پيکار ميکردند.
آنانند اخلاص پيشگان حقيقي و آنانند شيعيان واقعي و آنانند که در نهان و عيان مردم را به دين خدا دعوت ميکنند و اين ايمان و باور درجامعه باشد و بايد همچنين تا زمان ظهور بماند.
عدل و احسان
مسالهي ديگري که مسلمان منتظر بايد به آن اهميت بسيار بدهد و در تحقق و گسترش آن بکوشد،عدل و احسان است. يکي از شعارهاي سرلوحهاي در قرآن کريم اين شعار سترگ است: ان الله يامر بالعدل و الاحسان: خداوند به اقامهي عدل و اشاعهي احسان امر ميکند.
سخن از عدالت و دادگري در اسلام و قرآن، اصلي است بنيادي و همهگير که نيازي به توضيح ندارد. اهميت اين اصل تا آنجاست که دربسياري از احکام فقهي و عبادي نيز به گونهاي به لزوم عدالت بر ميخوريم. از جمله در نماز جماعت که ميگويند پيشنماز بايد عادلباشد و اين عدالت که در پيشنماز شرط است نيز به نوعي ترک ظلم است نسبت به نفس و نسبت به غير.
اين است که منتظران ظهور دولت حق و حکومت عدل که دينشان اسلام است و کتابشان قرآن و نخستين امامشان علي بن ابيطالب است(يعني تجسم اعلاي عدالت و دادگري) و خود، در انتظار تحقق حکومت عدل جهاني به سر ميبرند بايد پيوسته نمونهي اين عدل وعدلطلبي باشند و اين چگونگي را نشان دهند و جامعهي خويش را از احسان سرشار سازند بايد جامعهي آنان نمونهي آن عدل و داديباشد که از آن دم ميزنند و منتظر ظهور ابعاد ملي و جهانگير آنند.
ميشود جامعهاي،خود را منتظر حکومت عدل جهاني بداند و خود در محيط خود در روابط خود در معاملات و حقوق و قوانين خودعدالت را عملي نسازد و رعايت نکند و به عدل و داد نگرايد و از عدل و داد طرفداري نکند و در راه آن به پا نخيزد و نشاني از بسط وعدل و احسان در آن جامعه نباشد؟ اين امر چگونه ميتواند بود؟ و اگر باشد صدق اينگونه مردمي در انتظار از کجا نمودار خواهدگشت؟
تمرين و رياضت
منتظران با اخلاص، در مرحلهي تربيت نفس و خودسازي به امر ديگري نيز بايد توجه کنند، توجهي عميق. آن امر، تمرين زندگي اي است سادهو خشن و دور از رفاه و تنآساني، تا بدينگونه با زندگي پيشواي قيام هماهنگ گردند و تاب پيروي از او پيدا کنند. هيچگونه ضعفي وسستي و اميال و علايقي نبايد شخصيت صخره سان انسان را دستخوش قرار دهد. امام صادق(ع)فرمودند: درباره ي خروج قائم خيلي عجلهداريد هان! به خدا سوگند او جامهاي موئين ميپوشد و نان جوين ميخورد. روزگار قيام او روزگار به کار بردن شمشير است او شبانگاهان به دردمندان و نيازداران سر ميزند و روزها به نبرد در راه دين ميپردازد.
آري درد آشنايان! به همراهي آن پيشواي درد آشنا به پا ميخيزند و جباران را با مجاهده و جنگ در پرتو ياري و نصر خدايي از ميان برميدارند و خود مانند محرومترين محرومان، زندگي ميکنند خوراکي خشک و اندک ميخورند و جامهاي خشن و کم بها ميپوشند اينسان رفتار مينمايند تا محروميت را از جهان بردارند.
قائم و قيام
اين قيام به هنگام شنيدن نام قائم يعني آمادگي داشتن در هر آن، براي قيام و مبارزه و جهاد در راه تحکيم عدالت جهاني در رکاب حجتخدا. شيعهي منتظر در عصر غيبت بايد همواره داراي چنين هدفي باشد.
مقدمه تاريخ جهان اسلام و عقايد و افکاري که در بستر آن ظهور و بروز کرده، اقيانوسي متلاطم و بيکران و عرصهاي بسيار گسترده است. حرکت در امواج متلاطم و بعضاً ظلماني اين اقيانوس، نيازمند وسيلهاي مطمئن و راهنمايي درياديده است. در غير اين صورت، در شب تاريک دريا و امواج سهمگين آن، نميتوان راهي به ساحل نجات يافت. عقايد، اخبار و احاديثي که در بستر اين فرهنگ نيازمند بررسي و نقد هستند، کم نيستند. فقهاي اسلام از عصر غيبت تاکنون سعي بر حراست اخبار و احاديث از نفوذ خطاها، تحريفها و انحرافات داشتهاند. اگر زحمات آن بزرگواران نبود، سرنوشت اسلام و تشيع دستخوش مخاطرات عظيم فکري ميگشت و راه کشف حقيقت بر همگان مسدود ميشد. از جمله داستانهايي که تحت تأثير حوادث زمان خود شکل گرفته و پس از مقداري تحريف، تطبيقي بيجا در مورد آن صورت گرفته، و در برخي مجامع روايي شيعه نفوذ کرده است، داستاني است به نام«جزيرهي خضراء». از آن جا که در دو دههي گذشته با قلم فرسايي برخي افراد بياطلاع از تاريخ، اين داستان منتشر شده و به علاوه، در تکلفي ناشيانه، آن را بر مثلث برمودا تطبيق کردهاند، لازم شد در اطراف اين واقعه، کنکاش بيشتري صورت گيرد تا اذهان ارادتمندان به حضرت وليّ عصر (عج) از اين گونه خطاها پيراسته شود. [1] . خلاصه داستان اول جزيره خضراء مرحوم علامه مجلسي قدس سره در بحارالانوار (ج 52، ص 159) مينويسند: رسالهاي يافتم مشهور به داستان جزيرهي خضراء... و چون آن را در کتابهاي روايي نديدم، عين آن را در فصل جداگانهاي آوردم. يابندهي آن متن ميگويد: در آن متن چنين آمده است: من (فضل بن يحيي کوفي) در سال 699 ه. ق. در کربلا از دو نفر، داستاني شنيدم. آن ها داستان را، از زين الدين علي بن فاضل مازندراني، نقل ميکردند. داستان مربوط به جزيرهي خضرا در درياي سفيد بود. مشتاق شدم داستان را از خود علي بن فاضل بشنوم. به همين دليل به حلّه رفتم و در خانهي سيد فخرالدين، با علي بن فاضل ملاقات کردم و اصل داستان را جويا شدم. او، داستان را در حضور عدهاي از دانشمندان حله و نواحي آن چنين بازگو کرد: سالها در دمشق نزد شيخ عبدالرحيم حنفي و شيخ زين الدين علي مغربي اندلسي تحصيل ميکردم. روزي شيخ مغربي عزم سفر به مصر کرد. من و عدهاي از شاگردان با او همراه شديم. به قاهره رسيديم. استاد مدتي در الازهر به تدريس پرداخت، تا اينکه نامهاي از اندلس آمد که خبر از بيماري پدر استاد ميداد. استاد عزم اندلس کرد. من و برخي از شاگردان با او همراه شديم. به اولين قريه اندلس که رسيديم، من بيمار شدم. به ناچار، استاد مرا به خطيب آن قريه سپرد و خود به سفر ادامه داد. سه روز بيمار بودم، پس از آن، روزي در اطراف ده قدم ميزدم که کارواني از طرف کوههاي ساحل درياي غربي وارد شدند و با خود پشم و روغن و کالاهاي ديگر داشتند. پرسيدم: از کجا ميآيند؟ گفتند: از دهي از سرزمين بربرها ميآيند که نزديک جزاير رافضيان است. هنگامي که نام رافضيان را شنيدم، مشتاق زيارت آنان شدم. تا محل آنان، 25 روز راه بود که دو روز بيآب و آبادي و بقيه آباد بودند، حرکت کردم و به سرزمين آباد رسيدم. به جزيرهاي رسيدم با ديوارهاي بلند و برجهاي مستحکم که بر ساحل دريا قرار داشت. مردم آن جزيره، شيعه بودند و اذان و نماز آنها بر هيأت شيعيان بود. آنان از من پذيرايي کردند. پرسيدم: غذاي شما از کجا تأمين ميشود؟ گفتند: از جزيرهي خضراء در درياي سفيد که جزاير فرزندان امام زمان(عج) است که سالي دو مرتبه، براي ما غذا ميآورند. منتظر شدم تا کاروان کشتيها از جزيرهي خضراء رسيد. فرماندهي آن، پيرمردي بود که مرا ميشناخت و اسم من و پدرم را نيز ميدانست. او مرا با خود به جزيرهي خضراء برد. شانزده روز که گذشت، آب سفيدي در اطراف کشتي ديدم و علت آن را پرسيدم. شيخ گفت: اين درياي سفيد است و آن جزيرهي خضراء. اين آبهاي سفيد، اطراف جزيره را گرفته است و هرگاه کشتي دشمنان ما وارد آن شود، غرق ميگردد. وارد جزيره شديم. شهر داراي قلعهها و برجهاي زياد و هفت حصار بود. خانههاي آن از سنگ مرمر روشن بود.... در مسجد جزيره با سيد شمس الدين محمد که عالم آن جزيره بود، ملاقات کردم. او مرا در مسجد جاي داد. آنان نماز جمعه ميخواندند (واجب ميدانستند). از سيد شمس الدين پرسيدم: آيا امام حاضر است؟ گفت: نه، ولي من نايب خاص او هستم. به او گفتم: امام را ديدهاي؟ گفت: نه، ولي پدرم، صداي او را شنيده و جدم، او را ديده است. سيد مرا به اطراف برد. در آنجا کوهي مرتفع بود که قُبّهاي در آن وجود داشت و دو خادم در آنجا بودند. سيد گفت: من هر صبح جمعه آنجا ميروم و امام زمان را زيارت ميکنم و در آنجا ورقهاي مييابم که مسايل مورد نياز درآن نوشته شده است. من نيز به آن کوه رفتم و خادمان قبه از من پذيرايي کردند... در مورد ديدن امام زمان(عج) از آنان پرسيدم، گفتند: غير ممکن است. دربارهي سيد شمس الدين از شيخ محمد (که با او به خضراء آمدم) پرسيدم. گفت: او از فرزندانِ فرزندان امام است و بين او و امام، پنج واسطه است. با سيد شمس الدين، گفت وگوي بسيار کردم و قرآن را نزد او خواندم. از او دربارهي ارتباط آيات و اينکه برخي آيات، با قبل بي ارتباط هستند، پرسيدم. پاسخ داد:.... مسلمانان پس از رسول خدا و به دستور خلفا، قرآن را جمعآوري کردند. از همين رو، آياتي که در قدح و مذمت خلفا بود، از آن ساقط کردند. از همين جهت، آيات را نامربوط ميبيني، ولي قرآن عليعليه السلام که نزد صاحب الامر(عج) است، از هر نقصي مبرّاست و همه چيز در آن آمده است. در جمعهي دومي که در آن جا بودم، پس از نماز، سر و صداي بسيار زيادي از بيرون مسجد شنيده شد. پرسيدم: اين صداها چيست؟ سيد پاسخ داد: فرماندهان ارتش ما هر دو جمعهي مياني ماه سوار ميشوند و منتظر فرج هستند. پس از اينکه آنان را در بيرون مسجد ديدم، سيد گفت: آيا آنان را شمارش کردي؟ گفتم: نه. گفت: آنان سيصد نفرند و سيزده نفر باقي ماندهاند. از سيد پرسيدم: علماي ما احاديثي نقل ميکنند که هر کس پس از غيبت ادعا کند مرا ديده است، دروغ ميگويد. حال چگونه است که برخي از شما، او را ميبينيد؟ سيد گفت: درست ميگويي، ولي اين حديث مربوط به زماني است که دشمنان آن حضرت و فرعونهاي بني العباس فراوان بودند، امّا اکنون که اين چنين نيست و سرزمين ما از آنان دور است، ديدار آن حضرت ممکن است. سيد شمس الدين ادعا کرد که: تو نيز امام زمان (عج) را دو مرتبه ديدهاي، ولي نشناختهاي. همچنين گفت که آن حضرت، خمس را بر شيعيان خود مباح کرده است و آن حضرت هر سال حج ميگذارد و پدرانش را در مدينه، عراق و طوس زيارت ميکند. اين خلاصهاي از داستان بود. البته کساني که خواهان اطلاع دقيقتري هستند، ميتوانند داستان را در بحارالانوار يا منابع ديگر مطالعه کنند. >بررسي داستان از نظر سند >بررسي داستان از نظر متن و محتوا >موقعيت تاريخي داستان بررسي داستان از نظر سند از مهمترين موضوعات در بررسي سند يک خبر، منابعي است که آن خبر را ذکر کردهاند. بديهي است هر قدر، منابع يک خبر به عصر صدور و حدوث آن نزديکتر باشد، آن خبر اعتبار بيشتري خواهد داشت. در مورد داستان جزيرهي خضراء چنانکه در اصل داستان آمده، راوي خبر آن را در سال 699 ه.ق. از علي بن فاضل در شهر حلّه شنيده است. در آن زمان، «حلّه» شهري آباد بين بغداد و کوفه بوده و چون کوفه و نجف در آن زمان، مرکز حوزهي علمي شيعه بوده، طبيعتاً خبرها، به ويژه خبرهاي مهمي که به مسايل عقيدتي و کلامي و فقهي شيعه مربوط ميشده است، بااهميت تلقي ميشده و در آثار و نوشتههاي آنان منعکس ميگشته است. ولي علي رغم اشتمال اين داستان بر مطالب مهم و مطرح شدن آن در سامرا و حله و طبيعتاً نجف، در هيچ يک از آثار مکتوب آن زمان (يعني از سال 699 تا 1019 ه. ق.) که به دست ما رسيده است، اين خبر انعکاس نيافته است. اشتهار اين داستان از آغاز هزارهي دوم به ويژه در زمان علامه مجلسيقدس سره و ذکر آن در کتاب بحارالانوار است. قبل از علامه، قاضي نور اللَّه شوشتري (م 1019) اين حکايت را در کتاب مجالس المؤمنين آورده است. البته قاضي نوراللَّه در مجالس المؤمنين ادعا کرده که شهيد ثاني در برخي از امالي خود، اين داستان را ذکر کرده است، ولي ايشان هيچ مدرکي در اين باره به دست نميدهد. علاوه بر اينکه علامه مجلسي قدس سره همهي آثار شهيد را در اختيار داشته است. [1] در عين حال، در آغاز نقل داستان جزيرهي خضراء ميگويد: «اين داستان را در کتابهاي معتبر نديدم». بديهي است اگر علامه مجلسي قدس سره اين خبر را در کتب شهيد ديده بود، آن را در بخش نوادر کتاب ذکر نميکرد و به جاي انتساب آن به شخص مجهول، آن را به شهيد مستند ميکرد. >مجهول بودن راوي و استنساخ کننده نسخه مکتوب داستان >بررسي شخصيتهاي داستان >شخصيت فضل بن يحيي علي طيبي کوفي مجهول بودن راوي و استنساخ کننده نسخه مکتوب داستان علما و فقهاي اسلام در پذيرش يک کتاب يا نوشته و انتساب آن به نويسنده، صرفاً به ادعاها توجه نميکنند، بلکه وقتي يک کتاب را از نظر انتساب به نويسنده زماني معتبر ميدانند که آن کتاب از طريق سلسلهي اجازات براي آنان نقل شده باشد. از همين رو، شاگردان يک مؤلف يا راوي با اجازه از شيخ و استاد خود، مطالب را نقل کرده و آنان نيز اين اجازهها را به طبقهي بعد از خود منتقل ميکردند. در زمانهاي گذشته و قبل از عصر رواج چاپ، آن چه موجب اعتماد به نسخههاي مکتوب خطي ميشد، اجازهاي بود که مؤلف با واسطه يا بدون آن، به افراد شناخته شده ميداد. براي نمونه، مرحوم مجلسي قدس سره در مجلدات آخر کتاب بحارالانوار به ذکر اجازههاي خود براي نقل از کتابها ميپردازد و بدين ترتيب، نقل خود از کتابهاي آنان را مستند ميسازد. ولي نوشتهي جزيرهي خضراء اولاً؛ هيچ ارتباط مستندي با نويسندهي آن ندارد. و هيچ مدرکي که صحت انتساب نوشته را به علي طيبي نشان دهد، وجود ندارد. ثانياً؛ يابندهي نسخه و (کسي که ميگويد من جزوه را به خط فضل بن علي طيبي کوفي يافتم و آن را استنساخ کردم)، معلوم نيست چه کسي است تا بتوان نسبت به وثاقت يا عدم وثاقت او ابراز نظر کرد. ثالثاً؛ يابندهي مجهول نوشتهي فضل بن علي طيبي، معلوم نيست از کجا تشخيص داده است که نوشتهي مزبور خط فضل بن علي است. ناچار بايد گفت: چون در خود نوشته، توسط نويسنده به اين مطلب اقرار شده است، يابنده، نسخه آن را به همان اسم نسبت داده است. ولي بايد توجه داشت چنين انتسابهايي، ارزش علمي ندارد و چنانکه قبلاً نيز گفته شد، نوشتهاي را ميتوان مستند قرار داد و بدان استدلال کرد که داراي سلسله سند موثق به نويسندهي کتاب باشد، وگرنه هر کس نوشتهاي مينوشت (چنانکه برخي نوشتند و وارد اخبار کردند) و آن را به شخص مورد وثوقي نسبت ميداد، مثلاً ميگفت اين نوشتهي زرارة بن اعين يا محمد بن ابي عمير و... ميباشد. بررسي شخصيتهاي داستان نام چند نفر در آغاز داستان آمده است که به جز يک نفر که همان فضل بن علي باشد، هيچکدام شناخته شده نيستند و به گفتههاي آنان نميتوان استناد کرد. علي بن فاضل که شاهد اصلي ماجرا و مدعي رفتن به جزيرهي خضرا و... است، جز به همين خبر شناخته شده نيست و رجاليون هيچ ذکري از او به ميان نياوردهاند، با آن که شخصيتهايي چون علامه حلي و ابن داود (صاحب کتاب رجال ابن داود که تأليف کتابش در سال 707 ه.ق به پايان رسيده است) که معاصر و يا نزديک به زمان نقل داستان بودهاند، هيچ نامي از علي بن فاضل به ميان نياوردهاند، حال آن که خبر جنجالي او که علاوه بر جنبههاي حساس کلامي، داراي ابعاد فقهي نيز هست، طبيعتاً ميبايستي انعکاس گستردهاي در محافل علمي و ديني آن زمان داشته باشد. خلاصهي سخن اينکه، اين خبر از نظر سند نه تنها ضعيف است، بلکه بايد گفت فاقد استناد است و به جز اشتهار در کتب متأخرين به ويژه پس از علامه مجلسي قدس سره هيچ مستند ديگري ندارد. بديهي است که چنين نقلهايي موجب ارزش و اعتبار خبر نميشود. شخصيت فضل بن يحيي علي طيبي کوفي مجدالدين فضل بن يحيي بن علي بن المظفر بن الطيبي به واسطهي اجازهي صاحب کشف الغمة (عيسي بن ابي الفتح اربلي) از رجال موثق شمرده ميشود، [1] ولي نکتهي مهم در اين مقام، آن است که از کجا معلوم است فضل بن يحيي که در داستان جزيرهي خضراء به او منسوب است، همان فضل بن يحيي بن المظفر باشد؟ علاوه بر اينکه، راوي کتاب (کسي که کتاب را براي ما نقل کرده) نيز شخصي مجهول و ناشناخته است. همچنين شخصي که فضل بن يحيي از او نقل ميکنند (علي بن فاضل) نيز ناشناخته است. گرچه بررسي اين خبر از نظر سند، ابعاد ديگري نيز دارد، ولي به جهت رعايت اختصار به همين مقدار، بسنده ميکنيم. بررسي داستان از نظر متن و محتوا 1 - دلالت قصه بر تحريف قرآن: از جمله مطالبي که در ضمن گفتوگوي علي بن فاضل (مجهول) با شمس الدين (مجهول) آمده است، تصريح به تحريف قرآن است. يعني کسي که اين داستان را بپذيرد، بايستي با يک خبر که مجهول الراوي و نهايتاً خبر واحد است، قايل به تحريف قرآن باشد، حال آن که نقل قرآن، متواتر است و نص قرآن نيز به حفظ آن از هرگونه تحريف، تصريح دارد. [1] مگر آن که کسي مسلک اخباريون را داشته باشد، که با يک سري اخبار ضعيف و بياعتبار همچون حديث مذکور، مهمترين سند اسلام و متقنترين آن را تحريف شده بداند که اين نهايت بيفکري و کم خردي و دوري از عقل و منطق است. آري، شمس الدين مذکور در قصه، به صراحت ميگويد که قرآن جمعآوري شده در زمان خلفا، تحريف شده است. و جمعوا هذا القرآن و اسقطوا ما کان فيه من المثالب التي صدر منهم بعد وفاة سيد المرسلينصلي الله عليه وآله فلهذا تري الآيات غير مرتبطة. [2] . چگونه ميتوان قرآن متواتر و تضمين شده را که همهي ائمهعليهم السلام به آن استناد ميکردند،با چنين اخباري زير سؤال برد؟! و آيا کساني که چنين مجعولاتي را رواج ميدهند، به توابع آن توجه دارند؟! 2 - راوي مجهول اين خبر (علي بن فاضل) که با نسبت مازندراني از او ياد ميشو،د در ضمن داستان، خود را عراقي الاصل معرفي ميکند. گرچه محتمل است که اشتهار يک نفر در انتساب به شهر يا منطقهاي با اصالت او متفاوت باشد، ولي به نظر ميرسد سازندهي اين داستان، دچار اندکي کم حافظهگي شده است که يک بار، او را به نام مازندراني و بار ديگر، عراقي الاصل معرفي ميکنند. 3 - در متن داستان آمده است: هذا هو البحر الابيض و تلک الجزيرة الخضراء و هذا الماء مستديرٌ حولها مثل السور من أي الجهات أتيته وجدته و بحکمة اللَّه ان مراکب اعدائنا اذا دخلته غرقت.... ولي علي بن فاضل به هنگام گزارش از جزيره، آن را داراي هفت حصار ميداند و از برجهاي محکم دفاعي آن ياد ميکند. حال اگر اين جزيره به وسيلهي آبهاي سفيد و نيروي غيبي، محافظت ميشده، به حصارهاي محکم چه نيازي داشته است؟ اين مطلب وقتي بيشتر اهميت پيدا ميکند که توجه داشته باشيم سيد شمس الدين و چندين نسل از اجداد او در آن سرزمين زندگي ميکردهاند؟!! 4 - در ضمن داستان، به نقل از خادمان قُبه مينويسد: «رؤيت امام غيرممکن است»، ولي در گفت وگوي با سيد شمس الدين، او سخن ديگري بر زبان ميراند و ميگويد: «اي برادرم! هر مؤمن با اخلاصي ميتواند امام را ببيند، ولي او را نميشناسد». حال چگونه بين غيرممکن بودن رؤيت و ديدن مشروط ميتوان جمع کرد؟ 5 - در يکي از روزهاي جمعه، وقتي علي بن فاضل، سر و صداي زيادي از بيرون مسجد ميشنود و علت را از سيد شمس الدين جويا ميگردد، وي اظهار ميدارد که سيصد نفر از فرماندهان، منتظر ظهور حضرت هستند و منتظر 13 نفر ديگرند. بر اين اساس، بايستي اين سيصد نفر که از خواص حضرت هستند، نيز داراي عمرهاي طولاني باشند و تا اکنون نيز در قيد حيات بوده و پس از حال نيز به زندگي ادامه دهند، تا زمان ظهور فرا رسد. آيا ما بر چنين سخن گزافي، دليلي داريم؟ دلايل تنها در مورد امام زمان و برخي ديگر از انبياي الهي است، ولي در مورد سيصد نفر که آنان نيز چنين عمرهايي داشته باشند، دليلي در دست نداريم. 6 - به مقتضاي اين خبر، خمس بر شيعيان حضرت، حلال است و اداي آن واجب نيست. اين مطلب، خلاف نظر فقهاي اسلام از آغاز غيبت تاکنون است. 7 - علي بن فاضل از سيد شمس الدين ميپرسد: آيا تو امامعليه السلام را ديدهاي؟ گفت: نه، ولي پدرم به من گفت که سخن امام را شنيده، ولي شخص او را نديده و جدم سخنانش را شنيده و شخص او را ديده است. ولي سيد شمس الدين در جاي ديگر همين داستان ميگويد: «هر مؤمن با اخلاصي ميتواند امام را ببيند، ولي او را نشناسد. گفتم: من از جملهي مخلصان هستم، ولي او را نديدهام: گفت: دو بار او را ديدهاي؛ يک با در راه سامرا و يک بار در سفر مصر.... حال سؤال اين است: چگونه کسي که ادعاي نيابت خاص دارد و از ملاقاتهاي امامعليه السلام مطلع است، خود، آن حضرت را نديده است و اظهار ميدارد که پدرش، سخن آن حضرت را شنيده است؟ در جاي ديگر داستان، ادعا ميکند که او (امام زمان عج) پدرانش را در مدينه، عراق و طوس، زيارت ميکند و به سرزمين ما برميگردد. معناي اين سخن آن است که سيد شمس الدين از سفرهاي امام زمان و ورود و خروج آن حضرت نيز مطلع بوده و آن حضرت خود در جزيرهي خضراء ساکن است. حال چگونه است کسي که چنين اطلاعات دقيقي از امامعليه السلام دارد، آن حضرت را نديده است. موقعيت تاريخي داستان >سال 699 ه. ق >درياي سفيد و جزيره خضراء >تاريخچهاي از جزيره خضراء >قاهره و الأزهر >جزاير رافضيان (شيعيان) >حکومت موحّدين >افکار و عقايد محمد بن تومرت >تاريخچه نهضتهاي شيعي در بلاد مغرب (شمال آفريقا و اندلس) >سکّههايي با نام «مهدي» >مهدويت در مغرب اسلامي و اندلس >مثلث برمودا سال 699 ه. ق نقل کننده اين داستان، مدّعي است که در اين سال، خبر را از شخصي شنيده و سپس براي اطمينان، به نزد «علي بن فاضل» رفته تا خود بدون واسطه، خبر را از او بشنود. فرض ميکنيم که واقعاً، اين ملاقات انجام شده باشد و «فضل بن علي»، «علي بن فاضل» را ملاقات کرده باشد. بر اين اساس، بايستي سفر «علي بن فاضل» به اندلس، در حدود دهههاي پاياني قرن ششم ه. ق صورت پذيرفته باشد چرا که واقعه مذکور در زمان تحصيل «علي بن فاضل» بوده و علي القاعده با گذشت سالهايي، اين واقعه را براي ديگران نقل کرده است. ويژگيهاي تاريخي قرن ششم ه. ق دهههاي پاياني اين قرن، دوران زوال و ضعف خلافت عباسي است و حکومت سلجوقي نيز که در ظاهر، زير فرمان خلافت عباسي بود ولي عملاً همه شؤون آن را اداره ميکرد، رو به ضعف و فروپاشي نهاد. دولت عظيم سلجوقي، به دولتهاي متعدّد و درگير با هم تقسيم شد. اين وضعيت، از سويي زمينه عرض اندام بيشتر خلفاي عباسي را فراهم ساخت تا به فکر احياي اقتدار گذشته خويش باشند - که البته ميسر نشد - و از سوي ديگر صليبيان را تحريک کرد تا بر بلاد اسلامي هجوم برند و طايفه مغول را نيز بر آن داشت تا به سرزمينهاي اسلامي دست اندازي کنند. [1] . حکومت مقتدر فاطمي (که در مصر و شمال افريقا و سرزمينهاي مجاور آن حاکميت داشت) نيز در نيمه قرن ششم، آخرين روزهاي حيات خود را ميگذراند و چهاردهمين خليفه فاطمي (عاضد) در 567 ه.ق، پس از آن که صلاح الدين ايوبي مصر را در اختيار گرفت، در گذشت و خلافت فاطمي به آخر رسيد. [2] و بدين سان، پس از چند قرن، حکومت شيعي در مصر، پايان يافت. [3] . در اواخر قرن پنجم ه.ق، در مغرب اقصي (تونس، الجزاير، مراکش) «مرابطين» حرکت عظيمي را آغاز کردند؛ اين حرکت سياسي، اجتماعي که براي مدتي حکومت مقتدري تشکيل داد تا چند قرن ادامه داشت و مدّت زيادي شاخههاي اين حرکت، در اندلس حکومت ميکرد. درياي سفيد و جزيره خضراء درياي سفيد، همان درياي مديترانه است که در زبان عرب آن را «البحر الأبيض المتوسّط» مينامند. دليل نامگذاري اين دريا به «البحر الأبيض» سفيد بودن آب آن به دليل نوع رسوبات دريا است. سخن از مصر و قاهره و الازهر و سفر دريايي به اندلس و بازگشت از اندلس به مغرب، در داستان جزيره خضراء، گواه آن است که «درياي سفيد» در اين داستان، بدون شک همان «درياي مديترانه» است. جزيره خضراء قسمتي از انتهاي جنوب غربي اسپانياي فعلي (اندلس قديم) است که به همين نام در گذشته اشتهار داشته است و در حال حاضر نيز با نام «ALGEIRAS» شناخته ميشود. تاريخچهاي از جزيره خضراء در اين جا لازم است که تاريخچهاي از جزيره خضراء بيان شود. در سالهاي حدود 90 ه ق، شخصي به نام «رودريک» (ردزيق) به جهت آن که مردم اندلس و دولتمردان آن، به فرزندان پادشاه قبلي نظر نداشتند، در آن خطه به پادشاهي رسيد. عادت واليانِ قسمتهاي مختلف اندلس، اين بود که فرزندان دختر و پسر خود را جهت خدمت به پادشاه و تربيت در دربار، به «طليطله» (تولدو) ميفرستادند. اين گروه، در آن جا ازدواج ميکردند و به زندگي خود ادامه ميدادند. «يوليان»، حاکم «جزيره خضراء» و «سَبْتَة» و...، نيز دختر خويش را به نزد «رودريک» فرستاد. «رودريک» از آن دختر بسيار خوشش آمد و با او خلوت کرد.دختر، داستان خود را براي پدر نوشت. «يوليان» از اين ماجرا خشمگين شد و به جهت انتقام از «رودريک»، نامهاي به «موسي بن نُصَير» که فرماندار «افريقا» از طرف «وليد بن عبدالملک» بود، فرستاد. و او را به «جزيرهخضراء» و فتحاندلس دعوت کرد. «موسي بن نُصير» به جزيره خضراء آمد و با يوليان معاهدهاي بست. يوليان نيز وضعيّت اندلس را براي موسي تشريح کرد. «موسي بن نُصَير» نامهاي به «وليد بن عبدالملک» نوشت و از او کسب تکليف کرد. وليد به او نوشت که در آغاز، پيشقراولاني براي کسب اخبار بفرستد و در درياي بي کران، مسلمانان را گرفتار نسازد. «موسي بن نُصير» مجدداً به «وليد» نوشت که در اين جا، درياي وسيعي نيست بلکه خليجي است که آن طرفش معلوم است. منظور او، اين بود که فاصله بلاد مغرب تا اندلس، اندک است و تنها خليجي کم عرض ميان آن دو قرار دارد. موسي، پانصد نفر را با چهار کشتي به طرف اندلس فرستاد. آنان، در جزيرهاي پياده شدند آن جزيره را بعداً به نام فرماندهشان، «طريف» ناميدند. آنان، به جزيره خضراء حمله کردند و غنائم بسياري به دست آوردند. در رمضان سال 91 ه ق، از آن جا بازگشتند. همين واقعه، سبب حرکت مسلمانان براي فتح اندلس شد و موسي بن نصير، «طارق» را به طرف اندلس فرستاد. «طارق»، جزيره خضراء را فتح کرد. در اين فتح، «يوليان» در خدمت او بود [1] موسي بن نصير، در رمضان 93 ه.ق، پس از فتح اندلس به دست طارق، در مسير اندلس وارد جزيره خضراء شد. در سال 123 ه.ق، زماني که «عبدالملک بن قطن» امير اندلس بود، امير منطقه «بربر» در افريقا، به او پناه آورد و هنگام مراجعت از «عبدالملک» کشتيهايي خواست تا خود و نيروهايش از اندلس خارج شوند. عبدالملک به آنان گفت، از کشتيهاي جزيره خضراء استفاده کنند. [2] . در سال 143 «رزق بن نعمان» که حاکم جزيره خضراء بود، به «سَذوته» و «اشبيليه» حمله کرد. [3] . در سال 245 ه.ق مجوسيانِ سرزمين اندلس به جزيره خضراء حمله کردند و مسجد جامع آن جا را آتش زدند. [4] . در سال 392 ه ق، «ابوعامر محمدبن ابي عامر» در گذشت. وي که حاجب «هشام بن عبدالرحمان» بود، در زمان صدارت خود، پنجاه و دو نبرد در اندلس انجام داد. او، وزير با کفايتي بود. اصل او، از جزيره خضراء بود. [5] . در سال 407 ه.ق، «علي بن حمود بن ابي العيش بن ميمون بن أحمد بن علي بن عبدالله بن عمر بن ادريس بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علي بن ابي طالب»، در اندلس، به حکومت رسيد و برادرش «قاسم بن حمود» حاکم جزيره خضراء شد. [6] . در محرّم 407 ه.ق، «مستعين»، دو نفر به نام قاسم و علي (فرزندان حمود بن ميمون بن احمد بن علي بن عبيدالله عمر بن ادريس بن ادريس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علي بن ابيطالب) را به امارت سيته و جزيره خضراء منصوب کرد. قاسم، حاکم جزيره خضراء و علي، والي سبته شدند. [7] . در سال چهارصد و سيزده ه.ق، يحيي بن علي به جزيره خضراء حمله کرد و بر آن مستولي شد. [8] . در سال 431 ه.ق، قاسم بن محمود، پس از مرگ و يا کشته شدن، در جزيره خضراء دفن گرديد. [9] . در سال 479 ه ق، «يوسف بن تاشفين» پس از پيروزي در نبرد «زلاقة» [10] به جزيره خضراء بازگشت. [11] . در سال 551 ه.ق، «عبد المؤمن»، پسرش «ابا سعيد» را به ولايت «سبته» و «جزيره خضراء» منصوب کرد. [12] . در سال 580 ه.ق، يوسف بن عبدالمؤمن «از خلفاي موحّدين» براي نبرد با نصاراي اندلس در جبل الطارق پياده شدند و سپس به جزيره خضراء وارد شدند و پس از آن به طرف «اشبونه» («ليسبون» فعلي که در کشور پرتغال واقع است) حرکت کرد و در آن نبرد نيز پيروز شد. يوسف، در اين نبرد، مجروح گشت و در راه بازگشت به جزيره خضراء از دنيا رفت. [13] . در سال 621 ه.ق، «غرناطه» از دست دولت موحّدين بيرون رفت و از اندلس، فقط «اشبيليه» و جزيره خضراء در دست آنان ماند. [14] . اينها، تنها، گوشهاي از يادکردِ «جزيره خضراء» در کتابهاي تاريخي است. اين حوادث تا سال 897 ه.ق - که اندلس به طور کلي از دست مسلمانان خارج شد - ادامه داشته است. در اين سالها، حاکمان مختلفي از جمله، حمودهاي بني هود، بني عامر، مرابطين، حاکمان مغرب،... بر آن حکومت کردند و گاه نيز با هجوم مسيحيان، «جزيره خضراء» براي مدّتي از حاکميّت مسلمانان خارج بوده است. شهر «قرطبه» که از مهمترين شهرهاي اندلس در زمان حکومت مسلمانان بوده است، داراي هفت دروازه بود: باب القنطرة که باب الوادي و باب جزيرةُ الخضراء نيز گفته ميشد؛ باب الحديد (سرقسطة)؛ باب ابن عبدالجبار (طليطلة)؛ باب طلبيره (ليون)؛ باب عامر؛ باب بطليوس؛ باب النطارين (اشبيلية). اين نامگذاري، نشان ميدهد که جزيره خضراء، مکان مشهوري در اندلس بوده است. به گونهاي که در شهر معروف و بزرگ قرطبه دروازهاي به اين نام وجود داشته است. قاهره و الأزهر در اين داستان از قاهره و الازهر نيز ياد شده است. بنابر آن چه در داستان مذکور آمده، راوي داستان، همراه استاد خود به طرف اندلس حرکت کرده است. بايد توجّه داشت که دسترسي به اندلس از مسير قاهره، به دو صورت ميسر است: از طريق درياي مديترانه؛ پيمودن ساحل جنوبي مديترانه و گذر از شمال آفريقا. با توجّه به اين که در داستان، به سرزمين بربرها اشاره شده، به نظر ميرسد که مسير آنان، از طريق خشکي و سواحل جنوبي مديترانه بوده، بويژه آن که هيچ ذکري از دريا و کشتي، در مرحله نخست سفر به ميان نيامده است. بربرها»، طايفهاي سفيد پوست و از نژاد «حامي» بودند که در شمال آفريقا زندگي ميکردند. اکثر آنان، در قرن يکم هجري، به اسلام گرويدند. [1] . بنابراين، «علي بن فاضل» در سواحل جنوبي مديترانه، سير کرده است. و در اين سير از سرزمين بربرها گذر کرده است. جزاير رافضيان (شيعيان) سرزمين مصر و شمال آفريقا، چندين قرن تحت استيلاي حکومت فاطمي (از طوايف شيعه) قرار داشت. نيز، دولت موحّدين - که با عقايد انحرافي مرابطين و... به ستيز برخاست، از نظر پايههاي فکري شباهت زيادي به شيعه داشت. حکومت موحّدين موحّدين، از سال 517 ه.ق، به نبرد با مرابطين پرداختند و در سال 541 ه.ق، اندلس را فتح کردند و تا سال ششصد و سي و دو ه.ق، اندلس را در اختيار داشتند. بنيانگذارِ اين حرکت، شخصي به نام محمد بن عبداللّه بن تومرت بود که در «سوس» قيام کرد و خود را از فرزندان «حسن مثني» ميدانست. او، نسبت خود را چنين نوشته است: «محمّد بن عبداللّه بن عبدالرحمان بن هود بن خالد بن تمام بن عدنان بن صفوان بن سفيان بن جابر بن يحيي بن عطاء بن رياح ابن يسار بن عباس بن محمّد بن حسن بن حسن بن علي بن ابيطالب». [1] . حرکت ابن تومرت، متأثر از اصلاحاتي بود که «غزالي» در سرزمينهاي مغرب اسلامي نشر داد. ابن تومرت، در بغداد، در درس غزالي حاضر و تحت تأثير تفکّرات او قرار گرفت و از همان جا، فکر برانداختن مرابطين و تأسيس حکومت موحّدين، در او پديدار شد. [2] . افکار و عقايد محمد بن تومرت افکار و عقايد محمّد بن تومرت را در موارد زير ميتوان خلاصه کرد: مبارزه با منکرات و فساد حاکمان؛ تکيه بر نام «مهدي آل محمد» و تبليغ وسيع از اصل مهدويّت؛ ادعاي مهدويّت و اين که او همان مهدي موعود است؛ گفتهاند، او، در باطن، به مذهب شيعه تمايل داشت، ولي اظهارنميکرد. [1] . موحّدين، به پيشوايي عبدالمؤمن، در سال 540 ه.ق، بر قسمت غربي اندلس تسلّط يافتند و جزيره خضراء و اشبيليه و قرطبه و غرناطه را فتح کردند. آن چه بيش از هر چيز در حکومت موحّدين قابل تأمّل است و توجه به آن براي درک زمينههاي پيدايش داستان جزيره خضراء لازم است، موضوع مهدويّت و ادعاي آن از سوي محمد بن تومرت است. اين عقيده، پس از تومرت، در ميان پيروان او باقي ماند، به گونهاي که برخي از آنان مرگ تومرت را منکر شدند و باور داشتند که او بار ديگر ظهور خواهد کرد. ابن تومرت، در خطبههاي خود چنين ميگفت: الحمدللّه... و صلّي الله علي سيّدنا محمّد المبشّر بالمهدي يملأ الأرضَ قسطاً و عدلاً کما ملئتْ ظلماً و جوراً يَبعَثُه الله إذا نُسِخَ الحقُّ بالباطل و أُزيلُ العدلُ بالجور، مکانُه المغرب الأقصي و زمنُه آخر الزمن و اسمُه اسمُ النبي و نسبُه نسبُ النبي و قد ظهر جور الأُمراء و امتلأتِ الأرضُ بالفساد و هذا آخر الزمان والاسمُ الاسمُ والنسبُ النسبُ والفعلُ الفعلُ. [2] . بنابراين «محمد ابن تومرت» به صراحت خود را «مهدي موعود» ناميده است. تاريخچه نهضتهاي شيعي در بلاد مغرب (شمال آفريقا و اندلس) حرکتهاي شيعي در شمال آفريقا و اندلس، فراوان بوده است، در کتب تاريخي، خصوصاً آنهايي که داراي وابستگيهايي به خلافت عباسي و يا اموي بودهاند، از اين حرکات به عنوان «رافضيان» ياد ميکنند. «ابن خلدون» مينويسد: «دولت عبيديان (فاطميان) قريب دويست و هفتاد سال دوام يافت... سپس فرمانروايي آنان منقرض شد در حالي که شيعيان ايشان در همه معتقدات خود باقي و پايدار بودند... شيعيان آنان، بارها پس از زوال دولت و محو شدن آثار آن، خروج کردند... در رافضيگري تعصّب داشتند... آن قوم از اين سوي بدان سوي منتقل ميشدند؛ زيرا، در معرض بدگماني دولتها قرار داشتند و زير نظر و مراقبت ستمکاران بودند و به سبب بسياري پيروان و پراکنده شدن دعات ايشان در نقاط دور و خروجهاي مکرّر آنان، يکي پس از ديگري، رجال آنان به اختفا پناه برده و کما بيش شناخته نميشدند، چنان که گفته شاعر درباره آنان صدق ميکرد که «اگر از روزگار، نام مرا بپرسي، نميداند و اگر مکان مرا بپرسي، جايگاه مرا باز نخواهد شناخت». [1] . براي بررسي بيشتر درباره وضعيّت اندلس و بلاد مغرب در قرون مرتبط با موضوع بحث، يکي از مهمترين اَسناد و مدارکي که در دست است کتاب «العبر» از «ابن خلدون»، خصوصاً مقدمه آن است. نقلها و تحليلهاي ابن خلدون در اين زمينه، اهمّيّت فراوان دارد؛ چرا که او به منزله شاهدي است که حوادث قرن هفتم و هشتم را براي ما گزارش کرده است. «موقعيّت جغرافيايي جزيره خضراء»، در کلام ابن خلدون، چنين آمده است: اقليم چهارم... بر ساحل جنوبي؛ اين قطعه در جنوب شهر طنجه واقع است و اين قطعه دريا در شمال «طنجه» به وسيله يک خليج تنگ به عرض دوازده ميل، ميان طريف و جزيرة خضراء در شمال و قصر مجاز و سبته در جنوب، واقع است. [2] . و همه اين نواحي، از بلاد اندلس باختري به شمار ميروند و نخستين آنها، شهر طريف است که نزديک جايگاه پيوستگي دو دريا است و در خاور آن، بر ساحل درياي روم، به ترتيب، جزيرة خضراء و مالقة و... قرار دارد. [3] . ابن خلدون، در مورد رواج تفکر و ادعاي مهدويّت در آن زمان، چنين مينويسد: «ابن قسي» [4] صاحب کتاب «خلع النعلين» مردم اندلس را به نامِ دعوتِ به حق، شوراند. او، کمي پيش از دعوت مهدي (ابن تومرت) کار خود را آغاز کرد. [5] . گاهي برخي از اين دسته، خود را به «فاطمي موعود» و يا «منتظر» نسبت ميدهند؛ يعني، يا خويش را، خود او ميخوانند و يا از جمله داعيان وي ميشمرند... چنان که در آغاز اين قرن (قرن هشتم) در «سوس» مردي از متصوفه به نام «تويذري» خروج کرد و به مسجد «ماسه» در ساحل درياي آن جا شتافت و از روي تلبيس و عوام فريبي، خود را در نزد مردم آن ناحيه، «فاطمي موعود» ميپنداشت، چه مغز عاميان آن سامان را از پيشگوييهاي مربوط به انتظار فاطمي موعود، پر کرده بود. نخست، طوايفي از بربرها پيرامون وي گرد آمدند... همچنين در آغاز اين قرن، مردي به نام «عباس» در «عُماره» خروج کرد و همين ادّعا را مطرح ساخت و گروهي گرد او آمدند. او به «باديس» يکي از نواحي آن جا لشکر کشيد و چهل روز پس از ظهورش کشته شد. [6] . پس از مرابطان، مهدي پديد آمد و مردم را به حق دعوت ميکرد... و مذهب مردم مغرب را نکوهش ميکرد... و پيروان خويش را «موحِّدان» ناميد... و رأي خاندان نبوّت را در امام معصوم ميدانست و ناچار، چنين امامي، در هر زمان بايد وجود داشته باشد تا به سبب وجود او، نظام جهان حفظ شود. و اين که وي را (ابن تومرت) «امام» ناميدند، به سبب آن است که در مذهب شيعه، خلفاي خويش را بدين لقب ميخواندند و با کلمه «امام» لفظ، «معصوم» را مرادف ميآورند تا اشاره به مذهب شيعه در عصمت امام باشد... مهدي، به نام اميرالمؤمنين خوانده ميشد و وي «صاحب الامر» بود. [7] . «محمد بن ابراهيم ايلي» داستان شگفت آوري از اين گونه موارد براي من نقل کرد و آن، اين است که هنگام سفر حج، از رِباط عباد - که مدفن شيخ «ابومدين» در کوه تلمسان است - مردي از خاندان پيامبر (سيد) که از ساکنان کربلا بوده است، همسفر او ميشود. آن مرد، داراي پيروان و شاگردان و خدمتگزاران بسيار بوده و در ميان قوم خود، پايه ارجمندي داشته است و در بيشتر شهرها، همشهريانش از او استقبال ميکردند و مخارج وي را ميپرداختند. شيخ گويد: ميان ما، دوستي استوار گرديد و موضوع کار او بر من کشف شد که وي با همراهان خويش از کربلا که اقامتگاه او بود، براي جست و جوي فرمانروايي و ادّعاي اين که فاطمي است، به مغرب آمده و چون ديده که دولت مرينيان (که در آن هنگام تلمسان را پايتخت خود قرار داده)، در نهايت قدرت است، به همراهان خود گفته است: «برگرديد که ما دچار غلط و اشتباه شدهايم و اکنون هنگام ادّعاي ما نيست...». [8] . ابن خلدون، وضعيّت نيروي دريايي مسلمانان را در مديترانه (بحر ابيض)، چنين گزارش کرده است: «نيروي دريايي اندلس، در روزگار عبدالرحمان ناصر، به دويست کشتي رسيده بود و نيروي دريايي افريقيه نيز به همان اندازه و يا در آن حدود بود... مسلمانان، در روزگار دولت اسلامي، بر کلّيّه سواحل اين دريا (مديترانه) تسلط يافته بودند و قدرت و صولت ايشان در فرمانروايي بر آن دريا، به اوج عظمت رسيده بود... ابوالقاسم شيعي و پسرانش، با نيروي دريايي خويش، از مهديّه به جزيره جنوه (ژنو) حمله ميبردند و پيروزي مييافتند... مجاهد عامري، جزيره ساردني را به وسيله نيروي دريايي در سال 405 ه.ق، فتح کرد. سپاهيان اسلام، به وسيله نيروي دريايي خويش، از سيسيل تا اروپا دريانوردي ميکردند و با پادشاهان فرنگ به نبرد برميخاستند... چندان که اثري از نيروي دريايي مسيحيان بر جاي نماند... در ناحيه غربي اين دريا (مديترانه)، همواره، ناوگان نيرومند و نيروي دريايي مهمّي وجود داشته و هم اکنون نيز (زمان ابن خلدون) وجود دارد و هيچ دشمني را ياراي تجاوز و حمله بدان کرانهها نيست». [9] . «و چون دولت موحّدان در سده ششم، به اوج عظمت رسيد و فاس و اندلس را به تصرّف در آورد، سلاطين ايشان، منصب و پايگاه دريانوردي را به کاملترين و بزرگترين وضعي که تا کنون شنيده شده، تأسيس کردند... و فرماندهِ آن، احمد صقلي بود... در روزگار او، نيروي دريايي مسلمانان، هم از لحاظ شماره و هم از حيث خوبي و استحکام، در حدود معلومات ما، به مرحلهاي نائل آمد که نه در گذشته بدان مرتبه رسيده بود و نه در آينده». [10] . سکّههايي با نام «مهدي» در داستان جزيره خضراء، سخن از سکههايي است که بر روي آن، کلمات توحيد و شهادتين و نيز نام «مهدي» حک شده است. براي روشن شدن موضوع، باز هم به سراغ ابن خلدون و مقدّمه تاريخ او ميرويم تا مطلب، بيشتر روشن گردد: «چون دولت موحّدان روي کار آمد، از سنّتي که مهدي (پيشواي موحّدان) براي آنان مقرّر داشت، زدن سکههاي درهم چهار گوش بود. و دينار بر همان شکل بود، منتها در وسط دايره، شکل مربعي ترسيم ميکردند و يکي از دو جانب آن را از کلمهاي که حاکي از يکتاپرستي و ستايش يزدان بود، پرميساختند و در جانب ديگر، سطوري به نام «مهدي» و نام خلفاي پس از او اختصاص ميدادند». [1] . مهدويت در مغرب اسلامي و اندلس از آن چه تا کنون گفته شد، به روشني در مييابيم که سرزمين مغرب و اندلس، به دلايل مختلف، زمينه مناسبي براي طرح موضوع مهدويّت داشتهاند. اين دلايل را ميتوان بدين شکل خلاصه کرد: سرزمين مغرب و شمال آفريقا، به دليل آن که از مرکز عالم اسلام دوربودند، زمينه مناسبي براي رشد تفکّر و حرکتها عليه حکومتمرکزي بوده است. از عمدهترين حرکتها در آن سرزمين، حرکتهاي مبتني بر تفکّرشيعي بوده است که همواره با بنياميه و بني عباس درگير بودهاند. تفکّر مهدويّت و تکيه بر ظهور مصلح فاطمي (از نسل فاطمه زهرا(س))از جمله موضوعاتي بوده که در آن سامان تبليغ ميشده است و کسانيمدعي مهدويّت ميشدهاند. حکومت مقتدر فاطمي - که مبتني بر تفکّرات شيعي اسماعيلي بوده -به صورت گستردهاي تفکّر مهدويّت را نشر داده است. نيز توجّه به تاريخ مغرب اسلامي و اندلس تا قرن هشتم ه. ق، اين نکته را به وضوح مينماياند که تفکّر مهدويّت در آن خِطّه، بسيار نيرومندتر از مشرق اسلامي بوده است و بنيادِ بسياري از نهضتهاي آن سامان بوده است. با توجّه به مستندات تاريخي ذکر شده و اسناد غير قابل انکار در اين زمينه، ميتوان درباره داستان جزيره خضرا چنين نتيجهگيري کرد که: الف) امکان دارد علي بن فاضل، خود، به سرزمين اندلس و جزيره خضراء مسافرت کرده باشد و در زمان سفر او در جزيره خضراء نيز حکومتي شيعي و از اَعقاب موحّدان و يا خاندانهاي ديگر شيعي، حاکم بودهاند، ولي علي بن فاضل، مهدي موعودِ موردِ ادعاي آنان را با معتقدات شيعه اثناعشري اشتباه گرفته و به هنگام نقل نيز، عقايد خود را با آن مخلوط کرده است. چنين تطبيقهاي ناروايي، براي نخستين بار و آخرين بار نبوده است که صورت گرفته، بلکه بسياري از ناقلان، آگاهانه و يا ناآگاهانه، معتقدات خود را با نقلها مخلوط کرده و ميکنند، چنان که در زمان حاضر نيز بسيار مشاهده کرده و يا شنيدهايم که افرادي، موهومات خود را با حقايق مخلوط کرده و چه بسا خود نيز از اين اختلاط بي خبرند! نگارنده، خود، شاهد جرياناتي بوده که افرادي متديّن و مقدّس ولي ناآگاه، تحت تأثير فريبکاري برخي افراد قرار گرفته و آنان را «باب امام زمان» ميدانستند و اگر کسي منکر آنان ميشد، او را تکفير ميکردند! طبيعتاً، در زمان وقوع داستان (دهههاي مياني قرن هفتم) و فشارهايي که بر شيعه در مشرق اسلامي آن زمان بوده، نهايت آرزوي يک شيعه، رهايي از آن وضعيت و مشاهده پيروزي شيعه و تفکّر آن در سرزميني هر چند دور دست بوده است. «علي بن فاضل» نيز که فرد کم اطّلاعي بوده است - و از همين رو گزارشهاي او از سرزمين مصر و سرزمين بربرها و... بسيار مبهم است - با مشاهده سرزميني که در آن حکومتي شيعي قرار دارد، مشعوف و شادمان شده، خصوصاً آن که حکومت را حکومت فرزندان صاحب الأمر تلقّي کرده و مدّعاي آنان را در اين زمينه، کاملاً با عقايد شيعه تلفيق کرده است. ب) احتمال دارد که علي بن فاضل، خود، به سرزمين اندلس و... سفر نکرده است، بلکه از ديگراني که در آن سرزمينها (جزيره خضراء) تردّد داشتهاند، اخباري را از حکومت مهدي (ابن تومرت) و فرزندان و جانشينان او و يا ديگر حکومتهاي شيعي، شنيده و آرمانهاي خود را با آن چه که شنيده است، تطبيق داده و يا داستاني از سفر خود به جزيره خضراء ساخته است و افرادي نيز که ماجرا را شنيدهاند، مانند علي طيّبي کوفي، افرادي بي اطّلاع از حوادث تاريخي، خصوصاً رخدادهاي مغرب اسلامي بودهاند و از همين رو، آن چه را شنيدهاند، باور کردهاند و بدون هيچ نقدي، به نقل آن پرداختهاند. حاصل آن که ماجراي جزيره خضراء، مخلوطي از واقعيّات آن زمان است که رنگ شيعه اثنا عشري به آن زده شده و در کتب شيعه راه پيدا کرده است. در شمارههاي بعدي داستان دوم جزيره خضراء و نيز موضوع مثلث برمودا را ادامه خواهيم داد. نتيجهي مباحث گذشته 1- داستان يکم و دوم جزيرهي خضراء، از نظر سند، قابل اعتنا نيستند. 2- مطالب مطرح شده در اين داستانها، اشکالات و تناقضات متعددي دارد. 3- اين داستانها، بازتاب حوادث زمان نقل آنها است و با آن چه که در عرصهي تاريخ و جغرافياي آن زمان ميگذشته، مرتبط است. 4- حکومتهاي متعدّدي در بلاد مغرب و جزاير درياي مديترانه و سواحل آن، در آن زمان وجود داشتهاند که خود را از اعقاب ائمهعليهم السلام ميشمردند و برخي از آنان خود را فرزندان صاحب الامر ميدانستند. 5- «ابن تومرت» در بلاد مغرب، مدّعي شد که او امام زمان و مهدي موعود است و حکومت مقتدري نيز تشکيل داد که به نام حکومت «موحّدين» در تاريخ شناخته ميشود. عبدالمؤمن نيز که با همين القاب و عناوين حکومت ميکرد، با اقتدار در بخشهاي مهمّي از سرزمينهاي مغرب حکومت کرد و فرزندان خود را در جزاير و مناطق مختلف، به حاکميّت گماشت. 6- افکار و آرمانهاي سرکوب شدن شيعيان در دوران عباسي، زمينهي بروز آنها را به صورت داستانها، فراهم آورد. 7- فشارهاي متعدّد اجتماعي و سياسي و عقيدتي که بر شيعه وارد ميشد، آنان را وا ميداشت تا به آواهايي که از حکومتهاي شيعي، از نوع اسماعيلي و موحّدين و...)، دل ببندند و آرمانهاي سرکوب شدهي خود را در آن جا بيابند. 8- در موضوع امام زمانعليه السلام که از عقايد حتمي و بين المللي همهي مسلمانان است، سزاوار نيست که با اتکا به خبرهاي غير موثّق و حدسيّات ساختهي اذهان، سخن گفته و قلم زده؛ چرا که از موارد افتراي بر ائمهعليهم السلام است که از خطاهاي بزرگ و گناهان کبيره به شمار ميرود. 9- در آراء و عقايد، مواردي يافت ميشوند که علم آن را بايستي به خدا و رسول واگذار کرد و بدون علم و اطّلاع و طيّ مقدّمات لازم، در آن موارد سخن نگفت. موضوع فرزندان امام زمان عليه السلام و اين که اساساً آن حضرت ازدواج کردهاند و آيا داراي فرزنداني هستند يا نه و آنان چه گونه زندگي ميکنند، از جمله همين موارد است. بهتر است علم آن را به خدا واگذار کنيم و بدون جهت، افکار و عقايد ديگران را با مطالب نامستند و نامعقول، آشفته نکنيم.
الگوي حکومت مهدوي اشاره: شايد در اذهان بسياري ازمردم اين پرسش مطرح باشد که امام مهدي، عليه السلام، چگونه حکومت خواهد کرد و نظام سياسي - اداري که او برپا مي کند چه ويژگيهايي خواهدداشت؟ در پاسخ اين پرسش بايد گفت که ويژگيهاي حکومت مهدوي همان ويژگيهاي حکومت علوي است; با اين تفاوت که حکومت علوي تنها درگستره اي محدود از کره خاک و در مدت زماني ناچيز برقرار شد و آن حضرت هم به دليل درگيري در جنگهاي داخلي،نتوانست به همه آنچه که در نظرداشت جامه عمل پوشد; اما امام مهدي، عليه السلام، با پيش گرفتن سيره جدش اميرالمؤمنان، علي،عليه السلام، تا آستانه برپايي قيامت از دالت برمي سازد و به همه اهداف خود دست مي يابد. با توجه به فرارسيدن ماه شعبان،ماه تولد امام عدالت و ماه رمضان،ماه شهادت امام عدالت، بي مناسبت نديديم که براي آشنايي بيشترخوانندگان عزيز موعود مروري داشته باشيم بر سيره حکومتي امام علي، عليه السلام، در مدت زمان محدود حکومت خويش. اميد که مقبول افتد. با پيروزيهاي بزرگ اعراب مسلمان در نقاط مختلف جهان، سيل اموال ودرآمد به بيت المال سرازير شد و درزمان خليفه دوم، بر خلاف سنت پيامبرسبقت در اسلام يا شرکت در جنگهاي صدر اسلام ملاک برتري در دريافت بيت المال شد. خليفه هر چند بعدا از اين تبعيض مالي اظهار پشيماني کرد وسختگيريهايي به عمل آورد اما هرگزنتوانست اوضاع و احوال را به وضع پيشين بازگرداند. [1] . عثمان در دوران زمامداري اش برخلاف وعده اي که هنگام قبول خلافت کرده بود نه به سنت پيامبر عمل کرد ونه سيره شيخين را مد نظر قرار داد،بلکه دست ياران و اقوام خويش را درتصاحب بيت المال باز نگه داشت و به بهانه صله رحم، اموال هنگفتي را به آنان اعطا کرد و همان تبعيضات دوران عمر را با شدت بيشتري گسترش داد ودر نتيجه زمينداران و مالداران بزرگ پديد آمدند. خود وي خانه اي از سنگ و آهک بناکرد که درهايش از چوب عاج و عرعرساخته شده بود. وقتي کشته شد صد وپنجاه هزار دينار و يک ميليون درهم نقداز خود باقي گذاشت و ارزش املاکش در «وادي القري » و ديگر جاها بيش ازصد هزار دينار برآورد شد. او اسب وشتران فراوان داشت [2] گوهرهايي که دخترانش بر سينه مي آويختند چون آفتاب مي درخشيد. [3] . تمام خمس گرفته شده از افريقا رايکجا به مروان بخشيد و فدک را به قطاع [4] وي درآورد. همه غنايم افريقا - ازطرابلس تا طنجه - را به عبدالله بن ابي سرح اهدا کرد. زيد بن ارقم - کليد دار بيت المال درزمان عثمان - که از جايزه دويست هزاردرهمي به ابوسفيان و رداخت يکصدهزار (درهم) به مروان با سفارش عثمان به خشم آمده بود. کليدها را جلوعثمان گذارد و گريست. عثمان گفت:چون صله رحم کرده ام مي گريي؟ گفت: نه اما گمان دارم اين مالها رابه عوض انفاقهايي که در راه خدا،هنگام حيات رسول الله کردي برمي داري، اگر صد درهم به مروان مي دادي باز هم زياد بود (تا چه رسد به هزار درهم). عثمان گفت: پسر ارقم، کليدها رابگذار و برو! فرد ديگري را مسؤول بيت المال خواهم کرد [5] . از عطاهاي بي حساب عثمان، زبيرداراي چهار هزار دينار نقد، يک هزاراسب و يک هزار کنيز شده بود. طلحه املاک فراوان و خانه هاي مجلل داشت.عبدالرحمن بن عوف داراي هزار اسب،هزار شتر و ده هزار گوسفند بود و دراسکندريه، بصره و کوفه خانه هاي باشکوه بنا کرده بود. [6] اميرالمؤمنين که رابط ميان مردم معترض وخليفه بود،بادلسوزي تمام به وي پيشنهاد کرد جهت برآوردن خواسته هاي مردم سريعا به حقوق از دست رفته آنان رسيدگي نمايد و خطر قريب الوقوع را به وي يادآور شد. عثمان براي اين امر مهلت خواست، حضرت در پاسخ فرمود: آنچه به مدينه مربوط است، در آن مهلتي نيست و آنچه بيرون از مدينه است مهلتش رسيدن دستور تو به آنهاست. [7] . اما عثمان نخواست يا نتوانست به قول خود وفا کند و بدين ترتيب موجبات قتل خويش را فراهم آورد. وجود اين تبعيضها، مساله اي زودگذر و موقتي نبود که با رفتن عثمان از ميان برود بلکه در ميان خواص جامعه آن روز به صورت يک فرهنگ و عادت درآمده بود. اطرافيان و وابستگان خليفه به صرف همين وابستگي و قرابت، از مال و مقام بسيار برخوردار مي شدند وباتوجيهات هوس پسندانه آن را حق خودمي شمردند و تحت عنوان صله رحم سوسوي وجدان خويش را نيزخاموش ساخته با خيال راحت اموال مردم را به غارت مي بردند. امير المؤمنين، عليه السلام، درتوصيف اين دوران مي فرمايد: او (عثمان) همانند شتر پر خوار وشکم برآمده همي جز جمع آوري وخوردن بيت المال نداشت. او باهمکاري بستگان پدري اش، همچون شتر گرسنه در بهار بر روي علف بيت المال افتاده به خوردن مشغول شدنداما کارشان به نتيجه نرسيد». [8] بعد از قتل عثمان، مردم براي بيعت با امام علي، عليه السلام، به در خانه اوهجوم آوردند اما او بخوبي مي دانست تغيير اين فرهنگ وخارج ساختن اين عادت زشت از سر بزرگان قوم کاري بس دشوار است و به يک عمل جراحي بزرگ نياز دارد که پيکره سرطاني آن روز اجتماع تحمل آن را نخواهد داشت. ولي، به دليل مسؤوليت الهي علما وحضور و اعلام آمادگي مردم براي تحقق اين تحول اجتماعي، اصلاحات بزرگ خود را آغاز کرد و خطاب به مردم، اوضاع آن دوران را به دوران قبل از اسلام و عمل خويش را به اقدامات رسول خدا تشبيه کرد و ازامتحاني سخت خبر داد [9] و اصول خلل ناپذير حکومت خود را اعلام نمودو تا آخر نيز بدان پاي فشرد. امام، عليه السلام، دستور داد همه اسبها و شترها و اسلحه هاي موجود درخانه عثمان - جز سلاح و مرکب شخصي او - را به بيت المال بازگردانند. عمروعاص چون از اين ماجرااطلاع يافت، در نامه اي به معاويه نوشت هرچه مي خواهي بکن که پسر ابوطالب همه اموال تو را خواهد گرفت، آنچنانکه چوبي را پوست کنند. [10] . اميرمؤمنان در دومين روز بيعت،براستي هشدار داد، اموال و قطايعي راکه عثمان، ناروا به ديگران بخشيده به بيت المال باز خواهد گرداند. هرچند باآن، زناني را کابين بسته باشند و ياکنيزکان خريده باشند. [11] . در ديدگاه علوي برتريهاي معنوي،همچون تقوا و صحبت با رسول خداهرگز ملاک برتريهاي مادي و مالي قرار نگرفت و همگان به طور مساوي ازبيت المال بهره مند شدند. به همين دليل بسياري از اشراف و رؤساي قبايل که اکنون خود را از حقشان! محروم مي ديدند، امام عادل را رها کرده به سراغ معاويه رفتند. حضرت در يک درد دل خصوصي، با مالک اشتر، ازاينکه مردم او را رها کرده اند، شکوه کرد. مالک علت آن را شدت عدالت اودانست و گفت: اکثر مردم به دنبال دنياهستند، اگر بذل مال کني اطرافت جمع مي شوند. فرمود: نمي توانم بيش از حق به کسي بدهم. اميد است که خداوند گروهي کوچک را بر گروهي بزرگ غلبه دهد. [12] . جامعه آن روز هرچند از بيماريها وانحرافات متعددي رنج مي برد امادنياطلبي و فساد مالي از همه آنهاخطرناک تر بود و امير مؤمنان همچون طبيبي ماهر ابتدا به معالجه اين آفت اهتمام ورزيد. او دوست داشت همه انحرافات را از ميان بردارد اما از بيم پراکندگي بيشتر مردم و توقف برنامه هاي اصلاحي، از وارد ساختن فشار بيشتر خودداري کرد. او آرزوداشت روزي بتواند همه سنتهاي تعطيل شده رسول خدا، همچون تغيير مقام ابراهيم، حرمت متعتين (عمره تمتع،نکاح متعه)، غصب فدک و... را به حال اول خود بازگرداند [13] اما همين اصلاحات نيز با مقاوت شديد روبروشد و کوهي از مشکلات و کارشکنيهارا در مقابل حکومت عدل امام قرار دادکه برداشتن آنها به صبري جميل،برنامه اي دقيق وموعظه هاي مردي شفيق محتاج بود که بزرگمردي چون علي بن ابيطالب، عليه السلام، همه آنهارا داشت. امام براي انجام اين اصلاحات ابتدااز خود و اطرافيانشان آغاز کرد. کارگزاران اميرالمؤمنين وقتي مي ديدند پيشوا و امامشان قبل از تعليم ديگران به تعليم نفس خويش اقدام نموده است [14] و برا طرافيان خود نيزهمچون ديگران در اجراي قوانين وعدالت، نظارت دارد، براي خود عذر وبهانه اي نداشتند. آن حضرت معتقد بودکسي که خود را به عدالت ملزم ننمود واولين تجربه عدالت را در کشور وجودخويش با بيرون راندن خواسته هاي دل نيازمود و در کار خيري که مردم را بدان دعوت مي کند پيشي نگرفت [15] قادرنخواهد بود ديگران را به کارهاي نيک وعدالت وادار سازد. عدالت خواهي چنان با گوشت وخون امير مؤمنان آميخته بود که رسول خدا فرمود: او در راه اجراي احکام الهي سختگير است. [16] . او کاملا آگاه بود که اگر شخص حاکم يا اطرافيانش اندکي از جاده عدالت و انصاف بيرون روند، زيردستان با شدت بيشتري حريم عدالت رامي شکنند. به قول سعدي: اگر ز باغ رعيت ملک خورد سيبي برآورند غلامان او درخت از بيخ به پنج بيضه که سلطان ستم روا دارد زنند لشکريانش هزار مرغ به سيخ از اينرو چشمهاي روشنتر ازآفتابش هميشه بر اطرافيانش نظاره مي کرد و به آنان اندک مجالي براي دورشدن از جاده عدالت نمي داد. آن حضرت در نامه اي به محمد بن ابوبکر، آنگاه که وي را به فرمانداري مصر فرستاد توصيه کرد که حتي درنگاه هايش به مردم عدالت داشته باشد.زيرا اگر حاکم ميان نگاه کردن به بزرگان و اشراف جامعه با نگريستن به ضعفا و پا برهنگان تفاوت قائل شود،گروه اول به حمايت بي دليل او طمع مي کنند و دسته دوم از عدالت وي نااميدمي شوند. [17] . هشدار امير مؤمنان به عقيل با آهن گداخته و سرزنش علي بن ابي رافع -متصدي بيت المال - به دليل عاريت دادن يک گردنبند به دختر خليفه و دستور بازگرداندن آن، در همين راستا قابل تفسير است. آن حضرت براي آنکه نشان دهدبرداشت نابجا از بيت المال، نوعي دزدي محسوب مي شود به عقيل که درخواست مال بيشتري داشت فرمود:شبانه صندوق تاجران بازار را بشکن و بردار. عقيل اظهار اشت خواهان دزدي نيستم. فرمود: دزدي از يک نفر آسانتر است ازسرقت از بيت المال است و خيانت به يک گروه سختتر از خيانت به يک فرداست. [18] . روزي، در ميان لباسهاي مختلفي که به بيت المال رسيده بود، يک پالتوي کلاه دار از جنس خز، نظر امام حسن، عليه السلام، را به خود جلب کرد; اماحضرت از دادن آن خودداري کرده به عدالت تقسيم نمود و آن پالتو سهم جواني همداني شد و او چون شنيد امام حسن بدان نظر داشته، به وي تقديم کرد. [19] . با مروري بر خطبه ها و نامه هاي امام امير المؤمنين برنامه هاي نظارتي ايشان را براي تحت نظر گرفتن کارگزاران مي توان به دو بخش تقسيم کرد: بخش فکري، فرهنگي و بخش اجرايي، حکومتي. 1. اقدامات فکري و فرهنگي امام اميرالمؤمنين براي حفظ وادامه سلامت کارگزارانش به مناسبتهاي مختلف، جايگاه، وظايف وسرانجام انسان را براي آنان تبيين مي نمود تا از گرفتار آمدنشان در دام غفلت بر حذر دارد. دامي که بيشترين صيدش صاحب منصبان و حاکمان اند.وي هنگام اعزام يکي از مديران به محل ماموريت و يا در حين خدمت، طي نامه هايي آنان را به ياد نظارت خداوندبر اعمال بندگان و سختيهاي قيامت مي انداخت و نسبت به مسؤوليت الهي آنها بيدار باش مي داد. در نامه اي به يکي از ماليات بگيران خود «او را به تقواو ترس از خدا در امور پنهان فرمان مي دهد، آنجا که غير خدا هيچ شاهدي نيست.» [20] و نيز مي فرمايد: در راه خدا آنچه بر شما واجب است انجام دهيد که خداوند از ما و شماخواسته با کوششهاي خود از اوسپاسگزاري کنيم. [21] . شبيه چنين سفارشهايي در نامه به مالک اشتر و محمد بن ابي بکر [22] نيزديده مي شود. و نيز به مالک سفارش فرمود: مبادا به بهانه اطاعت از فرمان ديگري، فرمان خدا را ناديده گيري. اميرالمؤمنين حکومت و زمامداري را به عنوان امانت در دست کارگزاران معرفي مي کرد که خيانت در آن ودست درازي به بيت المال، همسنگ خيانت به خون مسلمانان [23] و نشانه عدم اعتقاد فرد خائن به قيامت است. [24] . در نامه معروف به عثمان بن حنيف [25] بعد از گله و شکايت از او وبيان زندگاني سراسر زهد خود، علت اينگونه سخت گيري بر نفس را ترس ازروز هولناک قيامت مي شمارد و کساني را که به غذاهاي تشريفاتي و نابودشدني دنيا مشغول گشته اند به حيوانات پرواري تشبيه کرده است تامخاطب را از خواب غفلت بيدار کند ودر پايان به فرماندار خود مي نويسد: پسر حنيف، از خدا بترس و به همان قرصهاي نان اکتفا کن تا خلاصي تو از جهنم امکان پذير گردد. [26] . روش ديگر امام، عليه السلام، براي نظارت بر زمامداران از طريق فکري،فرهنگي، توجه دادن آنها به عواقب شوم خيانت در همين دنياست، اگرکسي به قبر و قيامت هم کاري نداشته باشد، بايد بداند که «ستم، نامه عزل شاهان بود» مملکتي ممکن است به کفربماند ولي به ظلم باقي نخواهد ماند، اگرزمامدار در پي کسب نام نيک دردنياست، بايستي متوجه باشدهمانگونه که امروزيان اعمال گذشتگان را نقد و بررسي کرده مورد قضاوت قرار مي دهند، آيندگان نيز اعمال ما راخواهند سنجيد. «مردم به کارهاي تو - مالک -همانگونه نظر مي کنند که تو درباره آنهامي گفتي » [27] . بسياري از حيف و ميلها در بيت المال بدان دليل صورت مي گيرد که حاکم مي خواهد با دادن اموال همه مردم به گروهي خاص، آنان را دراطراف خود نگه دارد تا روز مبادا از اوو حکومتش دفاع کنند. البته بهره مندان از اين اموال چند صباحي زبان به مدح و ثناي او خواهند گشود و در ظاهرموجب سرافرازي حاکم در دنيامي گردند اما سنت خداوند بر اين قرارگرفته است که سرانجام ازسپاسگزاري آنان محروم مي گردد وهنگام نياز و لغزش بدترين رفيقان وملامت کننده ترين دوستان باشند. [28] . خداي تعالي با هيچ يک از بندگان خود بي دليل نه سر خصومت و دشمني دارد و نه با احدي پيمان قوم و خويشي و برادري بسته است، بلکه همه چيز براساس حکمت و قانون استوار گرديده و باطل در آن راه ندارد يکي از اين حکمتهاي الهي هلاکت قوم ستمکار باهر نام و عنوان است. اميرمؤمنان درنامه اي به فرماندهان نظامي علت سقوط و هلاکت حکومتهاي گذشته رادر دو مساله ديده است: يکي آنکه زورمندان آنها به گونه اي عمل مي کردند که مردم مجبور شدندحقوقشان رااز طريق رشوه و ديگرراههاي ناصواب خريداري نمايند وديگري سوق دادن مردم به سوي باطل از سوي حاکمان است. [29] . شيوه ديگر اميرالمؤمنين براي دورساختن زمامداران از ارتکاب خيانت،تحريک احساسات و غيرت آنها بود. درنامه اي به ابن عباس مي نويسد. من در کارهاي تو شريکم اگر زياني برساني به امام و پيشواي خود زيان رسانده اي. [30] و در نامه اي احتمالا به همين شخص براي آنکه او را از راه خطايي که رفته بود پشيمان کند،مي فرمايد: من تو را شريک در امانتم - يعني حکومت - قرار داده ام و از ميان همه خاندانم به تو اعتماد کردم، حالا که اوضاع بر من سخت شده، تو هم مرارها کرده اي؟! چطور مال حرام ازگلويت پايين مي رود... [31] . گاهي حضرت در سخنرانيهاي عمومي نيز به مردم هشدار مي داد که خداوند شما را به وسيله اموال مي آزمايد. روزي مولاي متقيان در حال سخنراني بود، مردي برخاست و ازمعني فتنه و امتحان پرسيد. امام پاسخ داد: وقتي آيه «الم احسب الناس ان يترکوا، ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون » نازل شد از رسول خداپرسيدم مقصود از آزمايش و فتنه چيست؟ فرمود: يا علي! امت، بعد از من امتحان خواهند شد... اين مردم پس ازمن با ثروتشان آزمايش مي شوند،ديندار بودن را منتي بر خدا قرارمي دهند... رشوه را به نام هديه و ربارا به رسم تجارت حلال مي شمارند... [32] . 1. اقدامات اجرايي و حکومتي اقدامات فرهنگي و سفارش حاکمان و کارگزاران به يادآوري قيامت و نظارت خداوند هرچندضروري و کارساز است، اما هرگزکافي نيست. بلکه در کنار آن بايستي اقدامات حکومتي و نظارتي نيز اعمال گردد. اقدامات امام اميرالمؤمنين در اين خصوص عبارتند از: 1-2. انتخاب اصلح براي مديريت يکي از مهمترين وظايف حاکم اسلامي، انتخاب شايسته ترين افرادبراي مديريتهاي مختلف کشور است. اميرالمؤمنين، مدير جامعه را به قطب آسيا تشبيه کرده [33] و تغيير آن راموجب تغيير اوضاع زمانه دانسته است [34] در بسياري موارد دين و اعتقادمردم نيز اعتقاد مدير آن جامعه مي باشد چنانکه رسول خدا،صلي الله عليه وآله، در نامه هاي خود باامپراتور روم و پادشاه ايران، گناه مسلمان نشدن مردم را به عهده آنان دانست. رهبر جامعه اسلامي چنانکه به هر دليل فردي را به مديريت بخشي ازکشورش برگزيند، در حاليکه مي داندديگري از او شايسته تر است، به فرمايش پيامبر اکرم،صلي الله عليه وآله، به خدا و رسول خداو همه مسلمانان خيانت کرده است. [35] . رسول خدا جواني بيست و چندساله به نام «عتاب بن اسيد» را به فرمانداري مکه انتخاب کرد و به اوفرمود: مي داني چه مقامي به تو داده ام؟تو را فرماندار اهل الله، عز و جل،نموده ام و بعد فرمود: لو اعلم لهم خيرا منک استعملته، عليهم اگر بهتر از تو سراغ داشتم او را بدين امر برمي گزيدم. [36] . يکي از ياران پيامبر از وي مقام ومنصبي خواست، حضرت دستي به شانه اش زد و فرمود: تو براي حکومت ضعيفي و آنکه ازعهده بر نيايد، در آخرت خوار وپشيمان خواهد شد. [37] . امام اميرالمؤمنين نيز در دوران زمامداري خود بدين امر مهم توجه کافي داشت، خود به انتخاب اصلح اقدام مي کرد، مديران ضعيف را معزول مي نمود و به کارگزاران خود اين امر را توصيه مي فرمود.
عناصر و ساختار نظام سياسي در حکومت مصلح پايه و مايه مقاومت ها و نگاه به آينده تمامي پيروان اديان الهي، در فراز و نشيب هاي تاريخي، اعتقادي به وجود موعود بوده است. اين باور سرخوردگي ها، بن بست ها و مشقات مادي و معنوي را براي معتقدان قابل تحمل کرده، و آنان را به گشايش اميدوار ساخته است. از اين منظر موعود روزي خواهد آمد و جهان ستم، جهل و ناآرامي را سامان خواهد داد. در مذاهب چهارگانه مسيح، يهود، ماني و اسلام، اين امر موجب انتظار نجات دهنده اي گرديده که مي آيد و تمام دنيا را اصلاح مي نمايد. در عقيده هر سه ملت (مذاهب سه گانه) نجات دهنده از دودمان عالي مرتبه خواهد بود. در باور يهود و عيسويان، منجي از نژاد پادشاه اسرائيل است. زرتشتيان سوشيانس پسر زرتشت را موعود مي دانند. اما مسلمين امام غائب را از اولاد پيامبر اسلام(ص) مي شناسند. به طور کلي وجود منجي، موعود يا مصلح عاملي است که عصرها و نسل ها را براي تداوم زندگي، پويايي داده، ستم ديدگان تاريخ را چشم انتظار منتقم ساخته، و بسترساز حرکت مستضعفان براي وراثت زمين گرديده است. چنين پريشان حالي و نااميدي قطعي است که انديشگران واقع نگر به دو سرانجام براي جهان و جهانيان هشدار مي دهند: تلاش جهان سرگردان؛ رستاخيز ديني در تلاش زمينه سازي حکومت موعود